مشاعره

~ZaHrA~ · 21/5/20

moh@mad گفت:
یک شب از عشاق جا ماندیم وبس

قصه نالایقی خواندیم وبس

ساقیا برخیز در ره جام را

خاک برسر کن غم ایام را

Narges_Alioghli · 21/5/20

moh@mad گفت:
یک شب از عشاق جا ماندیم وبس

قصه نالایقی خواندیم وبس

سجده پیش هر بتی کفر است، یک جانان بس است
هر دلی را یک غم و هر جسم را یک جان بس است

moh@mad · 21/5/20

Narges_Alioghli گفت:
سجده پیش هر بتی کفر است، یک جانان بس است
هر دلی را یک غم و هر جسم را یک جان بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

Narges_Alioghli · 21/5/20

moh@mad گفت:
ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

moh@mad · 21/5/20

Narges_Alioghli گفت:
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی

Narges_Alioghli · 21/5/20

moh@mad گفت:
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی

یوسف فروختن به زر ناب خم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

SONIA.K · 21/5/20

Narges_Alioghli گفت:
یوسف فروختن به زر ناب خم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

مرد یهنی کار و کار و کار وکار
یکثره در شیفت های بیشمار

Narges_Alioghli · 21/5/20

✌SONIA✌ گفت:
مرد یهنی کار و کار و کار وکار
یکثره در شیفت های بیشمار

رفیقان یک به یک رفتند، مرا در خود رها کردند
همه خوددرد من بودند، گمان کردم که همدردند

moh@mad · 21/5/20

Narges_Alioghli گفت:
یوسف فروختن به زر ناب خم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم

هيچ کس مثل من و تو به تفاهم نرسيد

moh@mad · 21/5/20

✌SONIA✌ گفت:
مرد یهنی کار و کار و کار وکار
یکثره در شیفت های بیشمار

راز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی