خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: آدا

  1. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هشتم #آدا بعد از کمی خوابیدن و دوش گرفتن تجدید قوایی کردم و نشستم پای پایان نامم تا بفهمم چند چندم. همین‌جوری که عکسا و مطالب کمی که جمع کرده بودم رو بررسی می‌کردم از بالای صحفه‌ی لبتاپ نگاهی به سها که داشت متفکر چایی می‌ریخت انداختم. بعد اومدن من از دانشگاه امون نداد حتی لباس عوض کنم...
  2. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هفتم #آدا باهر ضرب و زوری که هست جنازم رو از طبقه اساتید می‌کشونم به پشت دانشکده .جایی که این ماجرا شروع شد بی توجه به اینکه کجا هستم و ممکنه سر و کله کسی پیدا بشه روی زمین ولو میشم و به دیوار تکیه میدم. انقد خشم درونم هست که پتانسیل اینکه کل اینجارو درب و داغون کنم دارم‌. انقد از درون...
  3. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_ششم #آدا - امیر این حرف رو ادامه نده. مادرجون و عمو توحید تموم این سال ها با تموم عشق و علاقشون مارو بزرگ کردن بدون هیچ منتی. اما می‌دونم این فکر که سر باریم عین خوره توی سر منم هست. اما نباید باشه چون یک جور توهینه به عمو و مادرجون. با همه اینها هر چی بگی حق داری. منم دلم لک زده یک شب با...
  4. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_پنجم #آدا دلم می‌خواست در رو محکم ببندم و بگم به درک ولی یک لعنت به شیطونی می‌گم و در رو با احترام می‌بندم. نگاهی به اطراف می‌‌ندازم؛ خوشبختانه رفت و آمد توی این طبقه مخصوص اساتید کمه و آدم‌های کمتری شاهد این جنازه متحرک هستن. به دیوار کنار در تکیه می‌دم و با نفس‌های عمیقی خودم و معده...
  5. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_چهارم #آدا با صدای الله اکبر انگار از یک بلندی پرت می‌شم. با هول چشمام‌ رو باز می‌کنم‌؛ نمی‌دونم کی خوابم برده بود وسط فکر و خیال! همین‌طور که نفس‌نفس می‌زنم، دستم رو ستون تنم می‌کنم و نیم‌خیز می‌شم و به اطراف نگاه می‌کنم. اتاق نیمه تاریکه و حتی صدای بلند اذانم نتونسته بچه‌ها رو بیدار...
  6. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_سوم #آدا نمی‌دونم ساعت چنده؛ فقط می‌دونم اذان صبح نیست. همه جا تقریبا تاریکه اما سکوت رو خرخر خفیف سارا و سر و صداهای کم بچه‌های داخل سالن می‌شکنه. با صدای قیژقیژ تـ*ـخت سها چشم از نور ماه ک سعی داره از لای پرده سرک بکشه توی اتاق می‌گیرم و به چهره‌ی مهربون و غرق خواب سها زل می‌زنم. بعد از...
  7. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #آدا #پارت_دوم از سکوت سها استفاده می کنم و ادامه می دم: - فکر‌ می‌کنی به همین سادگیه که سکوت کنم و ول کنم ماجرا رو اونم بگه به سلامت! نه عزیز من! اولا چون از همه چی خبر دارم به همین راحتی ولم نمی‌کنه دوما من این وجدان بیدار شده رو چجوری ساکت کنم ها؟ چه جوری شب سرم رو روی بالش بزارم اون موقع...
  8. zohrh

    در حال تایپ رمان آدا | zohrh کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_اول #آدا با عجله قدم برداشتم: - آدا با توام دختر! وایسا کجا می‌ری؟ با گونه‌های سرخ و اخم‌های درهم جوابش را دادم: - چی می‌گی سها؟ ولم کن حوصله ندارم. خیلی دلم خوشه تو هم بیست سوالی راه انداختی واسه من؟ به زور من رو روی نیمکت چوبی جلوی دانشکده نشوند. سرمای پاییز به تنم لرز انداخته بود. نگام...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا