رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کنارش میایستد و با نگرانی دست بر بازوی او گذاشته و به سمت صورتش خم میشود:
- چیزی شد؟ ببخشید، حواس...
حرفش با پاشیده شدن یک مشت آب به روی صورتش نصفه میماند. هینی میکشد و دستانش خودکار بالا میرود.
هامان بار دیگر میخندد و لاریسا چشمانش را باز کرده و با غضب نگاهش میکند:
- حالا دیگه من رو...
#پارت168
آقای تیموری با لبخندی بزرگ و منظوردار داخل میآید. میدانستم او نیز همانند پدر فکرهایی کرده است. قاب طلاییرنگ سادهای در دستش بود. قاب را به طرفم میگیرد:
- بفرما پسرم، ببین مناسبه؟
با لبخند قاب را میگیرم:
- خیلی ممنونم آقای تیموری، ببخشید تو زحمت افتادید.
اخم مصنوعی میکند:
- این چه...