خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بازگشت به شیراز

همزمان با محاصره کرمان توسط آقامحمدخان و اتفاقات پس از آن، فتحعلی مشغول فتح مناطق اطراف بود. او توسط عموی خود مأمور شده بود که به مناطقی چون بم، نرماشیر و جیرفت لشکر بکشد و آن مناطق را مطیع دولت تهران کند. او همچنین به شمال بندرعباس و لارستان نیز لشکر کشید.[۱۰۵]

در نوامبر ۱۷۹۴ م، عمو و برادرزاده هردو به فارس بازگشتند و در شیراز با یکدیگر ملاقات کردند. در آنجا، خان قاجار فتحعلی را به عنوان بیگلربیگی فارس،[۱۰۶]کرمان و یزد منصوب کرد. همچنین، وی را «جهانبان» لقب داد؛ عنوانی که پیش از این متعلق به لطفعلی‌خان زند بود. بزرگان فارس به دلیل حمایتشان از سلسله قاجار پاداش گرفتند و افرادی که وظیفه داشتند بیگلربیگی جدید را در منصبش یاری برسانند، انتخاب شدند.

به علاوه، آقامحمدخان، حاج ابراهیم کلانتر را اعتمادالدوله لقب داد و وی را به عنوان صدراعظم خود انتخاب کرد. پس از آن، فارس را به مقصد تهران ترک کرد. او تصمیم داشت به سرزمین‌های قفقاز که در زمان سلسله صفویه از متعلقات دولت ایران بودند لشکر بکشد و آن‌ها را تابع خود کند.[۱۰۷]

سال‌های پایانی، اعلام پادشاهی و مرگ
تابع کردن شوشی
آقامحمدخان در تهران ۶۰٬۰۰۰ سرباز جمع‌آوری کرد و در بهار ۱۷۹۵ م. مسیر قفقاز در پیش گرفت. هدف او فتح سرزمین‌های میان رودهای ارس و کر بود. چون به نزدیکی ارس رسید، نیروهای خود را به ۳ گروه تقسیم کرد. جناح چپ را به سمت ایروان فرستاد؛ جناح راست را راهی دشت مغان کرد[۱۰۸] و خود مرکز را برعهده گرفت تا قلعه شوشی را تصرف کند. ابراهیم‌خان، حاکم قره‌باغ، مدت‌ها بود که انتظارش را می‌کشید. او مرکز حکومت خود را مستحکم کرده و سپاه بزرگی برای پس راندن آقامحمدخان آماده کرده بود. ابراهیم‌خان ابتدا تلاش کرد مانع از پیشروی خان قاجار شود اما شکست خورد و به درون دیوارهای شوشی عقب نشست؛ در حالی که پیش قراولان آقامحمدخان در تعقیبش بودند. سپس خود محمدخان رسید؛ محاصره شوشی آغاز شد.[۱۰۹]

محاصره از ژوئیه ۱۷۹۵ م. تا اوت همان سال، نزدیک به یک ماه، طول کشید. در طول این زمان، هم‌پیمانان منطقه‌ای ابراهیم‌خان نظیر خان‌های باکو و دیگر مناطق مطیع آقامحمدخان شدند. چون محاصره به درازا کشید، هر دو طرف تصمیم گرفتند به آن پایان دهند؛ نتیجتاً، ابراهیم‌خان رسماً تابع آقامحمدخان شد، قرار شد به او خراج پرداخت کند و گروگان تحویل دهد[۱۱۰] اما اجازه نداد که خان قاجار وارد شوشی شود. از آنجا که هدف اصلی آقامحمدخان از این سفر فتح گرجستان بود، این شرایط را پذیرفت تا راه تفلیس باز شود.[۱۱۱]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
شرایط در گرجستان
در ۱۷۸۳ م، یعنی زمانی که آقامحمدخان به تازگی فتوحات خود را آغاز کرده بود، پیمان‌نامه‌ای میان ایراکلی‌خان، پادشاه کاختی و کارتلی و کاترین دوم، تزارینای روسیه، امضا رسیده بود که گرجستان را به تحت‌الحمایه روسیه تبدیل کرده و به وابستگی آن سامان به ایران پایان داده بود.[۱۱۲] همچنین، بنا به یکی از مفاد عهدنامه قرار بود نیروهای روس در گرجستان بمانند تا در صورت حمله ایران یا عثمانی، از آن کشور محافظت کنند اما پس از جنگ روسیه و عثمانی در ۱۷۸۷ م، روس‌ها آنجا را ترک کرده بودند. نتیجتاً، ایراکلی نزدیک به یک دهه پس از آن اتفاق، حالا خودش را در برابر دولت تجدید حیات یافته ایران تنها می‌دید. آقامحمدخان توجه ویژه‌ای به اتفاقات گرجستان داشت؛ حتی زمانی که نبردش با زندیان به تازگی آغاز شده بود. او قطعاً نمی‌توانست از خطری که نزدیک شدن روس‌ها به قفقاز می‌توانست برای دولتش ایجاد کند، بی‌اطلاع باشد؛ به خصوص پس از حضور هیئت روس در گیلان و استرآباد. در ۱۷۸۵ م، ایراکلی‌خان سفیری نزد آقامحمدخان قاجار فرستاد. خان قجری به او وعده داد که اگر حمایت نظامی روس‌ها را برای نبردش با سلسله زند جلب کند، او را به حاکمیت آذربایجان منصوب خواهد کرد. ۵ سال بعد که آقامحمدخان آذربایجان را فتح کرد، تفلیس به اضطراب افتاد. ایراکلی‌خان از پطرزبورگ درخواست یاری کرد اما جوابی نیامد. زمانی که خبر حمله آقامحمدخان به قفقاز رسید، ایراکلی‌خان به صورت اضطراری از روسیه کمک خواست اما روس‌ها موضوع را جدی نگرفتند.[۱۱۳]

آقامحمدخان به ایراکلی هشدار داد که عهدنامه گرجیوسک را باطل اعلام کرده و مجدداً به زیر چتر ایران بازگردد؛ وعده داد در صورت پذیرش، حاکمیت او را بر ولایت گرجستان حفظ کند. آقامحمدخان، به عنوان پادشاه ایران، فتح گرجستان را متفاوت از تابع کردن شیراز، اصفهان یا تبریز نمی‌دید و از دست دادن آن را به اندازه چشم‌پوشی از خراسان غیرقابل قبول می‌دانست. او حاضر بود در ازای پس‌گیری آن مناطق، از عملی که آن را «خیـ*ـانت‌آمیز» به حساب می‌آورد، چشم‌پوشی کند[۱۱۴] اما ایراکلی نپذیرفت. جنگ اجتناب‌ناپذیر شد.[۱۱۵]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نبرد کرتسانیسی
نبرد کرتسانیسی در یک مینیاتور ایرانیمربوط به دوران قاجار.
آقامحمدخان از شوشی به سمت گنجه راهی شد. در ۱۷۹۵ م/۱۲۱۰ ه‍.ق خان گنجه، جوادخان، بدون جنگ به او تسلیم شد.[۱۱۶] از گنجه، آقامحمدخان نامه‌ای تهدیدآمیز به ایراکلی نوشت و او را به اطاعت از خود فراخواند و وعده داد که او را در سمت خودش ابقا خواهد کرد. نامه را به دو شیوه روایت کرده‌اند. نخست آنکه نوشت:
آن حضرت می‌داند که گرجستان ۱۰۰ نسل است که به ایران تعلق دارد. حالا با شگفتی می‌بینیم با روس‌ها، که کاری جز تجارت با ایران ندارند، نشست و برخاست دارید… سال قبل مجبورمان کردید گروهی از گرجی‌ها را بکشیم؛ حال آنکه ما نمی‌خواهیم رعایای خودمان را با دست خودمان نابود کنیم… اگر از اوامر ما اطاعت نکنید، در مدت کوتاهی به گرجستان لشکر می‌کشیم و خون گرجی‌ها و روس‌ها را می‌ریزیم و از آن رودی به بزرگی کر جاری خواهد شد.
و دیگر آنکه، به نقل از فارسنامه ناصری، نوشت:
می‌دانیم از عصر شاه اسماعیل صفوی آن ولایت به ایران تعلق داشته است و تو باید از شرایط عقل خارج نشده و تابعیت ما را قبول نمایی… اگر اطاعت کنی، تو را والی آن ولایت می‌کنیم؛ گر نه، با تو مثل دیگران رفتار خواهد شد.[۱۱۷]
نزدیکان ایراکلی نظرات متفاوتی داشتند اما خود او هشدار خان قاجار را نادیده گرفت. او مجدداً فرستاده‌هایی به پطرزبورگ فرستاد. خود به همراه سیلمان دوم، پادشاه ایمیریتی (ولایتی در غرب گرجستان) رو به سمت جنوب کرد تا برای دفاع از تفلیس آماده شود. آقامحمدخان به همراه نیمی از نیروهایش، که ۳۵[۱۱۸] تا ۴۰[۱۱۹] هزار تن نوشته‌اند، از ارس عبور کرد و به مواضع ایراکلی و سلیمان در جنوب تفلیس تاخت. ایراکلی، در حالی که بسیاری از بزرگان گرجی تنهایش گذاشته بودند، حدود ۵ هزار سرباز داشت که ۲ هزار تن از آن‌ها تحت فرمان سلیمان بودند. آن‌ها از خود مقاومت سختی نشان دادند و در دو روز اول نبرد، در نهم و دهم سپتامبر، نیروهای ایرانی را عقب راندند.

مطابق روایتی، آقامحمدخان تصمیم گرفت که جنگ را خاتمه دهد و عقب‌نشینی کند اما شخصی از داخل شهر به او پیام داد که دیگر نیرویی برای گرجی‌ها باقی نمانده است. در ساعت‌های اولیه روز یازدهم، آقامحمدخان شخصاً فرماندهی را برعهده گرفته و با تمام نیروهایش به تفلیس حمله کرد. نقل کرده‌اند که برای به هیجان آوردن سپاه برای آن‌ها ابیاتی از شاهنامه فردوسی خواند. درگیری سختی بین توپخانه‌ها و سواره‌نظام دو سپاه درگرفت؛ تا اینکه سپاه ایرانی موفق شد از رود کر عبور کند و از جناح دیگر بر آن‌ها بتازد. ایراکلی ابتدا بنا داشت ضدحمله‌ای را ترتیب دهد اما در نهایت تصمیم گرفت به داخل تفلیس عقب بنشیند. تا غروب خورشید بیشتر نیروهای گرجی از پای درآمده بودند. آخرین بازمانده‌های توپخانه گرجی‌ها برای مدتی سپاه آقامحمدخان را عقب نگه داشت و این موضوع به ایراکلی فرصت داد که به همراه ۱۵۰ نفر از نزدیکانش از تفلیس خارج شده و به کوه‌ها پناه ببرد. جنگ در خیابان‌های تفلیس و دژ ناری‌قلعه ادامه پیدا کرد. تنها چند ساعت بعد، آقامحمدخان تفلیس را کاملاً در اختیار داشت و دستور به قتل‌عام مردمش داد. در بین کشته‌شده‌ها، یکی دوسیتئوز، اسقف اعظم تفلیس بود. پس از آن، نیروهای ایرانی عقب‌نشینی کردند و ۱۵٬۰۰۰ نفر را هم از تفلیس به مناطق داخلی ایران کوچ دادند.[۱۲۰] تلفات ارتش آقامحمدخان را ۱۳٬۰۰۰ نفر نوشته‌اند.[۱۲۱]

یک شاهد عینی که چند روز پس از پایان نبرد وارد تفلیس شده بود، دربارهٔ آن نوشته است: «راهم را ادامه دادم… و وارد تفلیس شدم… در بهت و حیرت، آنچه آنجا دیدم زنان و کودکان قتل‌عام‌شده با شمشیر دشمن بود. دیگر از مردها نپرس که تنها جنازه بیش از ۱٬۰۰۰ نفر آن‌ها را در یک برج کوچک انداخته بودند… هنوز از شهر دود بلند می‌شد.»[۱۲۲] تحمیل چنین شکستی بر دست‌نشانده روس‌ها، ضربه بزرگی به پرستیژ و اعتبار آن‌ها بود. نتیجتاً، روسیه یک سال بعد به ایران اعلان جنگ داد.


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
تاج‌گذاری به عنوان پادشاه ایران
تاج آقامحمدخان قاجار در موزه کاخ گلستان تهران.
آقامحمدخان پس از ترک تفلیس سپاهش را راهی دشت مغان کرد و در ۱۷۹۶ م. آنجا را به عنوان اردوی زمستانی خود برگزید. دشت مغان جایی بود که نادرشاه در ۱۷۳۶ م، بزرگان ایران را گرد آورد و رسماً خودش را پادشاه ایران اعلام کرد.[۱۲۳] آقامحمدخان تا آن روز از پذیرش عنوان شاهی خودداری کرده بود، بخشی به دلیل احترام به ابوالفتح محمد میرزا، یک مدعی عضو سلسله صفوی و بخشی به دلیل اینکه هنوز همه ایران را زیر پرچم خود متحد نساخته بود.[۱۲۴] با این وجود، به نظر می‌رسد که یک تاج‌گذاری غیررسمی پیش از آن انجام شده بود؛ چنان‌که فارسنامه ناصری می‌نویسد: «در شهر طهران در روز یکشنبه یازدهم جمادی‌الاول همین سال ۱۲۰۰ (هـ. ق) بر اریکه جهانبانی نشست و فرمود تا تمامیت ممالک ایران را تحت اختیار خود نیارم نام شاهی بر خود نگذارم.»[۱۲۵]

در دشت مغان به سال ۱۷۹۶ م. سران ایل قاجار و بزرگان دولت، به رهبری حاج ابراهیم کلانتر، از او خواستند که پیش از لشکرکشی به مشهد جهت تابع ساختن خراسان، خودش را پادشاه اعلام کند. در پذیرش «درخواست» آنان، معروف است که بنا به گفته فارسنامه ناصری از حسن فسائی، خان قاجار از آنان پرسید که «آیا به من تکلیف می‌کنید که پادشاه باشم؟» و پس از تصدیق موضوع توسط سران لشکری و کشوری، ادامه داد که «نخواسته‌ام تا زمانی که همه ممالک ایران را تحت اختیار نیاورده‌ام، خود را شاه بخوانم. پس بدانید که این جز رنج و خستگی چیزی برای شما نخواهد داشت.» در اردبیل در حرم شیخ صفی‌الدین شمشیر شاه اسماعیل را بر بالای قبر آویزان کردند و نمازگزاران بر او دعا خواندند. روز بعد شمشیر را از اردبیل برای پادشاه جدید فرستادند و به او تقدیم کردند.[۱۲۶]

در تهران مقدمات تاج‌گذاری را فراهم کردند و منجمان نوروز ۱۱۷۵ ه‍.ش را برای مراسم فرخنده یافتند. آقامحمدخان بر روی تـ*ـخت مرمر نشست، تاجی تزئین شده با مروارید بر سر نهاد؛ جامه ابریشمی بر تن کرد؛ الماس‌های تاج‌ماه و دریای نور— که از لطفعلی‌خان گرفته بود — را بر بازو و گردن آویخت؛ شمشیر شاه اسماعیل یکم را بر کمر بست و پادشاه ایران شد.[۱۲۷]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در راه خراسان
آقامحمدخان خود راهی خراسان شد و حاج ابراهیم کلانتر را برای اداره کشور در تهران گذاشت. در همان خلال، دو دیپلمات فرانسوی، ژان گیلم بروژیره و گیلم آنتونین الیویه، به تهران آمده و با صدراعظم ملاقات کردند. هدف آن‌ها این بود که شاه را متقاعد کنند که حکومت خود بر گرجستان را تحکیم کرده و پیش از آنکه روس‌ها قفقاز جنوبی را ضمیمه کنند، از طریق سامگرلو راهی ارتباطی با اروپا ایجاد کند.

همزمان، وضعیت آشفته‌ای در خراسان برقرار بود و فتح آن برای آقامحمدخان سخت به نظر نمی‌رسید. این منطقه که پیش از این از نبرد میان زندیان، بختیاری‌ها و قاجارها دور مانده بود، تا سال ۱۷۷۳ م. تحت سلطه احمدشاه درانی قرار داشت اما با مرگ او جانشینانش تمرکز خود را بر تاخت و تاز در شبه‌قاره هند گذاشتند. نتیجتاً، در اواخر قرن ۱۸، خراسان در هرج و مرج سـ*ـیاسی بود. در مشهد، شاهرخ‌شاه، نوه نادر، فقط به اسم حاکم بود و بیرون از مشهد، حکام محلی قدرت را در دست داشتند که اسحاق‌خان، حاکم تربت‌حیدریه، قوی‌ترینشان بود. در شرق البرزخان‌های کرد حکومت می‌کردند و در شمال، مرز بین ایران و خیوه، در دست ترکمن‌ها بود. در چنین وضعیتی جنگ‌های ایلاتی، غارت کاروان‌های تجاری و یورش جهت به اسارت گرفتن برده و تصاحب مال و احشام اتفاقی روزمره بود.[۱۲۸]

آقامحمدخان از مسیر گرگان وارد خراسان شد. سفر او در ظاهر برای زیارت حرم رضا بود.[۱۲۹] در مسیر در استرآباد توقف کرد تا ترکمن‌های گوکلان را به دلیل حملات و غارت‌هایی که در آن شهر آن ولایت انجام داده‌اند، سرکوب کند.[۱۳۰] مطابق روایتی که گوش فریزر رسیده بود، او دستور داد انگشت شصت دست راست تمام اسیران مرد را قطع کرده و در خاک دفن کنند. سپس راه مشهد در پیش گرفت؛ خان‌های محلی که مقاومت را بیهوده می‌دیدند، در برابرش تسلیم شدند.[۱۳۱] شاه همه آن‌ها را مجبور کرد افرادی را به عنوان گروگان به او تسلیم کنند و سپس آن گروگان‌ها را به تهران فرستاد.


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ورود به مشهد
چون آقامحمدخان به مشهد نزدیک می‌شد، شاهرخ‌شاه به همراه جمعی از افراد برجسته مشهد از جمله میرزا مهدی، مجتهد مشهد، به استقبالش آمد.[۱۳۲] شاه ایران حسین‌قلی (برادر فتحعلی) را به استقبالشان فرستاد و با آن‌ها، به خصوص با آن روحانی، با احترام زیادی برخورد شد. آقامحمدخان سپس سلیمان‌خان قاجار را با ۸٬۰۰۰ نفر راهی مشهد کرد تا کنترل شهر را در اختیار بگیرد و به وسیلهٔ جارچیان عظمت و بزرگواری پادشاه تازه را که برای استقرار نظم و حکومت عدل به اینجا می‌آید، اعلام دارد.[۱۳۳] مشهد بدون هیچ برخوردی فتح شد.

شاه روز بعد با پای پیاده مسیر مشهد را در پیش گرفت؛ چون شاه‌عباس اول که این کار را به دفعات انجام داده بود. آقامحمدخان به عنوان یک زائر وارد شهر شد و در راه گریه می‌کرد و زمین را می‌بـ*ـو*سید. وارد حرم رضا شد و برای ۲۳ روز آنجا ماند؛ به گونه‌ای که از اتفاقات دولت غافل شد.[۱۳۴] پس از پایان زیارت دستور داد که بقایای جسد نادرشاه را از قبر خارج کرده و به تهران بفرستند تا در کنار کریم‌خان دفن کنند. بقایای نادرشاه تا زمان پهلوی همان‌جا ماندند.[۱۳۵]

پس از آن نوبت به جواهرات معروف نادری رسید. شاهرخ قول داد که با تمام توان همکاری کند و مقداری از آن‌ها را به شاه تسلیم کرد. آقامحمدخان که قانع نشده بود، دستور به شکنجه شاهرخ داد و شاهرخ تحت فشار شکنجه، محل اختفای بخشی از الماسها را فاش کرد.[۱۳۶] دستور به شکنجه مجدد داده شد و این بار بود که مجبور به تسلیم کردن یاقوت بزرگ اورنگ‌زیب که آقامحمدخان بیش از دیگر جواهرات به دنبالش بود، گردید.[۱۳۷] سپس دستور داده شد شاهرخ را به همراه خانواده‌اش راهی مازندران کنند. او در راه در دامغان درگذشت. وی در زمان مرگ ۶۳ ساله بود.[۱۳۸]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
آمادگی حمله به بخارا
ویرایش


شاه مدتی در مشهد ماند و به اوضاع خراسان رسیدگی کرد. ظاهراً هدف او حمله به هرات که در آن زمان در دست درانی‌ها بود اما در گذشته ولیعهد ایران بر آن حکومت می‌کرد، بود. او سفیری نزد پسران تیمورشاه درانی در کابل و هرات فرستاد و از آنان خواست که اظهار اطاعت کنند، در امور ماوراءالنهردخالت نکنند و بلخ را تسلیم کنند.[۱۳۹] همچنین، جان ملکم نوشته است که نقشه حمله به بخارا را در سر می‌پروراند.[۱۴۰] شاه سفیری راهی بخارا کرد و در نامه خود، به جای اینکه حاکم کنونی شهر یعنی شاه‌مراد را خطاب قرار دهد، نامه را خطاب به ابوالقاضی‌خان، حاکم برکنارشده، نوشت. دلیل این کار، حمله شاه‌مراد به مرو و کوچ اهالی آن به بخارابود. آقامحمدخان شاه‌مراد را تهدید کرد که مرو را تخلیه کرده و اسرای ایرانی را آزاد کند:
بلخ بامی و مرو شاهیجان و زمین داور و سیستان و قندهار و کابل از اجزای ملک پادشاهان ایران بوده‌اند. اکنون شما را چه افتاده که بلخ بامی و مرو شاهیجان را تصرف نماید و آنگاه دست بر قتل بیرامعلی‌خان قاجار عزالدینلو که از طوایف علیه ماست گشاید… به تختگاه موروث و مکتسب خود بازگردند و گرد کینه و فزونی نگردند تا ما نیز به حدود و سنور و ثغور قدیمه ایران قانع شویم و از این سوی آب جیحون فراتر نجوییم.[۱۴۱]
گفته‌اند شاه‌مراد جواب نامه را با توهین داده اما دستوری مبنی بر آمادگی اسرای ایرانی صادر کرد که اگر لازم شد، به ایران بازگردند. در همین زمان، روس‌ها به قفقاز حمله کردند. آقامحمدخان به تهران بازگشت.[۱۴۲]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
حمله روسیه به قفقاز
چون خبر تسخیر تفلیس در ۱۷۹۵ م. به روسیه رسید، ژنرال ایوان گودوویچ که ابتدا موضوع حمله به گرجستان را جدی نگرفته بود، به کاترین کبیر نامه نوشت که حمله به دست‌نشانده روسیه تفاوتی با حمله مستقیم به روسیه ندارد و پیشنهاد داد که تزارینا حمله تلافی‌جویانه‌ای علیه شاه تدارک ببیند. کاترین پیشنهاد را پسندید و با کمک پلاتون زوبوف، شروع به آمادگی برای حمله کرد. کاترین وظیفه فرماندهی حمله را به والریان زوبوف، برادر پلاتون، سپرد. والریان با ۳۰٬۰۰۰ سرباز راهی شد[۱۴۳] و وظیفه داشت که خان‌های شرق قفقاز را تابع روسیه کرده و آقامحمدخان را برکنار و برادرش مرتضی‌قلی که به روسیه پناهنده شده بود را به جای او به سلطنت برساند.[۱۴۴]

زوبوف وعده داد که سپتامبر در اصفهان خواهد بود؛ هرچند هرگز از ارس عبور نکرد. با این حال، او موفق شد تعدادی از خان‌های قفقاز شرقی را مطیع روس‌ها کند. وی همه خوانینی که حاضر به اطاعت شدند را در سمت خود باقی گذاشت. همه تسلیم شدند؛ به جز محمدخان ایروانی. با این حال، سپاه روس به او حمله نکرد. همچنین مشخص شد که ۳ تن از خان‌هایی که تسلیم شده بودند، برنامه قتل او را در سر می‌پروراندند. با این حال، وی فرصت تازه‌ای به آن‌ها داد. از آن ۳ نفر، خان‌های قره‌باغ و شکی اظهار اطاعت کردند اما خان شروان به کوه‌ها پناه برد و قلمرویش توسط زوبوف تسخیر شد. شیخعلی‌خان دربندی هم مقاومت کرد و پس از محاصره‌ای دوماهه، شکست خورد و برکنار شد.[۱۴۵]

برنامه‌ریزی ضعیف، ناآشنایی با قفقاز، عدم پیروی از برنامه‌های قبلی توسط زوبوف و حرکت نزدیک مرز عثمانی که باعث می‌شد روس‌ها نتوانند لشکرکشی بزرگی را ترتیب دهند، سپاه روس را در وضعیت خطرناکی قرار داد اما در ۱۷ سپتامبر، کاترین دوم درگذشت و جانشین او، پاول اول، فردای روز مرگ سلف خود، سپاه را به روسیه فراخواند و حمله را ملغی کرد. سپاه روس عقب‌نشینی کرد و تا بهار ۱۷۹۷ م. از قفقاز خارج شده بود؛ هفته‌ها قبل از رسیدن آقامحمدخان.[۱۴۶]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ورود آقامحمدخان به شوشی
آقامحمدخان که به تهران رسید، به نیروهای نظامی ولایات دستور داد که با سربازانشان راهی تهران گردند تا بهار سال آینده با روس‌ها روبرو شوند. ظاهراً، انتظار داشت که این حمله زیادی طول بکشد؛ زیرا فتحعلیرا نایب‌السلطنه خود اعلام کرد. او میرزا شفیع‌صدر و میرزا محمدخان قاجار که از معتمدانش بودند را به حاکمیت تهران گماشت و به آن‌ها امر کرد در صورتی که اتفاقی افتاد، تا زمان ورود فتحعلی از فارس کسی را به شهر راه ندهند. شاه در ژوئن ۱۷۹۷ م. تهران را ترک کرد. او افرادی که بیم داشت که در صورت عدم بازگشتش برای به سلطنت رسیدن نایب‌السلطنه دردسر ایجاد کنند را هم با خود برد. همچنین، حاج ابراهیم هم همراهش بود.[۱۴۷] آقامحمدخان قرار بود از مسیر آذربایجان وارد قره‌باغ، شروان و گرجستان شود اما زمانی که در سلطانیه اردو زده بود، خبر عقب‌نشینی زوبوف به او رسید.[۱۴۸]

با شنیدن وضعیت قفقاز، برنامه تغییر کرد. حمله به گرجستان دیگر فوریتی نداشت؛ نتیجتاً، آقامحمدخان تصمیم گرفت که به قره‌باغ لشکر بکشد تا ابراهیم‌خان، حاکم آنجا را که با روس‌ها پیمان بسته بود و پل‌های ارتباطی دو ساحل ارس را از بین برده بود را مجازات کند. سپاه شاهی از میانه راهی اردبیلشد و از آنجا مسیر شوشی، مرکز قره‌باغ، در پیش گرفت. در آدینه‌بازار، گروهی از بزرگان شوشی به استقبالش آمدند و به او خبر دادند که ابراهیم‌خان به همراه خانواده‌اش به داغستان فرار کرده است. آقامحمدخان سپاه خود را به رهبری حاج ابراهیم کلانتر و سلیمان‌خان قوانلو در آدینه‌بازار گذاشت. حسینقلی‌خان و پسران فتحعلی، حسینعلی‌میرزا و محمدقلی‌میرزا، نیز با آنان بودند. خودش با ۵٬۰۰۰ اسب‌سوار و ۳٬۰۰۰ پیاده وارد شوشی شد.[۱۴۹]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
قتل
ورود به شوشی در ۱۷۹۷ م/۱۲۱۱ ه‍. ق، زمینه‌ساز پایان زندگی آقامحمدخان شد. مطابق روایت‌های موجود، در سومین روز اقامت در شوشی، یک درگیری میان دو تن از خدمتکاران، صادق گرجی و خداداد اصفهانی، رخ داد. آن‌ها سر و صدایی بلند کردند که باعث آشفتگی شاه شد و وی دستور داد اعدامشان کنند.[ب]صادق‌خان شقاقی، از سرداران آقامحمدخان، تلاش کرد وساطت کند و آن دو خدمتکار را از مرگ رهاند اما شاه نپذیرفت. صادق‌خان به او یادآوری کرد که چون جمعه است، بهتر است آن را به روز دیگری منتقل کند؛ آقامحمدخان نیز پذیرفت که یک روز اجرای حکم را عقب بیندازد. با اعتماد به نفسی فوق‌العاده[۱۵۰] یا حماقتی عجیب،[۱۵۱] شاه اجازه داد که آن خدمتکاران به وظیفه خود ادامه دهند و دستور به دستگیریشان نداد. آن‌ها نیز مرگ خود را حتمی می‌دیدند، در ۱۸ ژوئن ۱۷۹۷ م/۲۱ ذی‌الحجه ۱۲۱۱ ه‍.ق با همکاری یک خدمتکار دیگر به نام عباس مازندرانی، بر سر شاه ریختند و او را کشتند.[۱۵۲]

مرگ آقامحمدخان در مجموع اتفاق مبهمی است. مشخص نیست که این روایت حقیقت دارد یا اینکه توطئه بزرگ‌تری برای قتل او در جریان بوده است. ممکن است صادق‌خان شقاقی برنامه‌ریز نقشه‌ای جهت قتل شاه بوده باشد[۱۵۳] یا اینکه آن دسته از خان‌های قفقاز که با روسیه همکاری کردند، از ترس آقامحمدخان برنامه قتلش را ریختند.[۱۵۴] شاید صادق‌خان گرجی یکی از بازماندگان نبرد کرتسانیسیو کشتار تفلیس بوده باشد.[۱۵۵]

به هر حال، آن ۳ خدمتکار جواهرات شاه از جمله دریای نور و تاج ماه را برداشتند و به صادق‌خان شقاقی تحویل دادند. او نیز آن ۳ تن را تحت مراقبت خود گرفت. صادق‌خان سپس با سربازان خود به تبریزتاخت و اردوی شاهی در شوشی نیز به غارت رفت. آشوب در سپاه آقامحمدخان بالا گرفت و ابراهیم‌خان کلانتر، در پی ایجاد نظم، گروهی را به فرماندهی حسینقلی‌خان (برادر فتحعلی‌شاه) از راه تالش، شفتو رشت به تهران فرستاد و خود با تفنگچیان فارسی و مازندرانی از اردبیل و زنجان به دارالخلافه بازگشت.[۱۵۶]

جسد آقامحمدخان توسط علمای شوشی دفن شد.[۱۵۷] بعدها که فتحعلی‌شاه در تهران مستقر گردید، دستور داد بقایای او را به تهران منتقل کرده و در حرم عبدالعظیم حسنی دفن کنند. در ۲۶ جمادی‌الاول ۱۲۱۲ / ۱۶ دسامبر ۱۷۹۷، مجدداً او را نبش قبر کردند و جسدش را با تشریفاتی خاص به نجف، عراق انتقال دادند و پشت حرم علی بن ابی‌طالب دفن کردند. امروزه اثری از مقبرهٔ او وجود ندارد.[۱۵۸] فتحعلی‌شاه همچنین صادق‌خان شقاقی را بعدها در جنگی شکست داد و جواهرات سلطنتی را پس گرفت. قاتلان نیز دستگیر شدند و به دستور شاه با جدا کردن مفاصل و زنده زنده به آتش کشیدن، کشته شدند.[۱۵۹]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا