مشاعره

Saghár✿ · 20/7/20

miss.sin گفت:
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان

نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل

mahaflaki · 20/7/20

لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند
در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند

roza · 20/7/20

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غم که هزار آفرین بر غم باد

miss.sin · 20/7/20

mahaflaki گفت:
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند
در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند

تورا این همه بلبل نوای عشق زند

چه اتفات بود بر صدای منکر زاغ

Saghár✿ · 20/7/20

فروغ ماه میدیدم ز بام قصر او روشن
که روز از شرم آن خورشید در دیوار می‌آورد

miss.sin · 20/7/20

Saghar گفت:
فروغ ماه میدیدم ز بام قصر او روشن
که روز از شرم آن خورشید در دیوار می‌آورد

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

roza · 20/7/20

دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

mahaflaki · 20/7/20

یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

miss.sin · 20/7/20

mahaflaki گفت:
یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لـ*ـبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه

تا باز نوجوان شوم و نو کنم گنـ*ـاه

چون جامه به وقت مصیبت سیه کنند

من موی ز مصیبت پیری کنم سیاه

roza · 20/7/20

هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک دل را بها و قدر بود تا شکسته است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی