رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_هفتادو شش
بعد از پوشیدن لباسام از اتاق بیرون رفتم. شهلا هم اومد. سمت در رفتیم که آردا هم همونجا بهمون رسید
آردا:
-بریم.
سرم رو به شیشه چسبوندم و به عابرا خیره شدم. به مردی که کرکرهٔ مغازش رو پایین میکشید. به زنی که میوه هارو صبا میکرد. به دختر بچه ای که فارغ از همه چیز لی لی میکرد...
#پارت_هفتادو دو
یکی دوساعت بعد شهلا اومد:
-خوب...
لبخندتلخی به هیجانش زدم:
-بگو نه.
جاخورد:
-چی؟!
من:
-بگوجوابم منفیه.
شهلا با تعجبو ناراحتی گفت:
-اما تمنا شما دوتا هم دیگه رو دوستدارین. چرا آخه؟
پلکام خیس شدن:
-نمیخوام این بی انصافی رو در حقش کنم. نمیخوام باازدواج باهاش زندگیش رو تباه کنم...