رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت_50
متکا را روی گوشهایش گذاشت و سعی کرد دوباره بخوابد
- شهرزاد خانم؟
نفس کلافهای کشید و با حرص متکا را پرت کرد گوشه اتاق...
- میام الان.
صدایش خش دار بود و حکایت از گریههای بی حدو مرز دیشبش داشت.
در دریایِ چشمانش انگار خون ریخته بودند و صورتش هم ورم کرده بود.
وضعش به هیچ عنوان خوب نبود...
پری
*یک هفته بعد*
"آخيش خسته شدم."
روی کاناپه لم میدم، کنترل تلویزیون رو میگیرم و کانالهای ماهواره رو عقب جلو میکنم، آخ جون این فیلم خنده داره!
با هیجان به سرعت میرم سمت آشپزخونه، چیپس و پفک و تخمه هارو از توی کابینت برمیدارم. میپرم روی کاناپه و همرو عین بساط جلوم پهن میکنم. آخيش به موقع رسیدم...
#پارت_50
#رویای_قاصدک
درد زیادی از بینی تا سرم حس می کنم. نوک بینی ام را مالش می دهم و به دیوار مقابلم نگاه می کنم. شاکی در صورتش می توپم
-چرا انقدر بی سر و صدا میاین خب دماغم خورد شد
لحن پر خنده اش حرصی ام میکند.
ارسلان- دفعه دیگه طبل و سنج میزنم میام شما ببخش... اومدم کمکت کنم تو چایی ها رو...