خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
1,638
امتیاز
133
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا

نام رمان: سرگیجه
نویسنده: فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: معمایی، عاشقانه
ناظر: -FãTéMęH-
منتقد: MaRjAn

خلاصه:
از یک آشوب شروع شد، آشوبی که زندگی همه‌ی ما را به یک ویرانه بدل کرد. آشوبی که از یک گذشته‌ی پنهان سرچشمه گرفته بود.
گذشته‌ای که همانند ریشه‌های زهرآلود، به سرنوشتمان رسوخ کرد و زهر خود را به هر نحوی به همه‌ی ما چشاند، اما در این میان شیرین‌ترین اتفاق زندگیمان رقم خورد؛ اتفاقی به شیرینی یک عشق...

لینک رمان:


نقد و بررسی رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: *AsAl*، -FãTéMęH-، MaRjAn و یک کاربر دیگر

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,603
امتیاز واکنش
31,816
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
218 روز 11 ساعت 20 دقیقه
به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
این نقد شامل شصت پارت ابتدایی رمان است!
زاویه دید از بخش‌های مهم یک رمان است؛ انتخاب زاویه دید اشتباه، می‌تواند به کل رمان و ارتباط‌گیری مخاطب با آن، آسیب وارد کند. اما نویسنده‌ی رمان سرگیجه، زاویه دید مناسبی برای رمان خود انتخاب کرده؛ اینکه رمان از زبان شخصیت اول و با نثر محاوره روایت شود، بهترین انتخاب ممکن بود!
هرچند عوض کردن زاویه دید در اواسط رمان کمی غیرحرفه‌ایست، اما نویسنده به دلیل قلم روانی که دارد، این عیب را پوشانده و نمی‌گذارد ذهن مخاطب درگیر آن شود.
چیزی که در خلاصه خودش را نشان می‌داد، "گذشته‌ای تلخ" و "شیرینی یک عشق" بود؛ از پرتکرارترین کلیشه‌های یک خلاصه.. نویسنده‌ی محترم می‌تواند با استفاده از بازی کلمات و ایجاد معما، خلاصه را جذاب‌تر نشان دهد.
نام رمان انتخاب خوبیست، اما متاسفانه یک رمان به همین اسم چاپ شده که به همین دلیل به نویسنده پیشنهاد میکنم در نام رمان تجدید نظر کند تا بعدا مشکلی برایشان پیش نیاید.
تا این قسمت رمان، می‌توانیم بگوییم کلیشه‌هایی در ایده‌ی کلی دیده می‌شود، اما این قسمت‌ها جزوی از ایده‌ی اصلی محسوب می‌شوند و فکر می‌کنم جایگزین کردن آن‌ها غیرممکن باشد. همچنین تا پارت شصتم رمان، اکثر اتفاق‌ها حول محور ژانر جنایی-پلیسی می‌چرخید که این ژانر را در شناسنامه مشاهده نمی‌کنیم؛ نویسنده یا باید ژانر را اصلاح کند یا ایده!
یکی دیگر از نقاط قوت رمان سرگیجه، تعادل در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هاست! ایجاد تعادل کار تقریبا سختی‌ست؛ اما نویسنده از پس این کار بر آمده. اما در بسیاری از پارت‌ها، شاهد بی‌هدف بودن دیالوگ‌ها بوده‌ایم...
نمی‌توانم بگویم نویسنده در باب شخصیت پردازی خیلی خوب یا خیلی بد عمل کرده؛ در بعضی جاها، مثل یک رفتار خاص یا یک تیکه‌کلام، کار نویسنده خوب بوده؛ مثلا کیان همیشه از این‌که کسی وسط حرفش بپرد متنفر است، اما این‌که کیان گاها خیلی سرد و بداخلاق بوده و در زمان دیگر خیلی مهربان و حامی، کمی مشکل ایجاد می‌کند.
توصیفات نقش حیاتی در رمان دارند؛ این جمله را همگی شنیدم‌ایم:
رمان مثل فیلم نیست که تمامی جزئیات به خودی خود نمایش داده شوند؛ پس باید ریزترین جزئیات هم توصیف شود!
نویسنده در باب توصیفات خوب عمل نکرده بود! بنده به شخصه هیچ تصوری از هیچکدام از شخصیت‌ها نداشتم و به همین دلیل در برقراری ارتباط و انس گرفتن با رمان مشکل داشتم. تنها چیزی که از شخصیت کیان در ذهن داشتیم، قد بلند او بود که تنها یک بار در پارت‌های ابتدایی به آن اشاره شده بود و چشم‌های قهوه‌ای تیره!
جدا از توصیفات چهره، توصیف زمان و مکان هم به شدت کم بود.
مثلا در پست 37 (
پست 37 | کلیک کنید) وقتی وارد عمارت کامرانی می‌شوند، ظاهر آن عمارت چگونه بود؟ حیاط چگونه بود؟ فاصله‌ای که تا رسیدن به عمارت طی می‌کردند چه ویژگی‌هایی داشت؟ و...
اما مهم‌ترین چیزی که توجه مرا جلب کرد، کمک گرفتن از دکتر شکیبا، که هیچ تجربه‌ای در حیطه‌ی پلیس بازی و ماموریت رفتن ندارد، بود! صادقانه بگویم؛ این موضوع، سیر منطقی رمان و پی‌رنگ را به هم می‌زند! این ماموریت، بسیار حیاتی بوده و کیان دوسال برای آن زحمت کشیده؛ چگونه می‌تواند با کمک گرفتن از افسون و انجام این ریسک بزرگ، آن را به خطر بیندازد؟! یا چرا فقط بخاطر افسون، اجرای ماموریت را خیلی جلوتر انداخت؟
موضوع دیگر این‌که، کامرانی چگونه متوجه پلیس بودن آن‌ها شد؟ به زبان دیگر بگویم؛ سیر رمان در ابتدا تند بود و یکدفعه وارد چهار ماه بعد شدیم؛ بعد سیر رمان کمی کند شد و شخصیت‌ها به بندرعباس رفتند؛ با این‌که آن‌ها برای ماموریت رفته بودن، اما تنها چیزی که مشاهده نمی‌کردیم، انجام کاری برای ماموریت بود! اما دوباره سیر رمان تند شد؛ نویسنده می‌توانست وقتی به صحنه‌ی لو رفتن آن‌ها می‌رسد، کمی بیشتر روی این قسمت مانور دهد؛ چون من تا آمدم تحت تاثیر قرار بگیرم، ماجرا تمام شد و رفت!
در آخر، رمان سرگیجه در کل رمان خوبی بود که به دلیل قلم روان نویسنده، انس گرفتن با آن راحت‌تر بود؛ پیشنهاد می‌کنم نویسنده، روی توصیفات و پی‌رنگ رمان بیشتر تمرکز کند تا رمانش، تقریبا بی‌نقص شود.

با آرزوی موفقیت برای نویسنده‌ی عزیز و سپاس از انتقاد پذیری شما
تیم نقد انجمن رمان 98

MaRjAn


نقد و بررسی رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشویق
Reactions: -FãTéMęH- و YeGaNeH

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
1,638
امتیاز
133
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
این نقد شامل شصت پارت ابتدایی رمان است!
زاویه دید از بخش‌های مهم یک رمان است؛ انتخاب زاویه دید اشتباه، می‌تواند به کل رمان و ارتباط‌گیری مخاطب با آن، آسیب وارد کند. اما نویسنده‌ی رمان سرگیجه، زاویه دید مناسبی برای رمان خود انتخاب کرده؛ اینکه رمان از زبان شخصیت اول و با نثر محاوره روایت شود، بهترین انتخاب ممکن بود!
هرچند عوض کردن زاویه دید در اواسط رمان کمی غیرحرفه‌ایست، اما نویسنده به دلیل قلم روانی که دارد، این عیب را پوشانده و نمی‌گذارد ذهن مخاطب درگیر آن شود.
چیزی که در خلاصه خودش را نشان می‌داد، "گذشته‌ای تلخ" و "شیرینی یک عشق" بود؛ از پرتکرارترین کلیشه‌های یک خلاصه.. نویسنده‌ی محترم می‌تواند با استفاده از بازی کلمات و ایجاد معما، خلاصه را جذاب‌تر نشان دهد.
نام رمان انتخاب خوبیست، اما متاسفانه یک رمان به همین اسم چاپ شده که به همین دلیل به نویسنده پیشنهاد میکنم در نام رمان تجدید نظر کند تا بعدا مشکلی برایشان پیش نیاید.
تا این قسمت رمان، می‌توانیم بگوییم کلیشه‌هایی در ایده‌ی کلی دیده می‌شود، اما این قسمت‌ها جزوی از ایده‌ی اصلی محسوب می‌شوند و فکر می‌کنم جایگزین کردن آن‌ها غیرممکن باشد. همچنین تا پارت شصتم رمان، اکثر اتفاق‌ها حول محور ژانر جنایی-پلیسی می‌چرخید که این ژانر را در شناسنامه مشاهده نمی‌کنیم؛ نویسنده یا باید ژانر را اصلاح کند یا ایده!
یکی دیگر از نقاط قوت رمان سرگیجه، تعادل در دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هاست! ایجاد تعادل کار تقریبا سختی‌ست؛ اما نویسنده از پس این کار بر آمده. اما در بسیاری از پارت‌ها، شاهد بی‌هدف بودن دیالوگ‌ها بوده‌ایم...
نمی‌توانم بگویم نویسنده در باب شخصیت پردازی خیلی خوب یا خیلی بد عمل کرده؛ در بعضی جاها، مثل یک رفتار خاص یا یک تیکه‌کلام، کار نویسنده خوب بوده؛ مثلا کیان همیشه از این‌که کسی وسط حرفش بپرد متنفر است، اما این‌که کیان گاها خیلی سرد و بداخلاق بوده و در زمان دیگر خیلی مهربان و حامی، کمی مشکل ایجاد می‌کند.
توصیفات نقش حیاتی در رمان دارند؛ این جمله را همگی شنیدم‌ایم:
رمان مثل فیلم نیست که تمامی جزئیات به خودی خود نمایش داده شوند؛ پس باید ریزترین جزئیات هم توصیف شود!
نویسنده در باب توصیفات خوب عمل نکرده بود! بنده به شخصه هیچ تصوری از هیچکدام از شخصیت‌ها نداشتم و به همین دلیل در برقراری ارتباط و انس گرفتن با رمان مشکل داشتم. تنها چیزی که از شخصیت کیان در ذهن داشتیم، قد بلند او بود که تنها یک بار در پارت‌های ابتدایی به آن اشاره شده بود و چشم‌های قهوه‌ای تیره!
جدا از توصیفات چهره، توصیف زمان و مکان هم به شدت کم بود.
مثلا در پست 37 (
پست 37 | کلیک کنید) وقتی وارد عمارت کامرانی می‌شوند، ظاهر آن عمارت چگونه بود؟ حیاط چگونه بود؟ فاصله‌ای که تا رسیدن به عمارت طی می‌کردند چه ویژگی‌هایی داشت؟ و...
اما مهم‌ترین چیزی که توجه مرا جلب کرد، کمک گرفتن از دکتر شکیبا، که هیچ تجربه‌ای در حیطه‌ی پلیس بازی و ماموریت رفتن ندارد، بود! صادقانه بگویم؛ این موضوع، سیر منطقی رمان و پی‌رنگ را به هم می‌زند! این ماموریت، بسیار حیاتی بوده و کیان دوسال برای آن زحمت کشیده؛ چگونه می‌تواند با کمک گرفتن از افسون و انجام این ریسک بزرگ، آن را به خطر بیندازد؟! یا چرا فقط بخاطر افسون، اجرای ماموریت را خیلی جلوتر انداخت؟
موضوع دیگر این‌که، کامرانی چگونه متوجه پلیس بودن آن‌ها شد؟ به زبان دیگر بگویم؛ سیر رمان در ابتدا تند بود و یکدفعه وارد چهار ماه بعد شدیم؛ بعد سیر رمان کمی کند شد و شخصیت‌ها به بندرعباس رفتند؛ با این‌که آن‌ها برای ماموریت رفته بودن، اما تنها چیزی که مشاهده نمی‌کردیم، انجام کاری برای ماموریت بود! اما دوباره سیر رمان تند شد؛ نویسنده می‌توانست وقتی به صحنه‌ی لو رفتن آن‌ها می‌رسد، کمی بیشتر روی این قسمت مانور دهد؛ چون من تا آمدم تحت تاثیر قرار بگیرم، ماجرا تمام شد و رفت!
در آخر، رمان سرگیجه در کل رمان خوبی بود که به دلیل قلم روان نویسنده، انس گرفتن با آن راحت‌تر بود؛ پیشنهاد می‌کنم نویسنده، روی توصیفات و پی‌رنگ رمان بیشتر تمرکز کند تا رمانش، تقریبا بی‌نقص شود.

با آرزوی موفقیت برای نویسنده‌ی عزیز و سپاس از انتقاد پذیری شما
تیم نقد انجمن رمان 98

MaRjAn
خیلی ممنونم از نظرتون سعی میکنم تمام نکات رو رعایت کنم:گل:


نقد و بررسی رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
Reactions: همراز س، -FãTéMęH-، YeGaNeH و یک کاربر دیگر

همراز س

منتقد برتر رمان ۹۸
کاربر V.I.P انجمن
منتقد انجمن
  
عضویت
28/10/23
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
130
امتیاز
88
زمان حضور
10 روز 17 ساعت 5 دقیقه
بسم ا.. الرحمن الرحیم


در آغاز وقتی رمانی را شروع می‌کنیم مثل فیلم نیست که تصویری باشد و ناگفته‌ها را بتوانیم ببینیم و متوجه شویم.
باید توصیفات مکانی و زمانی و شخصیت پردازی‌ها به گونه‌ای باشد که وسط دنیایی پرت شویم که نویسنده در ذهن دارد و ارتباط لازم را بگیریم.
با اینکه شروع رمان خوب بود ولی هیجان کافی را نداشت و شخصیت‌ها به قدر کافی و شفاف به تصویر کشیده نشدند و توصیفات کافی و کامل هم نداشت.
هم شخصیت های اصلی، هم شخصیت‌های فرعی به خوبی معرفی نشده بودند.
برای تقویت آن می توانیم از توصیف ظاهر و چهره و رفتار و حالات آدم‌ها استفاده کنیم.
و اینکه رمان از زبان اول شخص بیان شده نقطه‌ی قوت رمان‌های معمایی هست. چون کم کم پیش می‌رویم و به تدریج گرهِ رازها گشوده می‌شود و این باعث جذابیت اثری می‌شود.
در رمان ژانر معمایی، باید سوال خاصی در ذهن مخاطب شکل بگیرد و کنجکاوی باعث شود اشتیاق بیشتری پیدا کنیم تا به جواب دلخواه برسیم و نویسنده با مهارت و شگرد و ظرافت خاصی، گاهی اشاره‌های ریزی به آن راز داشته باشد تا سوال فراموش نشود.
و این مورد ظاهرا توجه لازم به آن نشده است.
تعادل دیالوگ و مونولوگ توجه کمی به آن شده و نسبت 40 به 60 دیالوگ به مونولوگ رعایت نشده است.
مونولوگ های هدفمند و به‌جا می تواند به شفاف سازی رمان و ارتباط مخاطب با آن کمک شایانی بکند.
نثر محاوره‌ای به خوبی رعایت شده بود.
همه‌چیز انگار روی دور تند قرار گرفته است و اتفاقات سریع و پشت سر هم رمان بدون هیچ زمینه و آمادگی و بدون هیچ کشمکشی، بدون تحلیلی و هیجان ملموسی خاصی پیش می‌رود.
پرش های پشت سر هم، مانع تمرکز و لـ*ـذت کافی می‌شود.
نامزدی و ازدواج صوری هم از کلیشه‌هایی هست که کاملا جذابیت خود را از دست داده است...
مسئله‌ی دیگری که به نظر می آمد بحث باورپذیری پلیس جوان و سرگرد ما بود که کمی بررسی و اطلاعات به ما می گوید که این امر غیرممکن می‌باشد و در اوایل رمان زیبای ما، وقتی افسون را به اداره‌ی آگاهی می‌خوانند، معمولا برای چند تا سوال و جواب ساده باید باشد نه بازجویی به اون جدیت...
و همچنین دعوت از افسون برای یک ماموریت هست و این کار خیلی غیر حرفه‌ای هست. معمولا آدم‌های عادی اگه پرونده‌ی کیفری داشته باشند می‌توانند فقط در مورد همان پرونده با پلیس همکاری کنند و چه بسا اگر مجازاتی داشته باشند، تخفیفی هم بگیرند.
پلیس افراد آموزش دیده و حرفه‌ای برای چنین ماموریت‌هایی کم ندارند.
در پایان با کمی مطالعه در مورد قسمت‌های پلیسی و تزریق کمی هیجان و ایده پردازی‌های جدید و ناب و شخصیت پردازی قوی و... می توانیم شاهد اثر قابل قبول و جذابی باشیم.


با آرزوی موفقیت برای نویسنده‌ی عزیز و سپاس از انتقادپذیری شما
تیم نقد انجمن رمان ۹۸
همراز. س


نقد و بررسی رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: ZaHRa، -FãTéMęH-، MaRjAn و یک کاربر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
220
امتیاز واکنش
1,638
امتیاز
133
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم ا.. الرحمن الرحیم


در آغاز وقتی رمانی را شروع می‌کنیم مثل فیلم نیست که تصویری باشد و ناگفته‌ها را بتوانیم ببینیم و متوجه شویم.
باید توصیفات مکانی و زمانی و شخصیت پردازی‌ها به گونه‌ای باشد که وسط دنیایی پرت شویم که نویسنده در ذهن دارد و ارتباط لازم را بگیریم.
با اینکه شروع رمان خوب بود ولی هیجان کافی را نداشت و شخصیت‌ها به قدر کافی و شفاف به تصویر کشیده نشدند و توصیفات کافی و کامل هم نداشت.
هم شخصیت های اصلی، هم شخصیت‌های فرعی به خوبی معرفی نشده بودند.
برای تقویت آن می توانیم از توصیف ظاهر و چهره و رفتار و حالات آدم‌ها استفاده کنیم.
و اینکه رمان از زبان اول شخص بیان شده نقطه‌ی قوت رمان‌های معمایی هست. چون کم کم پیش می‌رویم و به تدریج گرهِ رازها گشوده می‌شود و این باعث جذابیت اثری می‌شود.
در رمان ژانر معمایی، باید سوال خاصی در ذهن مخاطب شکل بگیرد و کنجکاوی باعث شود اشتیاق بیشتری پیدا کنیم تا به جواب دلخواه برسیم و نویسنده با مهارت و شگرد و ظرافت خاصی، گاهی اشاره‌های ریزی به آن راز داشته باشد تا سوال فراموش نشود.
و این مورد ظاهرا توجه لازم به آن نشده است.
تعادل دیالوگ و مونولوگ توجه کمی به آن شده و نسبت 40 به 60 دیالوگ به مونولوگ رعایت نشده است.
مونولوگ های هدفمند و به‌جا می تواند به شفاف سازی رمان و ارتباط مخاطب با آن کمک شایانی بکند.
نثر محاوره‌ای به خوبی رعایت شده بود.
همه‌چیز انگار روی دور تند قرار گرفته است و اتفاقات سریع و پشت سر هم رمان بدون هیچ زمینه و آمادگی و بدون هیچ کشمکشی، بدون تحلیلی و هیجان ملموسی خاصی پیش می‌رود.
پرش های پشت سر هم، مانع تمرکز و لـ*ـذت کافی می‌شود.
نامزدی و ازدواج صوری هم از کلیشه‌هایی هست که کاملا جذابیت خود را از دست داده است...
مسئله‌ی دیگری که به نظر می آمد بحث باورپذیری پلیس جوان و سرگرد ما بود که کمی بررسی و اطلاعات به ما می گوید که این امر غیرممکن می‌باشد و در اوایل رمان زیبای ما، وقتی افسون را به اداره‌ی آگاهی می‌خوانند، معمولا برای چند تا سوال و جواب ساده باید باشد نه بازجویی به اون جدیت...
و همچنین دعوت از افسون برای یک ماموریت هست و این کار خیلی غیر حرفه‌ای هست. معمولا آدم‌های عادی اگه پرونده‌ی کیفری داشته باشند می‌توانند فقط در مورد همان پرونده با پلیس همکاری کنند و چه بسا اگر مجازاتی داشته باشند، تخفیفی هم بگیرند.
پلیس افراد آموزش دیده و حرفه‌ای برای چنین ماموریت‌هایی کم ندارند.
در پایان با کمی مطالعه در مورد قسمت‌های پلیسی و تزریق کمی هیجان و ایده پردازی‌های جدید و ناب و شخصیت پردازی قوی و... می توانیم شاهد اثر قابل قبول و جذابی باشیم.


با آرزوی موفقیت برای نویسنده‌ی عزیز و سپاس از انتقادپذیری شما
تیم نقد انجمن رمان ۹۸
همراز. س
ممنونم از شما سعی میکنم تمام نکات را رعایت کنم


نقد و بررسی رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و ZaHRa
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا