مشاعره با اشعار فاضل نظری

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
تَنها نَه مَن اَز یادِ تو دَر سوز و گُدازَم

پیچیده دَر این کوه صِدایَ همه ی ما

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

ما مَشقِ غَمِ عِشقِ تو را خوش نَنِوِشتیم

اَمّا تو بِکِش خَط بِه خَطای هَمِه ی ما

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
ما مَشقِ غَمِ عِشقِ تو را خوش نَنِوِشتیم

اَمّا تو بِکِش خَط بِه خَطای هَمِه ی ما

ای مرگ می‌رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می‌رسم به تو اما چقدر دیر

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
ای مرگ می‌رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می‌رسم به تو اما چقدر دیر

روزی زِ چَشمِ مَردُم وَ روزی زِ چَشمِ تو

عُمرِ مَرا ببین کِه به افتادگی گُذَشت

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
روزی زِ چَشمِ مَردُم وَ روزی زِ چَشمِ تو

عُمرِ مَرا ببین کِه به افتادگی گُذَشت

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار

رازی نَهُفته دَر پَسِ حَرفی نَگُفتِه است

مَگذار دَرد دِل کنَم وَ دَردِسَر شَوَد

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
رازی نَهُفته دَر پَسِ حَرفی نَگُفتِه است

مَگذار دَرد دِل کنَم وَ دَردِسَر شَوَد

دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت

mahaflaki · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آ*غو*ش بگیرم که بمیرم

ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی

SAEEDEH.T · 4/8/20

mahaflaki گفت:
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت

تَرس جایِ عِشق جولان داد وَ شَک جایِ یَقین

آبِرو داری کُن اِی زاهِد؛مُسَلمانی بَس اَست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی