خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,570
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 3 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد)
نام نویسنده: مریم صادقی
ناظر: Asal_Zinati
ژانر: عاشقانه، علمی-تخیلی، جنایی-مافیایی
خلاصه:
آلفرد ماندل، مانند هزاران نوجوان دیگر در پروشگاه زندگی کرده و می‌کند، مانند هزاران نوجوان زندگیش را می‌گذراند و مانند آن‌ها نفس می‌کشد!
اما این روند عادیِ زندگی او کم کم دچار اختلالاتی می‌شود و او حیران، متوجه می‌شود چیزهایی که می‌بیند و می‌شنود تنها برای او قابل درک است.
خطر همیشه وجود داشته و دارد و حال، آلفرد نوجوان همراه دوستش الکس، باید به دنبال راهی برای در امان ماندن از دست این خطرات باشد. خطراتی که حتی می‌توانند جان او و دیگران را تهدید کنند.


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • قهقهه
Reactions: Somayeh_soheili، Miss.M، Narges_Alioghli و 8 نفر دیگر

Asal_Zinati

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/2/20
ارسال ها
593
امتیاز واکنش
19,814
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار..
زمان حضور
129 روز 11 ساعت 21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس؛ مهیج و هیجانی!

رمانی با نثر روان و چهارچوبی دقیق که با همراهی اتفاقات و جزئیات بسیار، رمانی قدرتمند چو گرداب فونیکس می‌سازد.
گرداب فونیکس، علاوه بر طرح اصلی، با خلق صحنه‌های احساسی و جزئیات گاه دلنشین و گاهاً طنز، هرچه بیشتر خواننده را همراه خود می‌کند و در یک ترکیب می‌توان گفت:
«گرداب فونیکس قدرتمند است!»
آلفرد، مورد توجه‌ترین شخصیت رمان، شخصیتی احساسی بود که از همان ابتدا نویسنده به خوبی آن را به مخاطب نشان و شناسایی کرد و خواننده را پایبند رمان!
او شخصیتی دلنشین و ساده بود که با داشتن عادت‌هایی نظیر جویدن لـب و گریه‌های زود به زود تبدیل به شخصیتی ماندگار شده بود.
هرچند می‌توان گفت تا قبل از کات شدن رمان و پرش زمانی به چندین سال بعد، شخصیت ماندگارتر داستان، دوست او الکس بود. اویی که تمام توجه مخاطب را از شروع به خود جلب کرده و گویی در رقابتی با آلفرد است!
اگرچه این شخصیت پردازی مقتدر گرداب فونیکس، حیف است تنها برای دو و یا چند شخصیت اول اتفاق بی‌افتد و بقیه شخصیت‌های رمان_ نظیر جی و اندی _هم نیاز به معرفیِ بیشتر دارند.
بزرگترین نقطه قوت رمان، شخصیت پردازی آن است. نویسنده مدیون این قاعده رمان نویسی است چرا که اگر شخصیت پردازی گرداب فونیکس تا به این حد قوی نبود، طرح داستانی و آغازین رمان به تنهایی نمی‌توانست مخاطب را نگه دارد!
خط رمانی از کلیشه کمی برخوردار بود؛ اما خوب به اتفاقات و زمان به وقوع پیوستن آن‌ها پرداخته نشده بود. گویی نویسنده بی‌آنکه بداند سریعاً از صحنه‌های حیاتیِ گرداب فونیکس گذر کرده و نتوانسته آن‌ها را به جذابیت دیگر صحنه‌ها خلق کند. برای نمونه اشاره می‌کنم به صحنه‌ی حیاتیِ آشکار شدن قدرت‌های آلفرد! قسمتی که حتی می‌توانست یکی از نقاط اوج رمان بشود...
خواننده‌ای که تا به آن قسمت از حال و هوای چند پسر پرورشگاهی می‌خواند، به طور کاملا عجیبی متوجه می‌شود رمان رگه‌هایی از تخیل هم دارد! و به شَک می‌افتد آیا نویسنده‌ای که در این حد این مسئله را ساده گرفت، می‌تواند ادامه‌ی گرداب فونیکس را به این زیبایی حال بنویسد؟
نحوه مشخص شدن قدرت‌های آلفرد می‌تواند به آرامی در طی رمان پخش و معماهای زیادی طرح بشود؛ سپس نویسنده تیر آخر را بزند و ادامه‌ی رمان!

نویسنده گرداب فونیکس، نویسنده‌ای باتجربه و ماهر است و می‌تواند این صحنه را با قلم ماهر خود، مانند تمامی صحنه‌های دیگر، به خوبی بنویسد. کافیست کمی فکر کرد و نوشت!
همانطور که گفته شد، رمان شخصیت پردازیِ قوی‌ای دارد که یکی از عوامل آن، توصیفات است.
ماهرترین توصیف را می‌توان در گرداب فونیکس دید. نویسنده ضمن اینکه از روش صحیحِ توصیف چهره_ روش توصیف قطره‌ای و پرتکرار_ باخبر بود، توانسته بود از دیالوگ و مونولوگ به حد نصاب و همزمانی برای توصیف استفاده کند؛ موردی که در کمترین رمان دیده شد! علاوه بر موارد مذکور، توصیفاتی که از شروع رمان، آغاز شده بود و نویسنده می‌دانست نباید آن را در همان جا رها کند.
اگر روزها هم بگذرد، من به راحتی بخاطر می‌آورم آلفرد موها و چشم‌های طلایی و جاناتان چشم‌های ارغوانی دارد! [دو مورد از پرتکرارترین توصیفات‌]
اگرچه با اضافه شدن حجم شخصیت‌ها در پارت ششم، توصیفِ چه حالت و معرفی آن‌ها و چه چهره می‌توانست حرفه‌ای‌تر باشد!

گرداب فونیکس، ماهرترین توصیفات را دارد!
نثر روان و زیبای رمان، اگرچه متمایل به ادبی بود، اما با قلم ماهر نویسنده مخاطب را در خود نگه داشته و از خشکی بارز آن زده بود. هرچند وجود صحنه‌ای گنگ در رمان، کمی درک موضوع را برای خواننده درک کرده بود.
سازمان مافیایی چگونه توانسته بود آلفرد را از میان آن همه پلیس و محافظ رد کرده و به عبارتی او را بدزدد؟
اگرچه احتمالاً نویسنده این قسمت را به خواست خود مبهم گذاشته!
اگر رمان رو به دو قسمت قبل از دستگیری آلفرد و بعد از آن تقسیم کنیم، متوجه‌ی موارد بسیاری در قسمت دوم می‌شویم!
برای مثال زمانِ فرار آلفرد که می‌توانست زیباتر و هیجانی‌تر توصیف شود؛ یا نحوه‌ی معرفی شخصیت جیم که مناسب رمانی حرفه‌ای چو گرداب فونیکس نبود! درست مانند سخن نویسنده‌ی معروف که می‌گوید:

«به من نگو ماه می‌درخشد! درخشش نور را در شیشه‌ای شکسته نشانم بده.»
جزئیات شخصیت‌ها باید نشان داده بشوند و نه تنها با تعریف آن‌ها!

گفتم و باز هم می‌گویم که نویسنده ماهر است و یکی دیگر از دلایل دیگر هماهنگی کاملِ شناسنامه است! اسمی هیجان‌آور، خلاصه‌ای رغبت انگیز و مقدمه‌ای هماهنگ با آن و در آخر جلدی زیبا و همرنگ با محیط رمانی!
موردِ واضح این است که نویسنده به خوبی می‌داند در کجا هیجان ایجاد کند و در کجا سیر رمان رو کمی کند کرده و آرامش ببخشد. این را می‌توان از صحنه‌ی ملاقات با الکس در ‌شهربازی مشخص کرد. آلفرد و الکس، شخصیت‌های ماندگاری هستند که همواره در ذهن مخاطب می‌مانند و به عبارتی شخصیت‌های طلایی نویسنده هستند.
تمامی جزئیات رمان هماهنگ شده و با برنامه ریزی دقیقی در رمان اتفاق افتاده بود؛ سطحِ حرفه‌ای رمان به قلم ماهر نویسنده برمی‌گردد و کمتر به ساختار رمانی!
نثر رمان، به شدت روان و مخاطب پسند است و تنها نکته‌ای که کمی از روانی آن زده، ناهماهنگی افعال رمان است.
این رمان هیجانی، زیبا و حرفه‌ای می‌تواند هر فردی را مدهوش رمان کرده و به جرعت می‌توان گفت:
«نویسنده توانست به آنچه می‌خواست برسد!»
به امید موفقیت‌های شما :rose:
1399/06/23
کادر نقد انجمن رمان 98


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Somayeh_soheili، Mahla_Bagheri، Narges_Alioghli و 10 نفر دیگر

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,570
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 3 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس؛ مهیج و هیجانی!

رمانی با نثر روان و چهارچوبی دقیق که با همراهی اتفاقات و جزئیات بسیار، رمانی قدرتمند چو گرداب فونیکس می‌سازد.
گرداب فونیکس، علاوه بر طرح اصلی، با خلق صحنه‌های احساسی و جزئیات گاه دلنشین و گاهاً طنز، هرچه بیشتر خواننده را همراه خود می‌کند و در یک ترکیب می‌توان گفت:
«گرداب فونیکس قدرتمند است!»
آلفرد، مورد توجه‌ترین شخصیت رمان، شخصیتی احساسی بود که از همان ابتدا نویسنده به خوبی آن را به مخاطب نشان و شناسایی کرد و خواننده را پایبند رمان!
او شخصیتی دلنشین و ساده بود که با داشتن عادت‌هایی نظیر جویدن لـب و گریه‌های زود به زود تبدیل به شخصیتی ماندگار شده بود.
هرچند می‌توان گفت تا قبل از کات شدن رمان و پرش زمانی به چندین سال بعد، شخصیت ماندگارتر داستان، دوست او الکس بود. اویی که تمام توجه مخاطب را از شروع به خود جلب کرده و گویی در رقابتی با آلفرد است!
اگرچه این شخصیت پردازی مقتدر گرداب فونیکس، حیف است تنها برای دو و یا چند شخصیت اول اتفاق بی‌افتد و بقیه شخصیت‌های رمان_ نظیر جی و اندی _هم نیاز به معرفیِ بیشتر دارند.
بزرگترین نقطه قوت رمان، شخصیت پردازی آن است. نویسنده مدیون این قاعده رمان نویسی است چرا که اگر شخصیت پردازی گرداب فونیکس تا به این حد قوی نبود، طرح داستانی و آغازین رمان به تنهایی نمی‌توانست مخاطب را نگه دارد!
خط رمانی از کلیشه کمی برخوردار بود؛ اما خوب به اتفاقات و زمان به وقوع پیوستن آن‌ها پرداخته نشده بود. گویی نویسنده بی‌آنکه بداند سریعاً از صحنه‌های حیاتیِ گرداب فونیکس گذر کرده و نتوانسته آن‌ها را به جذابیت دیگر صحنه‌ها خلق کند. برای نمونه اشاره می‌کنم به صحنه‌ی حیاتیِ آشکار شدن قدرت‌های آلفرد! قسمتی که حتی می‌توانست یکی از نقاط اوج رمان بشود...
خواننده‌ای که تا به آن قسمت از حال و هوای چند پسر پرورشگاهی می‌خواند، به طور کاملا عجیبی متوجه می‌شود رمان رگه‌هایی از تخیل هم دارد! و به شَک می‌افتد آیا نویسنده‌ای که در این حد این مسئله را ساده گرفت، می‌تواند ادامه‌ی گرداب فونیکس را به این زیبایی حال بنویسد؟
نحوه مشخص شدن قدرت‌های آلفرد می‌تواند به آرامی در طی رمان پخش و معماهای زیادی طرح بشود؛ سپس نویسنده تیر آخر را بزند و ادامه‌ی رمان!

نویسنده گرداب فونیکس، نویسنده‌ای باتجربه و ماهر است و می‌تواند این صحنه را با قلم ماهر خود، مانند تمامی صحنه‌های دیگر، به خوبی بنویسد. کافیست کمی فکر کرد و نوشت!
همانطور که گفته شد، رمان شخصیت پردازیِ قوی‌ای دارد که یکی از عوامل آن، توصیفات است.
ماهرترین توصیف را می‌توان در گرداب فونیکس دید. نویسنده ضمن اینکه از روش صحیحِ توصیف چهره_ روش توصیف قطره‌ای و پرتکرار_ باخبر بود، توانسته بود از دیالوگ و مونولوگ به حد نصاب و همزمانی برای توصیف استفاده کند؛ موردی که در کمترین رمان دیده شد! علاوه بر موارد مذکور، توصیفاتی که از شروع رمان، آغاز شده بود و نویسنده می‌دانست نباید آن را در همان جا رها کند.
اگر روزها هم بگذرد، من به راحتی بخاطر می‌آورم آلفرد موها و چشم‌های طلایی و جاناتان چشم‌های ارغوانی دارد! [دو مورد از پرتکرارترین توصیفات‌]
اگرچه با اضافه شدن حجم شخصیت‌ها در پارت ششم، توصیفِ چه حالت و معرفی آن‌ها و چه چهره می‌توانست حرفه‌ای‌تر باشد!

گرداب فونیکس، ماهرترین توصیفات را دارد!
نثر روون و زیبای رمان، اگرچه متمایل به ادبی بود، اما با قلم ماهر نویسنده مخاطب را در خود نگه داشته و از خشکی بارز آن زده بود. هرچند وجود صحنه‌ای گنگ در رمان، کمی درک موضوع را برای خواننده درک کرده بود.
سازمان مافیایی چگونه توانسته بود آلفرد را از میان آن همه پلیس و محافظ رد کرده و به عبارتی او را بدزدد؟
اگرچه احتمالاً نویسنده این قسمت را به خواست خود مبهم گذاشته!
اگر رمان رو به دو قسمت قبل از دستگیری آلفرد و بعد از آن تقسیم کنیم، متوجه‌ی موارد بسیاری در قسمت دوم می‌شویم!
برای مثال زمانِ فرار آلفرد که می‌توانست زیباتر و هیجانی‌تر توصیف شود؛ یا نحوه‌ی معرفی شخصیت جیم که مناسب رمانی حرفه‌ای چو گرداب فونیکس نبود! درست مانند سخن نویسنده‌ی معروف که می‌گوید:

«به من نگو ماه می‌درخشد! درخشش نور را در شیشه‌ای شکسته نشانم بده.»
جزئیات شخصیت‌ها باید نشان داده بشوند و نه تنها با تعریف آن‌ها!

گفتم و باز هم می‌گویم که نویسنده ماهر است و یکی دیگر از دلایل دیگر هماهنگی کاملِ شناسنامه است! اسمی هیجان‌آور، خلاصه‌ای رغبت انگیز و مقدمه‌ای هماهنگ با آن و در آخر جلدی زیبا و همرنگ با محیط رمانی!
موردِ واضح این است که نویسنده به خوبی می‌داند در کجا هیجان ایجاد کند و در کجا سیر رمان رو کمی کند کرده و آرامش ببخشد. این را می‌توان از صحنه‌ی ملاقات با الکس در ‌شهربازی مشخص کرد. آلفرد و الکس، شخصیت‌های ماندگاری هستند که همواره در ذهن مخاطب می‌مانند و به عبارتی شخصیت‌های طلایی نویسنده هستند.
تمامی جزئیات رمان هماهنگ شده و با برنامه ریزی دقیقی در رمان اتفاق افتاده بود؛ سطحِ حرفه‌ای رمان به قلم ماهر نویسنده برمی‌گردد و کمتر به ساختار رمانی!
نثر رمان، به شدت روان و مخاطب پسند است و تنها نکته‌ای که کمی از روانی آن زده، ناهماهنگی افعال رمان است.
این رمان هیجانی، زیبا و حرفه‌ای می‌تواند هر فردی را مدهوش رمان کرده و به جرعت می‌توان گفت:
«نویسنده توانست به آنچه می‌خواست برسد!»
به امید موفقیت‌های شما :rose:
1399/06/23
کادر نقد انجمن رمان 98
خیلی ممنون عسل جان
حتما اشکالاتو درست میکنم :)


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Somayeh_soheili، Mahla_Bagheri، Narges_Alioghli و 6 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه

به نام خدای مهربونی ها
نقد رمان گرداب فونیکس
خب بدون اتلاف وقت میریم سروقت بررسی رمان، این رمان خیلی قوی نوشته شده، توصیفات حالات بجاست و خیلی خوب به بیان دیالوگ ها پرداخته شده.
اما توصیفات مکانی رو میتونید خیلی بهتر بهش بپردازید، تصور بیشتری برای خواننده از مکانی که اتفاقات رخ میدن ایجاد کنید، من چند پارت اول رو خوندم فقط صحنه محو و ناواضحی از مکان ها توی ذهنم ایجاد شد ، پس به توصیفات مکان بیشتر بپردازید.
اینکه خیلی زود از اتفاقات مهم میگذرید بشدت توش واضحه، میتونید کمی مکث کنید روی اتفاقات و بیشتر دربارش بگید تا به جذابیت نوشتتون اضافه کنه.
پست چهاردهم شما، هممم را تکرار کردن مخصوصا اینکه کلا تکرار حروف در رمان نوعی ضعف محسوب میشه اشتباهه، میتونید صحنه خوابیدن آنها را با توصیفات مکانی بیشتر و همچنین بیان بهترین به تصویر بکشید
در ابتدای داستان اثری از ژانر علمی_تخیلی دیده نمیشه اما در ادامه خیلی خوب این ژانر رو به تصویر میکشید و توصیف میکنید.
خیلی خوب علائم نگارشی رو در تایپ رمان رعایت کردید.
فقط یه موردی میمونه که البته این نظر شخصیه منه، وقتی رمانی رو با اسامی خارجی و لوکیشن خارج از ایران مینویسید بهتره به فرهنگ اونها تایپ کنید، مثلا چاکرتم داداش، یا کوچیک عمته
اینجور بیان هارو وارد اینجور رمان ها نکنیم خیلی بهتره
دیالوگ به نسبت بیشتر از توصیف ها به چشم میخوره و توضیح چندانی در بعضی پست ها دیده نمیشه درواقع فقط دیالوگ هستند و مقدار کمی توصیفات حالات که بهتره این مورد رو هم کمی روش کار کنید
قسمتی که گفتی چند حالت وجود داشت و چندجای دیگه هم این مدل نوشتن به چشم میخورد، اونجارو بهتره در «...» بنویسی چون یجور حرف زدن و مونولوگ با خودشه.
اونطوری که من متوجه شدم داستان بیشتر دیالوگ محوره
پرداخت به شخصیت هایی مثل الکس و الفرد خیلی خوب انجام شده و خواننده تصور تقریبا کاملی از این دو شخصیت داره اما کاش به شخصیت های دیگه هم به همین مقدار میپرداختی
سیر داستان نسبتا خوبه اما از یسری اتفاقات همونطور که گفتم خیلی سریع میگذری.بعضی جاها دیده میشه که زمان فعل هارو به درستی رعایت نکردی ضمن اینکه یه نکته بگم
تکرار یک فعل در یک جمله اشتباهه، بعوان مثال فعل "بود"
نویسنده باید خلاقیت بخرج بده تا این تکرار فعل پیش نیاد.
اما سیر کلی رمان خیلی خوب بود در ابتدا هم گفتم توصیفات عالی داشتی و خیلی خوب و هماهنگ اتفاقات رو به قلم آوردی
موفق باشی عزیزم

۱۳۹۹.۰۶.۲۶


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Somayeh_soheili، Mahla_Bagheri، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,570
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 3 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدای مهربونی ها
نقد رمان گرداب فونیکس
خب بدون اتلاف وقت میریم سروقت بررسی رمان، این رمان خیلی قوی نوشته شده، توصیفات حالات بجاست و خیلی خوب به بیان دیالوگ ها پرداخته شده.
اما توصیفات مکانی رو میتونید خیلی بهتر بهش بپردازید، تصور بیشتری برای خواننده از مکانی که اتفاقات رخ میدن ایجاد کنید، من چند پارت اول رو خوندم فقط صحنه محو و ناواضحی از مکان ها توی ذهنم ایجاد شد ، پس به توصیفات مکان بیشتر بپردازید.
اینکه خیلی زود از اتفاقات مهم میگذرید بشدت توش واضحه، میتونید کمی مکث کنید روی اتفاقات و بیشتر دربارش بگید تا به جذابیت نوشتتون اضافه کنه.
پست چهاردهم شما، هممم را تکرار کردن مخصوصا اینکه کلا تکرار حروف در رمان نوعی ضعف محسوب میشه اشتباهه، میتونید صحنه خوابیدن آنها را با توصیفات مکانی بیشتر و همچنین بیان بهترین به تصویر بکشید
در ابتدای داستان اثری از ژانر علمی_تخیلی دیده نمیشه اما در ادامه خیلی خوب این ژانر رو به تصویر میکشید و توصیف میکنید.
خیلی خوب علائم نگارشی رو در تایپ رمان رعایت کردید.
فقط یه موردی میمونه که البته این نظر شخصیه منه، وقتی رمانی رو با اسامی خارجی و لوکیشن خارج از ایران مینویسید بهتره به فرهنگ اونها تایپ کنید، مثلا چاکرتم داداش، یا کوچیک عمته
اینجور بیان هارو وارد اینجور رمان ها نکنیم خیلی بهتره
دیالوگ به نسبت بیشتر از توصیف ها به چشم میخوره و توضیح چندانی در بعضی پست ها دیده نمیشه درواقع فقط دیالوگ هستند و مقدار کمی توصیفات حالات که بهتره این مورد رو هم کمی روش کار کنید
قسمتی که گفتی چند حالت وجود داشت و چندجای دیگه هم این مدل نوشتن به چشم میخورد، اونجارو بهتره در «...» بنویسی چون یجور حرف زدن و مونولوگ با خودشه.
اونطوری که من متوجه شدم داستان بیشتر دیالوگ محوره
پرداخت به شخصیت هایی مثل الکس و الفرد خیلی خوب انجام شده و خواننده تصور تقریبا کاملی از این دو شخصیت داره اما کاش به شخصیت های دیگه هم به همین مقدار میپرداختی
سیر داستان نسبتا خوبه اما از یسری اتفاقات همونطور که گفتم خیلی سریع میگذری.بعضی جاها دیده میشه که زمان فعل هارو به درستی رعایت نکردی ضمن اینکه یه نکته بگم
تکرار یک فعل در یک جمله اشتباهه، بعوان مثال فعل "بود"
نویسنده باید خلاقیت بخرج بده تا این تکرار فعل پیش نیاد.
اما سیر کلی رمان خیلی خوب بود در ابتدا هم گفتم توصیفات عالی داشتی و خیلی خوب و هماهنگ اتفاقات رو به قلم آوردی
موفق باشی عزیزم

۱۳۹۹.۰۶.۲۶
ضمن تشکر از نقدتون، باید یه سری نکاتو توضیح بدم.
به توصیفات مکانی اشاره کردین. من تا اونجایی که میتونستم مکانو توصیف کردم. اگه میشه دقیق اشاره کنید تا متوجه بشم منظورتون چی بوده.
گفتین به اتفاقات مهم پرداخته نشده. بله، قبول دارم. صحنه‌ی فرار آلفرد به خوبی توصیف نشده. حتی آشکار شدن قدرت‌ها. قبول دارم و حتما درست میکنم. اما اگه منظورتون کارهای سازمان و فرار کردن مافیا از بین پلیس باشه، باید بگم که این مورد ابهامیه که در آینده مشخص خواهد شد.
و راجع به اصطلاحاتی مثل «چاکرتم» و «عمته» که جز این دو مورد موارد دیگه‌ای وجود نداشت. شما طوری بیان کردین انگار رمان بویی از فرهنگ آمریکایی نبرده. قبول میکنم و حتما تغییرشون میدم. اما اگه به رمانهای ترجمه شده ی قوی مثل ۴۵نفر دقت کنید، متوجه میشید که برای احساس راحتی خواننده، مترجم بعضی از اصطلاحات خارجی که برای ایرانیان بی معنی هستن، به اصطلاحات خودمون ترجمه کرده.
و راجع به واژه «هممم» برخی از واژه ها تکرارشون در بعضی صحنه ها واجبه. در این صحنه هم چون حال و هوای خواب به آلفرد غلبه کرده بود، من هم سعی کردم حال و هوای ابهام را به خواننده منتقل کنم. چون زاویه دید اول شخصه، پس خواننده باید از نگاه آلفرد به اتفاقات نگاه کنه. آلفرد چون خواب آلود بوده از تکرار واژه استفاده کرده. فکر نکنم تو قسمتهای دیگه تکرار واژه دیده بشه.
باز هم ممنون بابت نقدتون. :)


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Somayeh_soheili، Mahla_Bagheri، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,869
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
به نام آنکه من و تو هر دو می‌پرستیم، آنکه به جسم روح و جان و به ذهن اندیشه و خیال بخشید؛ خدا
نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس، قوی اما نه چندان بی نقص

چهار شیوه‌ی پر کشش برای شروع رمان وجود دارد. ۱) شخصیتی گیرا و خاص، ۲) موقعیتی نمایشی، ۳) پس‌زمینه و صحنه‌ای جذاب و ۴) ترکیب همه‌ی این‌ها در یک پاراگراف.
دوباره نگاهش کردم؛ هنوز چشمانش را به من دوخته بود!
اخمی کرده و به کفش‌هایم زل زدم. از بس آن‌ها را پوشیده بودم رنگ و رویشان رفته بود!
نگاهم به یکی از بندهای کفشم افتاد که سرکش‌تر از بقیه بندها، سر از جایگاهش خارج کرده بود. خم شده و سعی کردم آن را ببندم؛ اما عجیب بند لجبازی بود.
سرم را بلند کرده و آهی عمیق کشیدم؛ اشکال از بند نبود؛ از من بود !

گرچه تکرار زیاد فعل "بود" توی ذوق می‌زند، اما اینکه یک فرد پانزده ساله بلد نباشد بند ببندد غیرمعمول است. شما اولین نوع از شروع پرکشش را استفاده کرده‌اید، معرفی یک شخصیت خاص!
معرفی افراد از چهار روش در ذهن می‌ماند؛ اعمال و عادت‌های جسمانی مثل تیک، ناخن جویدن، طرز راه رفتن و...، تکیه کلام، استفاده از ویژگی‌های شخصیت مثل پررویی، خودخواهی، تکبر و...، استفاده از ظاهر.
شما در معرفی افراد هم خوب عمل کردید، استفاده از چشمان ارغوانی جوناتان برای شناساندن او یک نمونه است.
وقتی آلفرد در حالی که نیاز نداشت عینک خرید آن هم با پول ناچیزی که برایش برنامه داشت تا به پیرمرد کمک کند، فهمیدیم مهربان، فداکار و یاری دهنده است. در طی داستان فهمیدیم که خلاقیت جالبی هم در لقب دادن به افراد دارد.
الکس شخصیتی حامی، سرزنش‌گر، عصبی، جدی و در عین حال بسیار مهربان نسبت به آلفرد است.
مستقیم نگفته‌اید که آلفرد غیرعادی است، با تکیه بر اتفاقات و بعد تلنگری که با حرف الکس وارد شد "بچه نیستی، اما عادی هم نیستی!" خواننده غیرعادی بودن آلفرد را می‌پذیرد؛ اما نه کاملا! شما برای شناساندن قدرت‌های آلفرد از روایت استفاده کرده‌اید. روایت باید زمانی استفاده شود که می‌خواهید یک صحنه‌ی نه چندان جذاب و مهم را در یک پاراگراف جمع کنید تا خواننده خسته نشود، نه زمانی که قدرت شخصیت آشکار می‌شود. این بخش بیشتر جای کار داشت.
ممکن است ویژگی شخصیت‌ها طی حوادث تعدیل یا تشدید شوند اما از بین نمی‌روند بنابراین همه جا تا پایان رمان باید از آن‌ها استفاده کرد. خیلی خوب بود که حتی بعد از تغییرات شدید شخصیت آلفرد، او هنوز هم ممکن بود گریه کند. اگر گریه‌ی او کاملا حذف می‌شد به شدت آزاردهنده بود، به خصوص با پرش زمانی چهار ساله!
با این وجود، نمی‌توان گفت شخصیت‌پردازی شما عالی است. شخصیت‌های الکس و آلفرد خیلی خوب پردازش و معرفی شده‌اند، اما دیگر شخصیت‌ها نه! وقت بیشتری برای شخصیت‌های فرعیتان بگذارید، آن‌ها هم بسیار مهم هستند و تاثیر زیادی روی سطح کارتان می‌گذارند.
آماده‌سازی نوعی مقدمه‌چینی عمدی است تا خواننده را آماده‌ی پذیرش و باور کردن تغییرهای آینده کند. سه نوع آماده‌سازی داریم:
ظریف: اشاره‌ای نه چندان مشخص. مثل: جیغی از کوه شنیده شد.
مشخص: اشاره‌ای نسبتا مشخص. مثل: تو دیگر مردی.
صریح: کاملا افشا می‌کند. مثل: فردا استعفا می‌دهم.
شما در طول داستان با استفاده از خواب‌های آلفرد آماده‌سازی کرده‌اید. سخن دکتر هادسون درباره‌ی پاک کردن حافظه‌ی آلفرد برای تبدیل کردن او به یک ماشین کشتار نیز ما را آماده‌ی تغییر شدید شخصیت او می‌کند. شاید بگویید پس اتفاقات غیرمنتظره چه؟ مگر رمان نباید غیرقابل پیش‌بینی باشد؟ باید توجه کرد که نباید در صحنه‌های غیرمنتظره زیاده‌روی کنید چون در آن صورت خواننده منتظر صحنه‌های غیرمنتظره خواهد بود و تاثیر خود را از دست می‌دهند.
هر چند، فراموش نکنید که این آماده‌سازی‌ها نباید بیش از سه چهارم اولیه داستان استفاده شوند. اواخر رمان باید آماده‌سازی را تمام کرد و به خواننده شوک وارد کرد.

نکته: در آماده‌سازی‌ها حتی در اوایل داستان زیاده‌روی نکنید، اجازه دهید گاهی اتفاقات ناگهان بیفتند تا رمان کسل‌کننده نشود. تعادل بین صحنه‌های پیش‌بینی شده و صحنه‌های غیرمنتظره باید حفظ شود.
در مبالغ پول نام‌برده، کمی، کمی که نه، خیلی اغراق شده!
۲/۵ تیلیارد دلار زیاده از حد است. اگرچه قصد شما نشان دادن ارزش آلفرد برای مرد بود، اما زیاده‌روی کرده بودید.
کل ثروت آیرون‌من ۱۳ میلیارد دلار است! کل ثروت بت‌من ۹ میلیارد دلار است! کل ثروت جف بزوس که صاحب سایت آمازون و ثروتمندترین مرد دنیاست حدود ۱۳۰ میلیارد دلار است! هیچ کس چنین ثروتی را ندارد، چه برسد که بخواهد پرداختش کند! حتی ثروتمندترین پادشاه کل تاریخ کره‌ی زمین به پول حال حاضر حدود ۶۰۰ میلیارد دلار ثروت داشته!
این مسئله کمی توی ذوق می‌زند.
اغراق در مبلغ پول در قیمتی که آقای فیچمن برای بچه های موسسه پیشنهاد داده بود نیز به چشم می‌خورد.
از اغراق که بگذریم، پرش‌های زمانی نیز باید خیلی بهتر مدیریت می‌شدند.
وقتی پارت ۱۸ شروع شد، گمان من این بود که ادامه و یا نهایتا روز بعد پارت ۱۷ است، اما با حرف آلفرد ''چند شب'' برای لحظه‌ای زمان را گم کردم. چه شد؟ چقدر گذشته؟ چه اتفاقی افتاده؟
تا قبل از آن گمان می‌کردم آلفرد برای اینکه از خواب‌هایش حرف نزند آن دروغ درباره‌ی نوشیدنی را سر هم می‌کند، اما انگار این اتفاق واقعا افتاده بود.
این پرش زمانی ناگهانی ارتباط مرا با داستان قطع کرد و برای لحظاتی گیج و سردرگم سعی می‌کردم بفهمم چه شده.
مثل این بود که پارت‌هایی از رمان بر اثر یک اشتباه حذف شده باشند!
همچنین یک پرش زمانی چهار ساله درست زمانی که خواننده کم کم در حال انس گرفتن با آلفرد است. ترجیح می‌دادم لحظاتی که آلفرد تمرین می‌کرد و هر روز در کارش واردتر می‌شد با او همراه باشم، با او بزرگ‌تر شوم و با او بالاتر بروم.
گرچه پاراگرافی که زاویه دید به دانای کل تغییر کرد کمی رشته‌ی داستان را از هم گسست؛ اما
خوشبختانه انسجام طرح داستانی فقط در همین بخش‌ها از میان رفته و در باقی داستان حفظ شده.
از نظر من بهتر است در مورد پرش‌های زمانیتان تجدید نظر کنید.
زمانی که تازه می‌خواستم شروع به خواندن رمان کنم، عنوان انتخابی شما از نظرم مناسب نبود. ترکیب "گرداب" که فارسی است با "ققنوس" که انگلیسی بیان کرده بودید ساختارشکنی بود و نادرست. فکر می‌کردم فونیکس یا همان ققنوس که موجودی افسانه‌ای است گزینه‌ی خوبی برای استفاده در نام یک رمان جنایی و علمی-تخیلی نخواهد بود. این مسئله با وجود عنصر کلیشه‌ای استفاده شده در خلاصه "زندگی عادی‌اش دچار تغییر شد!" کمی من را زده کرد اما مقدمه‌ی قوی و استفاده‌ی خوب از آرایه‌ی تکرار در خلاصه و مقدمه اعتمادم را برگرداند. البته بعد که فهمیدم فونیکس نام یکی از شخصیت‌هاست و فونیکس استفاده شده در عنوان به آن اشاره دارد، اسم را تا حدودی مناسب یافتم. هرچند نام رمان ابهام ناخوشایندی دارد ولی با توجه به نام خانوادگی چارلز بد هم نیست.
گرداب فونیکس پتانسیل بالا رفتن را دارد، در صورت ویرایش و رفع ایرادات پله‌های ترقی را طی خواهد کرد.
با احترام فراوان و علاقه‌ی بی پایان:گل:
نرگس علی اوغلی
مهر ماه سال هزار و سیصد و نود و نه


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • عجیب
Reactions: Somayeh_soheili، Karkiz، Arnosh و 3 نفر دیگر

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,570
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 3 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام آنکه من و تو هر دو می‌پرستیم، آنکه به جسم روح و جان و به ذهن اندیشه و خیال بخشید؛ خدا
نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس، قوی اما نه چندان بی نقص

چهار شیوه‌ی پر کشش برای شروع رمان وجود دارد. ۱) شخصیتی گیرا و خاص، ۲) موقعیتی نمایشی، ۳) پس‌زمینه و صحنه‌ای جذاب و ۴) ترکیب همه‌ی این‌ها در یک پاراگراف.
دوباره نگاهش کردم؛ هنوز چشمانش را به من دوخته بود!
اخمی کرده و به کفش‌هایم زل زدم. از بس آن‌ها را پوشیده بودم رنگ و رویشان رفته بود!
نگاهم به یکی از بندهای کفشم افتاد که سرکش‌تر از بقیه بندها، سر از جایگاهش خارج کرده بود. خم شده و سعی کردم آن را ببندم؛ اما عجیب بند لجبازی بود.
سرم را بلند کرده و آهی عمیق کشیدم؛ اشکال از بند نبود؛ از من بود !

گرچه تکرار زیاد فعل "بود" توی ذوق می‌زند، اما اینکه یک فرد پانزده ساله بلد نباشد بند ببندد غیرمعمول است. شما اولین نوع از شروع پرکشش را استفاده کرده‌اید، معرفی یک شخصیت خاص!
معرفی افراد از چهار روش در ذهن می‌ماند؛ اعمال و عادت‌های جسمانی مثل تیک، ناخن جویدن، طرز راه رفتن و...، تکیه کلام، استفاده از ویژگی‌های شخصیت مثل پررویی، خودخواهی، تکبر و...، استفاده از ظاهر.
شما در معرفی افراد هم خوب عمل کردید، استفاده از چشمان ارغوانی جوناتان برای شناساندن او یک نمونه است.
وقتی آلفرد در حالی که نیاز نداشت عینک خرید آن هم با پول ناچیزی که برایش برنامه داشت تا به پیرمرد کمک کند، فهمیدیم مهربان، فداکار و یاری دهنده است. در طی داستان فهمیدیم که خلاقیت جالبی هم در لقب دادن به افراد دارد.
الکس شخصیتی حامی، سرزنش‌گر، عصبی، جدی و در عین حال بسیار مهربان نسبت به آلفرد است.
مستقیم نگفته‌اید که آلفرد غیرعادی است، با تکیه بر اتفاقات و بعد تلنگری که با حرف الکس وارد شد "بچه نیستی، اما عادی هم نیستی!" خواننده غیرعادی بودن آلفرد را می‌پذیرد؛ اما نه کاملا! شما برای شناساندن قدرت‌های آلفرد از روایت استفاده کرده‌اید. روایت باید زمانی استفاده شود که می‌خواهید یک صحنه‌ی نه چندان جذاب و مهم را در یک پاراگراف جمع کنید تا خواننده خسته نشود، نه زمانی که قدرت شخصیت آشکار می‌شود. این بخش بیشتر جای کار داشت.
ممکن است ویژگی شخصیت‌ها طی حوادث تعدیل یا تشدید شوند اما از بین نمی‌روند بنابراین همه جا تا پایان رمان باید از آن‌ها استفاده کرد. خیلی خوب بود که حتی بعد از تغییرات شدید شخصیت آلفرد، او هنوز هم ممکن بود گریه کند. اگر گریه‌ی او کاملا حذف می‌شد به شدت آزاردهنده بود، به خصوص با پرش زمانی چهار ساله!
با این وجود، نمی‌توان گفت شخصیت‌پردازی شما عالی است. شخصیت‌های الکس و آلفرد خیلی خوب پردازش و معرفی شده‌اند، اما دیگر شخصیت‌ها نه! وقت بیشتری برای شخصیت‌های فرعیتان بگذارید، آن‌ها هم بسیار مهم هستند و تاثیر زیادی روی سطح کارتان می‌گذارند.
آماده‌سازی نوعی مقدمه‌چینی عمدی است تا خواننده را آماده‌ی پذیرش و باور کردن تغییرهای آینده کند. سه نوع آماده‌سازی داریم:
ظریف: اشاره‌ای نه چندان مشخص. مثل: جیغی از کوه شنیده شد.
مشخص: اشاره‌ای نسبتا مشخص. مثل: تو دیگر مردی.
صریح: کاملا افشا می‌کند. مثل: فردا استعفا می‌دهم.
شما در طول داستان با استفاده از خواب‌های آلفرد آماده‌سازی کرده‌اید. سخن دکتر هادسون درباره‌ی پاک کردن حافظه‌ی آلفرد برای تبدیل کردن او به یک ماشین کشتار نیز ما را آماده‌ی تغییر شدید شخصیت او می‌کند. شاید بگویید پس اتفاقات غیرمنتظره چه؟ مگر رمان نباید غیرقابل پیش‌بینی باشد؟ باید توجه کرد که نباید در صحنه‌های غیرمنتظره زیاده‌روی کنید چون در آن صورت خواننده منتظر صحنه‌های غیرمنتظره خواهد بود و تاثیر خود را از دست می‌دهند.
هر چند، فراموش نکنید که این آماده‌سازی‌ها نباید بیش از سه چهارم اولیه داستان استفاده شوند. اواخر رمان باید آماده‌سازی را تمام کرد و به خواننده شوک وارد کرد.

نکته: در آماده‌سازی‌ها حتی در اوایل داستان زیاده‌روی نکنید، اجازه دهید گاهی اتفاقات ناگهان بیفتند تا رمان کسل‌کننده نشود. تعادل بین صحنه‌های پیش‌بینی شده و صحنه‌های غیرمنتظره باید حفظ شود.
در مبالغ پول نام‌برده، کمی، کمی که نه، خیلی اغراق شده!
۲/۵ تیلیارد دلار زیاده از حد است. اگرچه قصد شما نشان دادن ارزش آلفرد برای مرد بود، اما زیاده‌روی کرده بودید.
کل ثروت آیرون‌من ۱۳ میلیارد دلار است! کل ثروت بت‌من ۹ میلیارد دلار است! کل ثروت جف بزوس که صاحب سایت آمازون و ثروتمندترین مرد دنیاست حدود ۱۳۰ میلیارد دلار است! هیچ کس چنین ثروتی را ندارد، چه برسد که بخواهد پرداختش کند! حتی ثروتمندترین پادشاه کل تاریخ کره‌ی زمین به پول حال حاضر حدود ۶۰۰ میلیارد دلار ثروت داشته!
این مسئله کمی توی ذوق می‌زند.
اغراق در مبلغ پول در قیمتی که آقای فیچمن برای بچه های موسسه پیشنهاد داده بود نیز به چشم می‌خورد.
از اغراق که بگذریم، پرش‌های زمانی نیز باید خیلی بهتر مدیریت می‌شدند.
وقتی پارت ۱۸ شروع شد، گمان من این بود که ادامه و یا نهایتا روز بعد پارت ۱۷ است، اما با حرف آلفرد ''چند شب'' برای لحظه‌ای زمان را گم کردم. چه شد؟ چقدر گذشته؟ چه اتفاقی افتاده؟
تا قبل از آن گمان می‌کردم آلفرد برای اینکه از خواب‌هایش حرف نزند آن دروغ درباره‌ی نوشیدنی را سر هم می‌کند، اما انگار این اتفاق واقعا افتاده بود.
این پرش زمانی ناگهانی ارتباط مرا با داستان قطع کرد و برای لحظاتی گیج و سردرگم سعی می‌کردم بفهمم چه شده.
مثل این بود که پارت‌هایی از رمان بر اثر یک اشتباه حذف شده باشند!
همچنین یک پرش زمانی چهار ساله درست زمانی که خواننده کم کم در حال انس گرفتن با آلفرد است. ترجیح می‌دادم لحظاتی که آلفرد تمرین می‌کرد و هر روز در کارش واردتر می‌شد با او همراه باشم، با او بزرگ‌تر شوم و با او بالاتر بروم.
گرچه پاراگرافی که زاویه دید به دانای کل تغییر کرد کمی رشته‌ی داستان را از هم گسست؛ اما
خوشبختانه انسجام طرح داستانی فقط در همین بخش‌ها از میان رفته و در باقی داستان حفظ شده.
از نظر من بهتر است در مورد پرش‌های زمانیتان تجدید نظر کنید.
زمانی که تازه می‌خواستم شروع به خواندن رمان کنم، عنوان انتخابی شما از نظرم مناسب نبود. ترکیب "گرداب" که فارسی است با "ققنوس" که انگلیسی بیان کرده بودید ساختارشکنی بود و نادرست. فکر می‌کردم فونیکس یا همان ققنوس که موجودی افسانه‌ای است گزینه‌ی خوبی برای استفاده در نام یک رمان جنایی و علمی-تخیلی نخواهد بود. این مسئله با وجود عنصر کلیشه‌ای استفاده شده در خلاصه "زندگی عادی‌اش دچار تغییر شد!" کمی من را زده کرد اما مقدمه‌ی قوی و استفاده‌ی خوب از آرایه‌ی تکرار در خلاصه و مقدمه اعتمادم را برگرداند. البته بعد که فهمیدم فونیکس نام یکی از شخصیت‌هاست و فونیکس استفاده شده در عنوان به آن اشاره دارد، اسم را تا حدودی مناسب یافتم. هرچند نام رمان ابهام ناخوشایندی دارد ولی با توجه به نام خانوادگی چارلز بد هم نیست.
گرداب فونیکس پتانسیل بالا رفتن را دارد، در صورت ویرایش و رفع ایرادات پله‌های ترقی را طی خواهد کرد.
با احترام فراوان و علاقه‌ی بی پایان:گل:
نرگس علی اوغلی
مهر ماه سال هزار و سیصد و نود و نه
خیلی ممنون نرگس جان.
حتما اشکالاتو درست میکنم و صدا لبته تو ویرایش ازت کمک می‌گیرم:گل:
راجع به شخصیت‌های دیگر رمان، در آینده درخشش خواهند کرد و خواننده رو با ویژگی‌های خاصشون آشنا خواهم کرد. این یه رمان چند جلدیه و قراره شخصیت‌های بیشتری وارد بشوند. پس سعی کردم آرام آرام خواننده رو باهاشون آشنا کنم.
با تشکر فراوان:aiwan_light_heart:


نقد و بررسی رمان گرداب فونیکس (جلد اول مجموعه آلفرد) | maryamstarfire کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Somayeh_soheili، Arnosh، Karkiz و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا