خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
من آخرِ پاییز جا ماندم !

فصل زمستان را نمیفهمم

رفتی! قسم خوردی که میمانی

معنای ایمان را نمیفهمم...


با خاطرات و گریه درگیرم

از غصه و سردرگمی سیرم

هرچند دلتنگت شدم ناجور!

اما سراغت را نمیگیرم...


دی طعمِ آذر میدهد جانم

ته مانده های خیسِ پاییزم

صد سال بعد از رفتنت حتی

جا مانده در شعری غم انگیزم...


جای تو و عطر تنت مانده

زانوی غم در عمق *****

مشکی به تن کردم جهانم شد

با رفتنت همرنگِ تن پوشم


پاییزم اما برف میبارد!

هر لحظه دی لج میکند با من!

دی بس کن این دیوانه بازی را

هی بغض ها را چیده ای تا من...


یک رفتن و دل کندن و دوری

میگیرد از دلبستگی جان را

بعد از تو و این قصه عمری بود

باور کنم شاید زمستان را...

| مریم قهرمانلو |


اشعار مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Ayda_Na، *Ghazale*، Kimia_Rh و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
ماندن همیشه انتخابش بود

می‌خواست مردِ کربلا باشد

می‌رفت سمتِ دشمن اش تا خود

با سر سپر بر نیزه ها باشد...


سخت است هم مردِ خطر باشی

هم دیگری ها را پدر باشی

بهتر کنی احوالِ خواهر را

با عشق، مولا را پسر باشی


می‌خواست دنیا با خدا باشد

هرکس به نوعی مُبتلا باشد

دار و ندارش کوله بارش شد

تا چشمِ مردم بی بلا باشد...


رسم اش نبود...انقدر بی رحمی

هی بندْ بندِ پیکرش را هم...

ایمان نبود، انصاف هم حتی ؟!

آن ها علیِّ اصغرش را هم...


چشمانِ مردم را بلا پُر کرد

این قصه با غم آشنا تر شد

سوزی صدا میکرد هی: بابا...؟

دنیا اسیرِ بغضِ دختر شد...


می‌رفت و می‌دانست راهش را

اصلا شهادت شهدِ نابش بود

یادش در اینجا هم چنان باقی

گفتم که "ماندن" انتخابش بود...

| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، Kimia_Rh، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
دنیای تاریکی به تَن دارم !

پس مانده های درد یعنی من

رفتی و پای رفتنت ماندم

با هرچه دارم

مرد

یعنی من...


| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، Kimia_Rh، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
به درک اینکه دلت با من نیست

به درک حالِ دلم داغونه

به درک .. بارونِ پاییزی هم

نمیتونه تو رو برگردونه ...


حالِ من بعدِ تو اصلا خوش نیست

همه ی دلخوشیام بیمارن

زخم خوردم .. نفسم بند اومد

تو ندیدی که چه دردی دارن ...


تک تکِ خاطره ها یادم هست

عطر تو از همشون لبریزه

واسه اینه که چشام بارونه

واسه اینه که دلم پاییزه ...


تو رو توو عکسِ خودت میبوسم

با همین حالِ بد و داغونم

تهِ هر خاطره ای ردِّت هست

من از این خاطره ها ممنونم .. !


یکم از تو تووی احساسم هست

که واسه زخمِ دلم تسکینه

به درک اینکه چشام هر لحظه

تو رو با غیرِ خودم میبینه ...


به درک اینکه دلت با من نیست

به درک حالِ دلم داغونه

به درک .. بارونِ پاییزی هم

نمیتونه تو رو برگردونه ...


ولی بازم تو رو دوسِت دارم ...


| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، Kimia_Rh، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
خوب تویی ،

عشق دل انگیز هم..

باده تویی ،

دلخوشی ام نیز هم..

کس نتواند که بگیرد تو را

دولتِ جور و غم و چنگیز هم...


| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: Ayda_Na، Kimia_Rh، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
جمعه تویی با همه ی دوری ات

خنده به لـ*ـب دلخوشی زوری ات!

دوست ترم‌ داری و راهی شدی

دل بکن از رفتن مجبوری ات..!


| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، Kimia_Rh، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
مامان همیشه میگه چای باید خوب دم بکشه !

تا عطر و رنگ واقعیشو بفهمی ..

زود برش داری عطر و رنگش اصل نیست

دیر برداری

میجوشه !

چای اگه بجوشه که خوردنی نیست !

ولی اگه دم بکشه

بشینی کنارِ ایوون

بارون بزنه ..

فنجونتو بگیری دستت

گرماشو حس کنی

اونوقته که لـ*ـذت داره ..

دوست داشتنم همینه !

عجله نکن

لفتش هم نده !

بذار خـوب دم بکشه ..


| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: Ayda_Na، *Ghazale*، Kimia_Rh و یک کاربر دیگر

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
هر شب دعا کردم که برگردد​

هی بغض کردم پشتِ اشعارم​

از درد های شعر میفهمی​

زخم قشنگی در دلم ‌دارم ...​


وقتی نباشی جمعه میبارد​

عصرِ وخیمی در دلش دارد​

انقدر میبارد که داغش را​

بر واژه های شعر بگذارد ...​


اینجا تمام سال پاییز است​

وقتی که دیگر برنمیگردی​

صد سالِ دیگر تازه میفهمی​

با عشقِ امروزم چه ها کردی ..​


باران پر از احوالِ دلتنگی​

پاییز از دستِ خودش خسته​

یک عصرِ جمعه با کمی قهوه​

یک شاعرِ تنها و دلبسته ...​


این ها منم، پاییز یعنی من !​

عصری پر از ابهام یعنی من !​

یک فردِ پر درد و جدا مانده​

بر چوبه ی اعدام یعنی من ...​


"من" حال و احوالش وخیم اما ..​

حتی نمانی دوستت دارد​

هی شعر پشتِ شعر میبارد​

حتی نخوانی .. دوستت دارد​


هر رهگذر از این خیابان ها​

رد میشود شکلِ تو میبینم​

اندازه ی کل جهان خسته​

اندازه ی یک عمر غمگینم ...​


سی سال بعد از رفتنت پیرم​

یک " تـو " نوشتم روی دیوارت​

سی سال رفتی همچنان هستم​

در اوج این پیری گرفتارت ...​


| مریم قهرمانلو |​


اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale*، Kimia_Rh و فروغ ارکانی

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
دردِ پنهانِ قصه های منی

وقتِ بارانِ تندِ پاییزی

فالِ بودن کنارِ هم را کی

توی فنجانِ قهوه میریزی ؟


تا کجا گریه را یدک بکشم ؟

غصه ها را کجا پیاده کنم ؟

کسر های نبودنت را هم

با چه حرفی به عشق ساده کنم ؟


با چه لحنی تـو را صدا بزنم

تا به شهری که نیست برگردی ..

در هیاهوی رفتنت ای کاش

جمعه را مُبتلا نمی‌کردی ...


دوستت دارم و ندارم هم ..

خسته ام از هوا و حالِ خودم

رفته ای تا به غیرِ من برسی

تا بپیچم به دست و بالِ خودم ...


بغضِ این شعر اتفاقی نیست !

درد ها را خودت رقم زده ای

قصد کردی که عاشقش باشی ؟

باشد اما به کوهِ غم زده ای !


حالِ من خوب میشود کم کم

مثلِ پاییز های بعد از تو

باد .. باران .. خودش نمی‌فهمد

وای از این هوای بعد از تـو ...


دوستت دارم و ندارم هم ..

| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: *Ghazale* و فروغ ارکانی

AsYaNmAz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/6/18
ارسال ها
114
امتیاز واکنش
2,607
امتیاز
213
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
در بین جمعیـت گُم ات کردم

سالِ هزار و سیصـد و گریه

سالی که قبل از عیدِ نوروزش

یک شالِ قرمز کرده ای هدیه ...


هر روز دنبالِ تو میگردم

آخر به غربـت میکشد کارم

دقت کنی میبینی ام در شهر

یک شالِ قرمـز بر سرم دارم ...


لعنت به من که دوستت دارم

لعنت به قرمـزهای بعد از تو

دیروز ها همراه من بودی

لعنت به این فـردای بعد از تو ...


میخواستم بال و پـرم باشی

یک تاجِ گل روی سرم باشی

عاشق کنی کلِ جهانم را

آن نیمه ی بهـترترم باشی ..


اما نشد .. رفتی.. امان از عشق

من هم برایت شعـر میریسم

پاییـز غوغا میکند اینجا

هر شب به یـادِ رفتنت خیسم ...


پس لرزه های رفتنت را هم

بردار و از این شهر راهی شو

هی خواستم مالِ خودم باشی

اصلا اسیرِ هر که خواهی شو !


مِهرِ زیادی هم زیان دارد !

میخواهمت میخواهمت کشک است

بیرون برو از عمـقِ احساسم

در را به روی عشـق خواهم بست ...


| مریم قهرمانلو |



اشعار مریم قهرمانلو

 
  • تشکر
Reactions: فروغ ارکانی
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا