خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Iman.kh

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
109
امتیاز واکنش
5,139
امتیاز
263
محل سکونت
MHD
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلاه کسی پس معرکه بودن

این ضرب المثل ناظر برشخصی است که در اموری که دیگران نیز شرکت دارند تنها او با وجود تلاش وفعالیت خستگی ناپذیر به مقصود نرسد و از مساعی و زحمات خویش بهره نگیرد.
درچنین مورد گفته می شود : فلانی کلاهش پس معرکه است. یعنی وضعش طوری است که احتمال موفقیت نمی رود.
در ازمنه گذشته معمول بود که دراویش وشعبده بازها در سر چهارراهها و معابرعمومی معرکه می گرفتند و چند چشمه بازی می کردند ، یعنی هنرها و شعبده بازیهای خود را ضمن اظهارمطالب مشروحی به تماشاچیان نشان می دادند و به فراخور اهمیت هنری که عرضه می کردند از تماشاچیان مبلغی پول به عنوان چراغ الله دریافت می داشتند.
دراویش معرکه گیر کارشان شعبده بازی ، مسئله گویی ، مارگیری ، مناقب خوانی و شرح معجزات رسول اکرم (ص) و اولیای دین ، عملیات پهلوانی ، قصه گویی و از این قبیل بوده است.
شکل و ترتیب معرکه گیری به این ترتیب بود که بدواً درویش یا شعبده باز در وسط چهارراه و معبر عمومی سفره ای پهن می کرد و با کمک معاون و دستیارش مشغول شعرخوانی و سوال و جواب می شد که آنرا در اصطلاح معرکه گیران شیداللهی می گفته اند .(آقای میرباقری در نمایش معرکه در معرکه گوشه هایی از این رسم را به نمایش گذاشتند ) اطراف این سفره تا مسافت و عمق یک الی دو متر کاملاً باز بود و جزء حریم درویش معرکه گیر محسوب می شد که هنگام انجام برنامه در آن تردد و رفت وآمد می کرده است.
خارج از این محوطه تماشاچیان مجاز بودند دایره وار بایستند و هنرنماییهای معرکه گیر را تماشا کنند. چنانچه بر تعداد تماشاچیان افزوده می شد درویش معرکه گیر دوایر صفوف اول ودوم و سوم را تکلیف می کرد بنشینند تا بقیه تماشاچیان که دیرتر رسیده و در عقب جمعیت ایستاده بودند بتوانند بساط معرکه گیری را ببینند و از نقالیها و عملیات و شیرینکاریهای معرکه گیراستفاده کنند.
گاهی اتفاق می افتاد یکی از تماشاچیان که در صف جلو نشسته بود با اطرافیان اختلاف پیدا می کرد و یا رفتاری از او سر می زد که موجب حواس پرتی معرکه گیر و اختلال نظم می شد. در این موقع یکی ازتماشاچیان به منظور دفع شر، کلاه آن شخص مخل ومزاحم را که در صف اول نشسته بود بر می داشت و به خارج ازدایره یعنی پس معرکه پرتاب می کرد.
پیداست شخص مزاحم که کلاهش پس معرکه افتاده بود برای بدست آوردن کلاهش اضطراراً ازمعرکه خارج می شد و سایرین جایش را می گرفتند و دیگر نمی توانست به صف اول بازگردد.
به طوریکه ملاحظه می شود عبارت : کلاهش پس معرکه است از این رهگذر وبساط معرکه گیری به صورت ضرب المثل درآمد و در موارد مشابه به آن استشهاد و تمثیل میکنند.


قند پارسی

 
  • تشکر
Reactions: Natasha، *Ghazale* و Nirvana

Iman.kh

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
109
امتیاز واکنش
5,139
امتیاز
263
محل سکونت
MHD
زمان حضور
1 روز 19 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری

صدها سال پیش در زمان پادشاهی، آهنگری بود که در شمال خراسان زندگی می کرد. او بجز آهن و آتش و کوره آهنگری و مخالفت با حاکم وقت به کاری دیگر مشغول نبود! از صبح خروس خوان تا بوق شب کار او ساخت شمشیر، قمه و چاقو بود. تا ادوات رزمی را در اختیار مخالفان حاکم قرار دهد. والی شهر مربوطه (همان شهر بلخ خودمان را می گویم!) در پی چاره اندیشی، نامه ای برای سلطان فرستاد تا برای این مشکل از پایتخت کسب تکلیف کند. آن زمان پست پیشتاز را سه کبوترنامه بر تشکیل می داد. در صورتی که دو تا از کبوترها در بین راه طعمه شکارچی ها می شدند یا آدرس اداره پست مرکز را گم می کردند حداقل سومی به مقصد می رسید.

پادشاه نالایق به مجردی که نامه را خواند، حکم قتل آهنگر را صادر کرد و طی نامه ای جوابیه را توسط پیک ارسال نمود. اما از بخت بد و خوش روزگار، این بار حادثه ای عجیب شکل گرفت؛ یعنی وقتی سه تا کبوتر پیک نامه بر به پرواز درآمدند، یکی از کبوترها که جفت عاشقش در شوشتر زندگی می کرد، کارمند اداره پست شوشتر بود، بجای شمال مسیر جنوب را در پیش گرفت و در شوشتر به زمین نشست. نامه با مهر حکومتی به دست والی شوشتر رسید.

والی شوشتر از سه باب تعجب نمود. باب اول: در شوشتر هیچ شخص مخالفی وجود نداشت. همه مطیع و فرمانبردار بودند. باب دوم: اصلا در شوشتر دکان آهنگری نبود. مردم برای این کار به شهرهای مجاور می رفتند. باب سوم: کبوتر نامه بر اصرار و تأکید می نمود که نامه را درست به مقصد آورده است و اشکال از اداره پست نیست. حاکم شوشتر برای اینکه حکم حکومتی اجرا گردد. پس از مشورت به این نتیجه رسید که، باب اول: در زبان مردم مرکز نشین به فلز مس، آهن می گویند. باب دوم: احتمالا شوشتری ها هم به دلیل رفاه اجتماعی بالا تبدیل به شمال شهری شده اند، نامه پس درست ارسال شده است.


قند پارسی

 
  • تشکر
Reactions: Natasha، *Ghazale* و Nirvana
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا