خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
او به حسن و جوله ی خود سرخوش گشت

بی خبر کز بام من افتاد طشت


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آهوان را هر نفس از تیر ها فریادهاست

لیک صحرا پر زِ بانگ خنده صیادهاست



گل به غارت رفت و چشم باغبان در خون نشست

بس که از جور خزان بر باغها بیداد هاست



غنچه ها بر باد رفت و نغمه ها خاموش شد

هر پر بلبل که بینی نقشی از آن یاد هاست



باغبان از داغ گل در خاک شد اما هنوز

های های زاریش در هوی هوی بادهاست



گونه ام گلرنگ و چشمم پرده پرده غرق اشک

لـ*ـب فرو بستم ولی در سـ*ـینه ام فریادهاست !!!



مهدی سهیلی


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آری آغاز دوست داشتن است



گرچه پایان راه ناپیداست



من به پایان دگر نیاندیشم



که همین دوست داشتن زیباست



فروغ فرخزاد


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آرام کن اهل حرم را با قدمهایت
با آیه‌ی چشمان خود پیغمبری کن باز
لـ*ـب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!
با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز

از شوق تو در عاشقی دارم خبر اما
آرامِ جان! آرامتر رو سوی میدان کن
مویت نمانَد از پَرِ عمامه‌ات بیرون
کمتر پدر را این دمِ آخر پریشان کن

خیلی ندیدم صورتت را خوب در خیمه
وقتی که خود را ماه من! آماده می‌کردی
رو می‌گرفتی از من اما خوب می‌دانم
دل کندن من از خودت را ساده می‌کردی

دیدی خدا ! در عشقت از اکبر گذشتم من
دل کندن از این نور حق, الحق که مشکلبود
می‌دانی از حس پدر بودن نمی‌گویم
عشق است در پرده, تمامش قصه‌ی دل بود

اکبر شبِ سجاده‌اش روشن تر از روزاست
تو خوب می‌دانی که سرخوش نور ذات است او
خُلق محمد دارد و انوار زهرایی
مثل علی تصویر اسما و صفات است او

با دیدنش آه از دل اهل حرم برخاست
تا روبروی خیمه چون آهو قدم می‌زد
میدان نرفته, برق چشمانش رجز می‌خواند
صفهای دشمن را دو ابرویش به هم می‌زند

بر مرکبش بنشست و «لا حول ولا…»ییگفت
با ذکر «یا قهار» تیغش را به کارانداخت
می‌زد چنان انگار شمشیرش دو دم دارد
پیران میدان را به یاد ذوالفقارانداخت

با «یا علی» هر ضربه‌اش یک جان دیگرداشت
با «یا حسین» از میسره تا میمنه می‌رفت
گاهی میان رزم اگر می‌گفت «یا زهرا»
تا قلب لشکر مثل حیدر یک تنه می‌رفت

یک عده مبهوت شجاعتهای بی حدش
یک عده مقهور توان و سرعتش بودند
آنقدر زیبا بود این شمشیر زن, حتی
سرهای روی خاک محو صورتش بودند

آمد به سویم با لـ*ـب خشکیده از میدان
آمد به جانم آتشی دیگر زد و برگشت
این بار هم تا رفت این قلب پریشانم
پشت سرش یک چند باری آمد و برگشت

دیدم که فرقش چون علی وا شد دلم لرزید
حس می‌کنم «فزت و رب الکربلا» می‌خواند
چه اتفاقی داشت در آن نقطه می‌افتاد؟
یا رب! چرا اعضا و رگهایش مرا می‌خواند؟

در گرد و خاک صحنه اکبر را نمی‌شد دید
از مشرکانِ بدر آنجا هر که بود آمد
وقتی که دیدم نا‌له از هفت آسمانبرخاست
فهمیدم آن شهزاده از مرکب فرود آمد

دیدم دلم را «اِرباً اربا» کرده‌اندانگار
من زودتر از عمه پی بردم به راز تو
اما خودش را زودتر زینب رساند آنجا
من مانده بودم غرق در راز و نیاز تو

می‌خواستم یک بـ*ـو*سه, اما هر چه ‌می‌گشتم
در پیکرت بابا! دریغ از گوشه‌ای سالم
دیدم توانی نیست در پای من و زینب
گفتم: بیایید ای جوانان بنی هاشم

بابا برای بردنت حسرت به دل ماندم
کم بود آ*غو*شم, عبایی پهن لازم بود
تشییع تو زیبا شد آخر این عبا تابوت
در دست عون و جعفر و عباس و قاسم بود


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آن که بی باده کند جان مرا سرخوش کجاست؟
وان که بیرون کند از جان و دل ام دست کجاست؟
وانکه سوگند خورم جز به سر او نخورم
وان که سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟
وان که جان ها به سحر نعره زنان اند ازو
وان که ما را غم اش از جای ببردست کجاست؟

جان جان است و گر جای ندارد چه عجب؟!
این که جا می طلبد در تن ما هست کجاست؟
غمزۀ چشم بهانه ست و زان سو هوسی ست
وان که او در پس غمزه ست دل ام خست کجاست؟
پردۀ روشن دل بست و خیالات نمود
وان که در پرده چنین پردۀ دل بست کجاست؟
عقل تا سرخوش نشد چون و چرا پست نشد
وآن که او سرخوش شد از چون و چرا رست کجاست؟
مولانا


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آتش تپش از جان به تابم بردست

دود از دل خستهٔ خرابم بر دست

با این همه دود و آتش اندر دل و جان

پیش تو چنانست که آبم بردست

اوحدی مراغه ای


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آن که سودا زده چشم تو بوده است منم

و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم



آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت

ره به سر منزل وصلش ننموده است منم

رهی معیری


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آنکه بی یار کند

یار شود

یار تویی.

آنکه دل داده شود

دل ببرد

باز تویی...

مولانا


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آن یار که عقلها شکارش میشد

وان یار که کوه بیقرارش میشد



گفتم که سر زلف بریدی گفتا

بسیار سر اندر سر کارش میشد

مولانا


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~

~XFateMeHX~

کاربر برتر
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/4/20
ارسال ها
7,078
امتیاز واکنش
10,094
امتیاز
428
زمان حضور
35 روز 22 ساعت 26 دقیقه
آنجا که تویی عقل کجا در تو رسد؟

خود زشت بود که عقل ما در تو رسد



گویند: ثنای هر کسی برتر ازوست

تو برتر از آنی که ثنا در تو رسد

عراقی


مشاعره با حرف ا

 
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا