مشاعره با کلمه

Maryam.alef · 6/9/20

Hanieh_1383 گفت:
دل

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من

خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من

دانی کِه چیست دولتِ دیدارِ یار دیدن؟!

در کویِ او گِدایی بر خسروی گزیدن

moh@mad · 7/9/20

یار

بی‌یار نماند هرکه با یار بساخت
مفلس نشد آنکه با خریدار بساخت
مه نور از آن گرفت کز شب نرمید
گل بوی از آن یافت که با خار بساخت

Maryam.alef · 11/9/20

moh@mad گفت:
یار

بی‌یار نماند هرکه با یار بساخت
مفلس نشد آنکه با خریدار بساخت
مه نور از آن گرفت کز شب نرمید
گل بوی از آن یافت که با خار بساخت

خوش خبر باش که یارت از سفر می آید

باش آماده که با لعل و گهر می آید

~PARLA~ · 14/9/20

لعل

لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

Niuosha.dkw · 14/9/20

~Bright~ گفت:
لعل

لعل سیراب به خون تشنه لـ*ـب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

سیراب

عالَم فدای آنکه فدا شد برای عشق

تاریخ شاهد است که او شد فدای عشق

تاریخ شاهد است که از درس عاشقی

وسعت گرفت پهنه ی جغرافیای عشق

سیراب عشق کِی لـ*ـبش از آب تشنه بود

قربانی است آب ، به پای خدای عشق

من تشنه ام ، حکایت لـ*ـب تشنگی که نیست

یعنی که تشنه ام بچشانم دوای عشق :

بر هر لبی که دعوت حق را جواب گفت

بر هر دلی که هست گرفتار رای عشق

هفتاد و سه شقایق دلخون عاشقی

پرپر شدند در دل کرب و بلای عشق

هر یک زبان گشوده از آن روز تا هنوز

فریاد می زنند رسا ب� ...

moh@mad · 14/9/20

عشق

چشم تو از كهكشان راه شيری هم سرست
پيش چشمان تو ياس و ناز و مريم پرپراست
من نميدانم چه رازی بين عشق و اسم توست
اسم تو ازهرچه زيبا ديده ام زيباتراست

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
عشق

چشم تو از كهكشان راه شيری هم سرست
پيش چشمان تو ياس و ناز و مريم پرپراست
من نميدانم چه رازی بين عشق و اسم توست
اسم تو ازهرچه زيبا ديده ام زيباتراست

یاس بوی مهربانی می دهد ... عطر دوران جوانی می دهد ... یاس ها یادآور پروانه اند ... یاس ما را رو به پاکی می برد ... رو به عشقی اشتراکی می برد ... یاس در هر جا نوید آشتی ست ... یاس دامان سپید آشتی ست

moh@mad · 14/9/20

پروانه

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
پروانه

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه
خرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

::

چشمان توست بیت بلند ترانه ها

سر چشمه ی تمام غزل عاشقانه ها

زیبایی آن چنان که زیادم عجیب نیست

در وصف گیسوی تو بمانند شانه ها

باید قبول کرد که دنیا عوض شود

وقتی ندیده اند شبیه ات زمانه ها

گاهی بخند و بـ*ـو*سه بده ... مرغ عشق ها

دیری ست دل خوش اند به این آب و دانه ها

تو نیستی و جمع پریشان شاعران

دارند می روند به دیوانه خانه ها

...

moh@mad · 14/9/20

غزل

به دوش خویش کشیدم نگفته‌هایم را
که در گلوی غزل بشکنم صدایم را
سوار موج خیالم کنار شب‌بوها
دلم خوش است که بوییده‌ام خدایم را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر ارشد بازنشسته

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین