مشاعره با اشعار فاضل نظری

moh@mad · 5/8/20

تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

Maryam.alef · 5/8/20

moh@mad گفت:
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

مَگو کِه خاطِرَت اَز حَرفِ مَن مُکَدَّر شد

کِه رویِ آینه جایِ نَفَس نمی مانَد

moh@mad · 5/8/20

در قلب من، سراغ غم خویش را مگیر
خاگستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین، در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

Maryam.alef · 5/8/20

moh@mad گفت:
در قلب من، سراغ غم خویش را مگیر
خاگستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین، در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

نَه حَرفِ عَقل بِزَن با کَسی نَه لافِ جُنون

کِه هَر کجا خَبَری هَست اِدّعایی نیست

moh@mad · 5/8/20

تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده ها و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن

Maryam.alef · 5/8/20

moh@mad گفت:
تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده ها و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن

نَه اینکِه فِکر کُنی کِه مَرهَم اِحتیاج نداشت

کِه زَخم هایِ مَن اَز اِبتِدا عَلاج نَداشت

moh@mad · 5/8/20

تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

Maryam.alef · 5/8/20

moh@mad گفت:
تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

تا بِپِیوَندَد بِه دَریا کوه را تنها گُذاشت

رود رَفت امّا مَسیر رَفتَنَش را جا گُذاشت

* رهــــــا * · 6/8/20

تا بپیوندد به دریـا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفـتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت

* رهــــــا * · 6/8/20

تو آهوی رهای دشت‌های سبزی اما من...
پلنگ‌ِ سنگیِ دروازه‌های بسته‌ی شهرم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدير بازنشسته

مدير بازنشسته

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین