خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت_هفتاد‌و

  1. si30

    در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هفتاد‌و شش بعد از پوشیدن لباسام از اتاق بیرون رفتم. شهلا هم اومد. سمت در رفتیم که آردا هم همونجا بهمون رسید آردا: -بریم. سرم ‌رو به شیشه چسبوندم و به عابرا خیره شدم. به مردی که کرکرهٔ مغازش رو پایین می‌کشید. به زنی که میوه هارو صبا می‌کرد. به دختر بچه ای که فارغ از همه چیز لی لی می‌کرد...
  2. si30

    در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هفتاد‌و چهار دست کشیدم رو قبر مادرم. مامان پسرت دیوونه میشه یادت میوفته. پسرت بهت نیاز داره. آخ قلبم می‌سوزه از دوریتون. به قبر بردارم نگاه کردم. داداشم، کاش بودی رفیقم همه کسم. عاشق بودی آاخ داداشم، آااخ. کاش بودی لعنت به این زندگی. قبر خواهرم، ناموسم میدونی داداشت یادت میوفته نفسش بند...
  3. si30

    در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هفتاد‌و سه *** امروز حالم زیاد خوب نبود. دل درد داشتم. نمی‌دونستم چم شده. تو خودم مچاله شده بودم شهلا اومد پیشم وقتی تو اون وضعیت دیدتم خیلی نگران شد: -تمنا خوبی؟ همون‌طور که شکمم رو فشار می‌دادم: -بهتر میشم. شهلا: -کجات درد می‌کنه چرا چیزی نمیگی اخه. من: -دلـ..دل درد دارم از صبح. شهلا...
  4. si30

    در حال تایپ رمان کینه‌ای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_هفتاد‌و دو یکی دوساعت بعد شهلا اومد: -خوب... لبخندتلخی به هیجانش زدم: -بگو نه. جاخورد: -چی؟! من: -بگوجوابم منفیه. شهلا با تعجبو ناراحتی گفت: -اما تمنا شما دوتا هم دیگه رو دوستدارین. چرا آخه؟ پلکام خیس شدن: -نمی‌خوام این بی انصافی رو در حقش کنم. نمی‌خوام باازدواج باهاش زندگیش رو تباه کنم...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا