مشاعره با اشعار فاضل نظری

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
دُنیا دو روز بیش نَبود و عَجَب گُذَشت

روزی بِه اَمر کَردَن وَ روزی بِه اِلتِماس

سکه این مهر از خورشید هم زرین‌تر است
خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
سکه این مهر از خورشید هم زرین‌تر است
خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است

تاجِ سَر دادَمَش وَ سیم و زر؛امّا اَز من

عِشق جُز عُمرِ گرانمایه بِه تاوان نَگرفت

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
تاجِ سَر دادَمَش وَ سیم و زر؛امّا اَز من

عِشق جُز عُمرِ گرانمایه بِه تاوان نَگرفت

تنها گنـ*ـاه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
تنها گنـ*ـاه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

تَصَوّر کن بَهاری را کِه اَز دَستِ تو خواهَد رَفت

خَمِ گیسویِ یاری را کِه اَز دَستِ تو خواهَد رَفت

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
تو را هوای به آ*غو*ش من رسیدن نیست
وگرنه فاصله‌ی ما هنوز یک قدم است

تو اَگَر یوسُف خود را نشناسی عَجَب است

اِی کِه بینا شده چَشم تو بِه یِک پیراهَن

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
نفرین گل سرخ بر این شرم که نگذاشت
یک‌بار به پیراهن تو بـ*ـو*سه بکارم

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم

مَرا اَز عِشق مَگوئید،عِشق گُمشُده ای است

کِه هَر چِه هَست ندارم،کِه هَرچِه دارَم،نیست

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
مَرا اَز عِشق مَگوئید،عِشق گُمشُده ای است

کِه هَر چِه هَست ندارم،کِه هَرچِه دارَم،نیست

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

دوستان عاقِبَت اَز چاه نِجاتَم دادَند

بَلکِه چون بَرده مرا هَم بفروشند؛نَشُد

SAEEDEH.T · 4/8/20

Maryam.alef گفت:
دوستان عاقِبَت اَز چاه نِجاتَم دادَند

بَلکِه چون بَرده مرا هَم بفروشند؛نَشُد

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت!

Maryam.alef · 4/8/20

SAEEDEH گفت:
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت!

تَنها نَه مَن اَز یادِ تو دَر سوز و گُدازَم

پیچیده دَر این کوه صِدایَ همه ی ما

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین