خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
خورشید خانم که خسته بود

رفت پشت اون کوه کبود


هلال ماه ابرو کمان

نشست کنار آسمان


ستاره‌ها دور و برش

الماس‌ می‌ریختند به سرش


وقتی که شب سحر شد

خروس از آن خبر شد


قوقولی قوقو را سر داد

به بچه‌ها خبر داد:


کی خواب و کی بیداره

صبح شده وقت کاره


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
برف آمده شبانه

رو پشت‌بام خانه


برف آمده رو گل‌ها

رو حوض و باغچه‌ی ما


زمین سفید هوا سرد

ببین که برف چه ها کرد


رو جاده‌ها نشسته

رو مسجد و گلدسته


برف قاصد بهاره

زمستان‌ها می‌باره


سلام سلام سپیدی

دی‌شب ز راه رسیدی؟


پروین دولت آبادی


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
ما کودکانیم

شیرین زبانیم


تنها و با هم

کتاب می‌خوانیم


ما در دبستان

شادیم و خندان


چون گل که دارد

جا در گلستان


گفتار ما خوب

هر کار ما خوب


با هر کسی هست

رفتار ما خوب


عباس یمینی شریف


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
یک دوست دارم

که مهربان است


جایش همیشه

در آسمان است


او صورتم را هی می‌کند ناز

یا توی گوشم می‌خواند آواز


اسمش نسیم است

آرام و شاد است



بابای خوبش

آقای باد است


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
خبر خبر خبردار

گل آمده به بازار


یکی، دو تا، نَه، ده تا

نَه ده، نَه صد، چه بسیار


به برف و سرما گفته

برو خدانگهدار


خبر خبر شبانه

درخت زده جوانه


دوباره بر سرش بست

شکوفه دانه دانه


به روی شاخه ای ساخت

پرستو آشیانه


خبر خبر خبرهاست

میان باغ غوغاست


کدام را بگویم

که هر چه هست، زیباست


خلاصه خبرها

بهار خوب و زیباست


مصطفی رحماندوست


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
روی دیوار حیاط

می‌نشیند شاپرک


بال‌های نازکش

طفلکی خورده ترک


ساکت و بی‌حرکت است

شاید او سردش شده


نه گمانم زخم او

باعث دردش شده


شاپرک جان تشنه‌ای؟

چیزی آیا خورده‌ای؟


ساکتی حرفی بزن

خانه را گم کرده‌ای؟


زیر نور آفتاب

شاپرک خوابیده است


حتماً او در خواب خود

باغ گل را دیده است


می‌کشد خمیازه ای

می‌روم نزدیک‌تر


حال او بهتر شده

شاپرک جانم بپر


سعیده موسوی زاده


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع


کفشای مامان

پاشنه بلنده


وقتی می‌پوشه

نی نی می‌خنده


حالا پوشیده

کفشا رو نی نی


میگه مامان جون

منو می‌بینی؟


بزرگ شدم من

قدم بلنده


چرا باباجون

به من می‌خنده؟


مامان میگه جان!

چه کاری کردی!


پاهاتو توی

کفش من کردی؟


مهری طهماسبی دهکردی


☆اشعار کودکانه☆

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
روی انگشت بهار

شاپرک می‌خندد


بال‌هایش را، باز

می‌کند، می‌بندد


شاپرک می‌داند

که بهار آمده است


بر سرِ کوه، نسیم

باز چادُر زده است


از هوا انگاری

بوی گل می‌بارد


شاپرک در چشمش

آسمانی دارد


چشمه می‌جوشد باز

مثل آوازِ بهار


شاپرک می‌داند

هست آغاز بهار


شاپرک بالش را

لحظه‌ای می‌بندد


عکس او در چشمه

مثلِ گل می‌خندد


جعفر ابراهیمی


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
توی ده ما

لولوخورخوره!


نشسته تنها

روی سُرسُره


شده با غصه

دلش رو به رو!


آخر همبازی اش

قهر کرده با او!


می روم پیشش

با شعر و لبخند


می دهم او را

با شادی پیوند


احمد خدادوست


☆اشعار کودکانه☆

 

Marziyeh

مدیر بازنشسته تالار ادبیات
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
700
امتیاز واکنش
3,333
امتیاز
298
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
یه روز بابای نی نی

وقتی اومد به خونه


آورد برای نی نی

یه چتر بچه گونه


حالا نی نی به چترش

خیلی علاقمنده


گاهی اونو می‌بـ*ـو*سه

باز می‌کنه می‌بنده


گاهی توی حیاطه

می‌گیره چترو بالا


ولی هنوز یه بارون

نیومده تا حالا


هر روز به ابرها می‌گه:

بارون بشین ببارین


فکر می‌کنم که اصلا

چترمو دوست ندارین!


☆اشعار کودکانه☆

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا