Usage for hash tag: ازهار
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
پارت هجده "در حال ویرایش" #ازهار #پارمیدا_کولیوند #رمان_ازهار- Parmida_viola
- ارسال #20
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
"در حال ویرایش"- Parmida_viola
- ارسال #19
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
"در حال ویرایش"- Parmida_viola
- ارسال #16
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
"در حال ویرایش"- Parmida_viola
- ارسال #15
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
...بود نگاه کرد و از روی پله‌های برقی دستی برای او تکان داد. ساک خوراکی‌هایی که مریم داده بود بر دستش سنگینی می‌کرد. وسایل را که در قفسه هواپیما جا کرد، روی صندلی سرمه‌ای نشست و کمربندش را محکم کرد. بلاخره داشت به وطن خود باز می‌گشت، به میهن دوست داشتنی‌اش...! #ازهار #پارمیدا_کولیوند #رمان_ازهار- Parmida_viola
- ارسال #7
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
...سرش را تکان داد و گفت: _ چیزی به اسم خوشبختی وجود نداره! اینکه همچنان زنده‌ایم یعنی بدبختیم! _ ما خوش بختیم چون هنوز زنده‌ایم! خیلی‌ها حتی زنده نیستن...! هر دو در فکر فرو رفتند، دیدگاه‌شان متفاوت و مکمل بود، شاید همین بود که آن دو را به یکدیگر پیوند می‌داد! #پارمیدا_کولیوند #ازهار #رمان_ازهار- Parmida_viola
- ارسال #6
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
...شد. پدرخوانده که پیرمردی فرو رفته در خود بیش نبود، روی صندلی چرم پشت میز کار نشسته بود و چپق خاموشی گوشه‌های لبانش جا خوش کرده بود. ماسیمو را که دید به او اشاره کرد و بعد از نشستن‌اش لیوان شیشه‌ای طلاکاری شده را تا نیمه پر از نوشیدنی کرد و رو به نوه‌اش گرفت. #پارمیدا_کولیوند #ازهار...- Parmida_viola
- ارسال #5
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
...و انتقام خون ماسیمو را بگیرد. سال‌ها بود که خاطرات او را به چشم خود می‌دید، پس از مدتی تحقیق پی برد که ماسیمو خود او در زندگی گذشته است و حال ازهار و تولد او ماموریتی برای انتقام بود! انتقام کسانی که مسبب مرگ او و تزلزل خاندان شدند! او برمی‌گشت به اصالتش! به خانه‌اش! برای از نو ساختن و تصاحب...- Parmida_viola
- ارسال #4
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
...ماه به علت درگیری‌های وحشیانه و وافر او با دیگران به اینجا آورده شده بود. زمان خاموشی فرا رسید و تمام چراغ‌های سالن خاموش شدند. یک ساعت که گذشت با لبخند نادری استارت عملیات فرار را زد. به سمت تـ*ـخت سارا که دختر جوان افسرده‌ای بود رفت و جیغ ممتد و کر کننده‌ای کشید. #پارمیدا_کولیوند #رمان_ازهار...- Parmida_viola
- ارسال #3
- انجمن: تایپ رمان
-
در حال تایپ رمان ازهار | Parmida_viola کاربر انجمن رمان ۹۸
~به نام خالق هستی~ نام رمان: ازهار نام نویسنده: پارمیدا کولیوند کاربر انجمن رمان98 ژانر: اجتماعی، فانتزی، تراژدی، جنایی-مافیایی ناظر: YeGaNeH خلاصه: وقتی که دیدگان نمین اشک‌اش را گشود، همه چیز را از خاطر برده بود و دلیل ازهارش، فقط معادله‌ای مجهول بود. گام‌های مستحکم به سوی آینده‌ای برداشت که...- Parmida_viola
- موضوع
- پاسخ ها: 19
- انجمن: تایپ رمان
