خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
جنگ برای اصفهان
چون خبر شکست به علی‌مرادخان رسید، سپاه جدیدی گردآورد و آن را تحت فرماندهی رستم‌خان زند به سوی مازندران روانه کرد، اما جعفرقلی‌خان قاجار مانع از پیشروی آنان شد و حمله را دفع کرد. علی‌مرادخان مدت کوتاهی پس از این جریان‌ها، در فوریه ۱۷۸۵ م. درگذشت. با رسیدن خبر درگذشت او به مازندران، آقامحمدخان خود را آمادهٔ حملهٔ جدیدی به تهران کرد.
سپاه خان قجری پشت دیوارهای تهران آماده محاصره می‌شد که از داخل شهر پیامی برای او آمد؛ حالا که جعفرخان زند اصفهان، پایتخت ایران، را در دست دارد، تهرانی‌ها خود را خادمان وفادارش می‌دانند. در ادامه پیام آمده بود که اهالی تهران تنها از کسی اطاعت می‌کنند که بر تـ*ـخت پادشاهی ایران بنشیند. نتیجتاً، آقامحمدخان دریافت در صورت شکست دادن جعفرخان، می‌تواند به آسانی تهران را نیز به قلمروی خود اضافه کند. پس از دریافت این پیام، خان قجری بدون معطلی رو به سوی اصفهان نهاد. جعفرخان سپاهی برای رویارویی با او فرستاد و در نصرآباد کاشان نبردی درگرفت؛ پیروزی با آقامحمدخان بود. خبر شکست که به جعفرخان رسید، او به سمت شیراز فرار کرد و آقامحمدخان بدون مقاومت وارد اصفهان شد. دارایی‌ها و حرم‌سرای خان زند به دست او افتاد. وی همچنین خزاین اصفهان که هنوز بزرگ‌ترین و احتمالاً ثروتمندترین شهر ایران بود را نیز برای خود برداشت.[۴۴]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
فتح تهران، تسخیر مجدد اصفهان و اتحادهای جدید
آقامحمدخان تابستان ۱۷۸۵ م. را در اصفهان ماند و آن شهر را به مرکز قدرت خود تبدیل کرد. او در این زمان موفق شد برخی از حاکمان عراق عجم، مانند احمدخان (از پسران آزادخان افغان که در نبرد نصرآباد از فرماندهان سپاه زند بود) و خان‌های بختیاری را زیر سلطه خود بیاورد. در اصفهان او بیگلربیگی سابق شهر را مجدداً به آن عنوان منصوب کرد. حالا که به این مسائل رسیدگی کرده بود، زمان آن رسیده بود که به عهد خود با تهران عمل کند. او سردسته ایل پازوکی، از ایلات کرد را جلوتر از خودش به سمت تهران فرستاد و خودش با بخش اعظم سپاه، به سوی همدان به راه افتاد. در آنجا او اتحاد خود با ایلات ترک و کرد منطقه را تازه کرده و سپس به سمت تهران حرکت کرد. او در ۱۲ مارس ۱۷۸۶ م، نزدیک به یک سال پس از حضور قبلی‌اش در حومه تهران، وارد این شهر شد؛ شهری که توسط او به پایتخت ایران تبدیل شد و تا به امروز هم پایتخت ایران باقی مانده است. ظاهراً، در این زمان آقامحمدخان دیگر خودش را حاکم ایران می‌دانست؛ هرچند از اعلام خود به عنوان پادشاه خودداری کرد.[۴۵]
جعفرخان زند هنوز شیراز را در اختیار داشت. او زمانی که دید آقامحمدخان در تهران است، به سمت اصفهان پیشروی کرد. بیگلربیگی قجری شهر تلاش کرد تا از ورود او جلوگیری کند اما موفقیتی کسب نکرد. شهر مجدداً زیر فرمان زندیان قرار گرفت و جعفرخان فرماندار جدیدی برای آن منصوب کرد. او سپس نیرویی را برای تسلط بر کاشان و قم فرستاد؛ درحالی که خودش راه همدان را در پیش گرفت. با این حال، در مسیر نیروهای متحد خان‌های محلی به رهبری خسروخان، والی اردلان و محمدحسین‌خان قراگوزلو به او حمله کردند و شکستش دادند. حاکم زند به اصفهان عقب‌نشینی کرد. چون خبر از دست رفتن دارالسلطنه (اصفهان) به آقامحمدخان رسید، او راه مرکز ایران را در پیش گرفت. چون جعفرخان از این موضوع آگاه شد، اصفهان را رها کرد و به شیراز عقب نشست. خان قاجاری نیز بدون مشکل وارد شهر شد و آن را مجدداً تسخیر کرد؛ او برادر خود جعفرقلی‌خان را بیگلربیگی آن شهر کرده و سپاه نیرومندی در اختیارش گذاشت تا بتواند شهر را حفظ کند.[۴۶]
آقامحمدخان سپس از راه گلپایگان به راه افتاد تا با خسروخان، والی اردلان، دیدار کرده و به صورت رسمی با او بیعت کند. در مسیر، هیئتی از سوی خسروخان با هدایا و اسرای نبرد همدان به همراه نامه اظهار اطاعت به استقبالش آمد. آقامحمدخان بیعت والی را پذیرفت؛ برایش هدایایی فرستاد و چند ناحیه دیگر را به قلمروی او اضافه کرد. اتحاد میان والیان اردلان و رئیسان ایل قاجار اولین بار در زمان محمدحسن‌خان، پدر آقامحمدخان، رخ داده بود و حالا اتحاد یادشده تازه شد. در طول حکومت سلسله قاجار بر ایران ازدواج میان اعضای خانواده سلطنتی و والیان اردلان به دفعات جهت مستحکم‌تر کردن این اتحاد روی داد.[۴۷]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ورود دوباره به گیلان

در همان زمان، خبر شورش جدیدی از سوی والی زنجان به آقامحمدخان رسید و او را مجبور ساخت که مجدداً به آن سمت بازگردد. چون خان قاجار به زنجان رسید، والی شهر درخواست بخشش کرد و آقامحمدخان نیز وی را بخشید. او سپس از زنجان راه تهران در پیش گرفت و مدتی در آن شهر ماند اما در گیلان اتفاقاتی در حال رخ دادن بود که توجه او را می‌طلبید. هدایت‌الله‌خان، خان سابق گیلان، ظاهراً با حمایت روس‌ها، به آن ولایت بازگشته بود. با اتحاد هدایت‌الله‌خان و روسیه آقامحمدخان تمام سواحل شمالی ایران را در خطر می‌دید. بازگشت هدایت‌الله‌خان به رشت برای آقامحمدخان دلیل کافی برای لشکرکشی مجدد به گیلان بود؛ حال آنکه او با روس‌ها نیز همکاری می‌کرد.[۴۸]
از بخت خوب آقامحمدخان، هدایت‌الله‌خان به اندازه کافی در میان بزرگان گیلان دشمن داشت و ورود دوم او در سال ۱۷۸۶ م/۱۲۰۰ ه‍.ق به گیلان، مانند ورود اولش، نیاز به درگیری‌های بزرگی نداشت. در راه رشت، مهدی‌بیگ خلعتبری، حاکم تنکابن که از سوی کریم‌خان به آن جایگاه منصوب شده بود، به استقبالش آمد. کنسول روس در رشت که هدایت‌الله‌خان را شکست‌خورده می‌دید هم با ارسال سلاح، جانب آقامحمدخان را گرفت. هدایت‌الله‌خان که شانسی برای پیروزی نمی‌دید، با یک کشتی روسی از انزلی به سمت شروان یا لنکران راهی شد اما در راه توسط آقاعلی، حاکم شفت، دستگیر شد. او نیز به انتقام کشتار خانواده‌اش، هدایت‌الله‌خان را کشت. گیلان باز هم به قلمروی آقامحمدخان بازگشت. روس‌ها در آن ولایت، به خصوص در رشت و انزلی، قرارگاه‌هایی برپا کرده بودند که محمدخان به آن بدبین بود. به علاوه، او اخیراً خیـ*ـانت هیئت روس به هدایت‌الله‌خان را دیده بود اما می‌دانست که دوستی روس‌ها می‌تواند روزی برایش سودمند باشد. همچنین، در اقامتگاه هدایت‌الله‌خان، مقدار زیادی طلا وجود داشت که به دست آقامحمدخان افتاد. او از آن طلاها برای جلب وفاداری مردانش استفاده کرد.[۴۹]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
نبردی دیگر در اصفهان، فتح یزد و پایان کار جعفرخان زند
سال‌های ۱۷۸۵ و ۱۷۸۶ م. سال‌هایی همراه با موفقیت‌های بزرگ برای آقامحمدخان بودند. او در این زمان عراق عجم، اصفهان، تهران و گیلان را تحت سلطه خود آورده بود و جعفرخان زند را به شیراز عقب رانده بود؛ هرچند خودش را هنوز پادشاه اعلام نکرده بود اما عملاً به شاه ایران تبدیل شده بود. پس از این فتوحات، مدتی بدون جنگ و درگیری سپری شد.
در ۱۷۸۷ م، جعفرخان زند به سمت کهگیلویه به راه افتاد و وارد بهبهان شد. سپس نیروهای زند را به سمت خرمشهر فرستاد. جعفرخان نوروز را در بهبهان جشن گرفت و سپس راهی شیراز شد. در مرکز حکومت خود، خان زند خبر دار شد که تقی‌خان، والی یزد، سر به شورش برداشته است. او نیروی بزرگی را جمع‌آوری کرد و برای مطیع کردن او به سمت یزد روانه شد. تقی‌خان به مستحکم کردن سازه‌های دفاعی شهر پرداخت و از امیرمحمدخان، والی طبس، درخواست یاری کرد. نیروهای زندیه یزد را محاصره کردند اما مدت زیادی نگذشته بود که امیرمحمدخان سر رسید و این موضوع باعث آشفتگی در صف محاصره کنندگان شد. امیرمحمدخان تجهیزات نظامی سپاه زند و چادر جعفرخان که ثروت او در آن بود را غارت کرد. امیرمحمدخان به همراه نیروهای خودش و تقی‌خان مسیر اصفهان در پیش گرفت. نیروهای او در طی مسیر، در کوهپایه، نائین و اردستان تقویت شد. جعفرقلی‌خان، حاکم اصفهان که احتمالاً انتظار حمله از جانب شیراز را داشت و نه از جانب دشت لوط، از دیوارهای شهر بیرون آمد و نیروهای امیرمحمدخان را تار و مار کرد. بدین ترتیب، توپخانه زندیان و غنائمی که از چادر جعفرخان غارت شده بود، به دست قاجاریان افتاد.[۵۰]

در همین خلال، در ۱۷۸۸ م، آقامحمدخان که در راه شیراز بود، به اصفهان رسید. در آنجا او برادرزاده خود فتحعلی را به سمت یزد فرستاد تا تقی‌خان را تابع کند. خود به سمت شیراز حرکت کرد و تا ۱۰۰ کیلومتری شهر هم رسید. هدف آقامحمدخان، احتمالاً، این بود که جعفرخان زند را از پشت دیوارهای مستحکم شیراز بیرون کشد و در فضای باز با او روبرو شود اما چون از این موضوع ناامید شد، به اصفهان بازگشت. در آنجا متوجه شد که فتحعلی موفق شده تقی‌خان را شکست دهد و یزد را تسخیر کند. آقامحمدخان برادر کوچک خود، علی‌قلی‌خان را به عنوان والی اصفهان، جایگزین جعفرقلی‌خان کرد و به تهران بازگشت. با بازگشت آقامحمدخان، جعفرخان زند مجدداً به اصفهان حمله‌ور شد. علی‌قلی‌خان که خود را یارای حفظ شهر نمی‌دید، به کاشان عقب نشست و دارالسلطنه بار دیگر تحت سلطه زندیان قرار گرفت. از دست دادن اصفهان عقب‌گرد بزرگی برای قاجاریان بود و آقامحمدخان مجبور شد از تهران به اصفهان بازگردد. جعفرخان باز هم با شنیدن این خبر، به شیراز عقب‌نشینی کرد و حکومت آقامحمدخان به سادگی در اصفهان برقرار شد. خان قاجار جعفرخان را تعقیب نکرد و به تهران بازگشت. اما در ۱۷۸۹ م، جعفرخان توسط صیدمرادخان زندبرکنار و کشته شد. این موضوع باعث درگیری داخلی میان مواضع زندیان شد. نتیجه جنگ میان زندیان، پس از ۴ ماه، پیروزی لطفعلی‌خان زند، پسر جعفرخان بود. او تنها ۱۹ یا ۲۰ سال داشت و احتمالاً آقامحمدخان بر آن بود که با به قدرت رسیدن یک رهبر بی‌تجربه، زمان نابود کردن زندیان فرا رسیده است.[۵۱]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
جنگ با لطفعلی‌خان زند
نخستین برخوردها
آقامحمدخان به ۱۲ کیلومتری شیراز که رسید، لطفعلی‌خان زند با سپاه خود به نبردش آمد. سپاه لطفعلی‌خان را ۲ هزار و سپاه آقامحمدخان را ۱۰ هزار تن نوشته‌اند. در ۲۵ ژوئن ۱۲/۱۷۸۹ شوال ۱۲۰۳ ه‍. ق، جنگی درگرفت که در ابتدا پیروزی با زندیان بود اما با آشفتگی‌ای که محمدخان زند، عموی لطفعلی‌خان، ایجاد کرد، ورق برگشت و سپاه زند مجبور به عقب‌نشینی به داخل شیراز شد. آقامحمدخان شهر را محاصره کرد و لطفعلی‌خان نیز دستور داد تا صد عراده توپ را بر بالای برج‌ها آوردند تا جلوی پیشروی او را بگیرند. محاصره شهر دو ماه طول کشید و چون زمستان در راه بود و سپاه قاجار نیز از نظر آذوقه در مضیقه قرار داشت،[۵۲] آقامحمدخان تصمیم به عقب‌نشینی گرفت و محاصره پایان پذیرفت.[۵۳] او در ۷ سپتامبر به محاصره پایان داد و به سمت تهران بازگشت.[۵۴]
آقامحمدخان تا نوروز در تهران ماند. سپس در ماه مه ۱۷۹۰ م، مجدداً قصد شیراز کرد. در غرب فارس، فرمانروای بهبهان به استقبالش آمد و اظهار انقیاد کرد. لطفعلی‌خان، با خبر از پیشروی خان قاجار، مجدداً از دیوارهای شیراز بیرون آمد اما درگیری روی نداد. آقامحمدخان عقب‌نشینی کرد تا به وضعیت قزوین و خمسه رسیدگی کند. لطفعلی‌خان نیز پس از عقب‌نشینی او خودش را به حمله به کرمان مشغول کرد که البته نتوانست آن ولایت را زیر فرمان خود بیاورد.[۵۵]

قتل جعفرقلی‌خان
تا آن زمان، بزرگ‌ترین پشتیبان آقامحمدخان برادر او، جعفرقلی‌خان بود. احتمالاً او امید داشت که در پاداش این وفاداری از سوی برادر خود به جانشینی تعیین شود اما علاقه آقامحمدخان به فتحعلی واضح بود و امید زیادی برای جعفرقلی‌خان باقی نماند.[۵۶]او که در نخستین برخورد میان آقامحمدخان و لطفعلی‌خان از فرماندهان سپاه قاجاری بود، از برادر خود درخواست کرد که مجدداً حکومت اصفهان به او واگذار شود اما آقامحمدخان پاسخ منفی داد و وی را راهی مازندران کرد که این موضوع جعفرقلی‌خان را رنجاند.[۵۷]
مدتی بعد، جعفرقلی‌خان توسط آقامحمدخان به تهران طلبیده شد اما او از رفتن به دربار برادر خودداری کرد. این موضوع باعث آشفتگی خان قاجار گردید. او می‌ترسید جعفرقلی‌خان — که در میان قشون محبوبیتی چشم‌گیر داشت — دست به نافرمانی بزند و شورش کند. آقامحمدخان در طول سال‌ها جنگ با زندیان، با دیدن اختلافات آنان به خوبی از تأثیر جنگ در میان اعضای یک سلسله آگاه بود.[۵۸] او برای رفع نگرانی خود، به سراغ مادر جعفرقلی‌خان رفت و از او خواست که با خبر انتصاب به حاکمیت اصفهان، به سراغ فرزند خود برود. همچنین تقاضا کرد که از او بخواهد که برای رفع کدورت‌ها، در تهران با او دیدار کند.[۵۹]
جعفرقلی‌خان پس از دریافت پیام‌های محبت‌آمیز برادر، به سمت تهران روانه شد و آقامحمدخان با رویی گشاده به استقبالش رفت. روز بعد، او را به همراه فتحعلی به تماشای کاخی که در حال ساخت بود، فرستاد که در یکی از دالان‌های تاریک کاخ، چند نفر بر سرش ریختند و کشتندش. گویند حال آقامحمدخان بر سر جنازه جعفرقلی‌خان دگرگون شد و به زبان دشنام، به فتحعلی گفت که «من به خاطر تو، بهترین و شجاع‌ترین برادرم را کشتم؛ چون اگر زنده بود، هرگز اجازه نمی‌داد به پادشاهی برسی و جنگ باعث ویرانی و خرابی کشور می‌شد.»[۶۰]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
فتح آذربایجان
ویرایش


حضور لطفعلی‌خان زند در کرمان به آقامحمدخان قاجار این فرصت را داد که با آسودگی خاطر، به سمت شمال غرب ایران لشکر بکشد و آذربایجان را تحت سلطه خود بیاورد. او فتحعلی را به عنوان بیگلربیگی عراق عجم منصوب کرد و در بهار ۱۷۹۱ م. به سمت آذربایجان راهی شد. در مسیر، او در طارم توقف کرد. وی سلیمان‌خان قوانلو که از نزدیکان مورد اعتمادش بود را با مأموریت مطیع کردن تالش به آن سمت راهی کرد. آقامحمدخان خود به سمت سراب لشکر کشید. ایلات شقاقی سراب سر از اطاعت او پیچیده بودند و وی مجدداً آنان را تابع کرد. سپس راهی اردبیل شد و آنجا از آرامگاه شیخ صفی‌الدین اردبیلیزیارت کرد. سپس به راهش ادامه داد و در قراچه‌داغ مخالفانش را سرکوب کرد. در نهایت حسین‌قلی، رهبر ایل دنبلی از قبایل کرد را به عنوان حاکم تبریز و خویمنصوب کرد.[۶۱]

همزمان با حضور آقامحمدخان در شمال غرب ایران، اتفاقاتی در جنوب غرب و مرکز ایران در جریان بود که توجه او را می‌طلبید. لطفعلی‌خان، پس از عدم موفقیت در سفر کرمان، به شیراز بازگشته بود و با سپاه خود به قمشه، محل اردوی فتحعلی، لشکر کشیده بود و به سمت اصفهان پیشروی کرده بود. همچنین، حاجی ابراهیم‌خان شیرازی، کلانتر فارس، از نبود لطفعلی‌خان استفاده کرده بود و در شیراز سر به شورش برداشته بود. لطفعلی‌خان در کازرون مشغول تجدید قوا بود تا بتواند شهر را پس بگیرد. ابراهیم کلانتر در ابتدا ظاهراً تنها با هدف تحت کنترل گرفتن شیراز دروازه‌ها را بر لطفعلی‌خان بست اما تلاش خان زند برای پس گرفتن شهر باعث شد که او از آقامحمدخان قاجار یاری بخواهد. حاج ابراهیم کلانتر در نامه‌ای از آقامحمدخان تقاضا کرد که نماینده‌ای به شیراز بفرستد تا شهر را در دست و خزاین لطفعلی‌خان را تحویل بگیرد. آقامحمدخان در حال بازگشت از آذربایجان بود که پیام کلانتر را دریافت کرد. این یک فرصت پیش‌بینی نشده برای او بود زیرا می‌توانست با تسخیر پایتخت زندیه، هم فارس را فتح کند و هم سلسله زند را نابود سازد. او بدون معطلی پیشنهاد حاج ابراهیم را پذیرفت و او را به عنوان بیگلربیگی فارس منصوب کرد.[۶۲] او میرزا رضاقلی نوایی منشی الممالک را مأمور کرد که به سمت اصفهان که فتحعلی در آنجا بود، رفته و از آنجا به اتفاق مصطفی‌خان قاجار با سه هزار سپاهی به سمت شیراز رود؛ دارایی زندیان را تصاحب کند و خانواده لطفعلی‌خان را به تهران بیاورد.[۶۳] آقامحمدخان همچنین به جای حاج ابراهیم کلانتر که بیگلربیگی فارس شده بود، محمدزمان شیرازی، برادر حاج ابراهیم را به کلانتری شیراز منصوب کرد.[۶۴]



محاصره شیراز
ویرایش


در شیراز وضعیت حاج ابراهیم متزلزل می‌نمود. سران ایلات انتظار داشتند که پس از برکناری لطفعلی‌خان یکی دیگر از اعضای سلسله زند به حکومت برداشته شود[۶۵] و چون از این مسئله ناامید شده بودند، ممکن بود که با وقوع درگیری به لطفعلی‌خان بپیوندند و راه را برای ورود او به شهر هموار سازند. کلانتر که از این مسئله آگاه بود، در پی خلع سلاح نیروهای عشایر برآمد. او نیرنگی به کار بست و ضمن دعوت از نیروهای ایلات برای دریافت مواجب، آن‌ها را خلع سلاح و از شهر بیرون کرد. این نیروها که تعدادشان را ۳۰۰۰ نفر نوشته‌اند، بیرون از شهر به لطفعلی‌خان بپیوستند اما از آنجایی که غیرمسلح بودند، آنچنان که باید نتوانستند تأثیرگذار باشند.[۶۶]همچنین، این مسئله امید لطفعلی‌خان برای ورود به شهر با یاری نیروهای داخل شیراز را ناامید ساخت.

یک نقاشی از نبرد میان آقامحمدخان قاجار و لطفعلی‌خان زند.
وضعیت لطفعلی‌خان زند در بیرون شهر پایدارتر می‌شد. او تقریباً بر همه حومه شیراز مسلط بود. خان زند تلاش کرد تا با حاج ابراهیم وارد مذاکره شود و به او پیشنهاد داد که شهر را تسلیم کرده و خود با خانواده‌اش به عثمانی یا هند پناهنده شود اما کلانتر این پیشنهاد را رد کرد.[۶۷] در عوض، او به آباده پیام فرستاد و درخواست کرد که قاجاریان سپاهی برای یاری ارسال کنند. آقامحمدخان قاجار نیز در پاسخ به فتحعلی دستور داد سپاهی از اصفهان به یاری مدافعان شیراز بفرستد. او نیز مصطفی‌خان دولو را راهی کرد و آن‌ها در باغ‌های اطراف حافظیه اردو زدند.[۶۸] در همین زمان، حاج ابراهیم تلاش کرد تا لطفعلی‌خان زند را به قتل برساند. او چند نفر از اهالی شیراز را به آن داشت که نامه‌ای به لطفعلی بنویسند. در این نامه آمده بود آن‌ها در شبی معین یکی از دروازه‌های شهر را بازخواهند کرد تا قوای زند وارد شیراز شوند. چون شب موعود رسید، خان زند به همراه ۳۰۰ تن از یارانش به سمت دروازه به راه افتاد اما به سرعت متوجه شد که دامی برای او پهن شده است. همزمان با تحرکات سپاه زند، نیروهای قاجاری نیز بیکار ننشستند. مصطفی‌خان دولو که از حرکت لطفعلی‌خان به سمت دروازه شهر آگاه شده بود، با سپاهی به سمت او شتافت تا مانع ورودش به شیراز شود. او ابتدا با سلطانعلی‌خان روبرو شد و او را شکست داد اما پس از اینکه لطفعلی‌خان خود را به میدان نبرد رساند، سپاه قاجاری شکست خورد و مصطفی‌خان نیز به داخل شیراز پناهنده شد.[۶۹]

پس از اینکه آقامحمدخان قاجار خبردار شد که سپاه اعزامی شکست خورده و حاج ابراهیم در وضعیت خطرناکی است، ارتشی به تعداد ۷٬۰۰۰ اسب سوار به فرماندهی محمدخان و رضاقلی‌خان به سمت شیراز روانه کرد. لطفعلی‌خان اجازه داد که سپاه قجری بدون درگیری به شهر برسد. احتمالاً پیش‌بینی می‌کرد پس از اینکه این سپاه وارد شهر شده و با نیروهای حاج ابراهیم یکی شود، آن زمان این امکان برای زندیان فراهم خواهد شد که با آن‌ها در زمین باز روبرو درگیر شوند. این پیش‌بینی خان زند درست از آب درآمد و دو سپاه در غرب شیراز به یکدیگر تاختند. شمار سپاهیان قجری دو برابر نیروهای زند بود اما پیروزی سهم لطفعلی‌خان گردید.[۷۰] پس از نبرد لطفعلی‌خان دستور داد رضاقلی‌خان که دستگیر شده بود را از دو چشم نابینا کنند.[۷۱] در این زمان، وضعیت در شیراز رو به ناپایداری می‌گذاشت. شهر در مضیقه غذایی بود و کلانتر بیم آن را داشت که مخالفانش و طرفداران لطفعلی‌خان زند بر او بشورند. حاج ابراهیم نامه‌ای دیگر به خان قاجار نوشت و او را از اوضاع آگاه ساخت: «چنانچه سمند جهان‌نورد همت، به طریق سرعت مراحل صوب فارس را نپیماید، اساسی که چیده شده، به دست سعی و اجتهاد اهل عناد برچیده خواهد شد.» آقامحمدخان وقت را از دست نداد و با سپاه خود از تهران به سوی فارس به راه افتاد. بهار سال ۱۷۹۲ م. بود.[۷۲]

دو سپاه تفاوت چشمگیری داشتند. شمار سربازان لطفعلی‌خان از ۳٬۰۰۰ تن متجاوز نبود؛ درحالی که نیروهای آقامحمدخان را چهل هزار نفر نوشته‌اند. تفاوت به اندازه‌ای بود که در آن زمان به مبالغه می‌گفتند هر سرباز زند باید با ۱۰۰ سرباز قاجاری روبرو شود. پس از اینکه خبر آمد سپاه آقامحمدخان به حوالی ابرج رسیده است، لطفعلی‌خان سرداران سپاه خود را برای مشورت گردآورد. نظر آنان این بود که نبرد روبرو با سپاه پرشمار قجری «از لباس تدبیر عاری است» و زندیان باید به آقامحمدخان و سپاهش شبیخون بزنند. لطفعلی‌خان ابتدا آن را «مغایر راه و رسم مردان جلادت مآب» دانست اما با اصرار سپاهیان، تن به خواسته آنان داد.[۷۳] شبانه، در منطقه‌ای به نام شهرک در راه اصفهان و شیراز، سپاه لطفعلی‌خان زند به سپاه قجری شبیخون زد و جنگ سختی درگرفت.[۷۴] آقامحمدخان ۸۰۰ تفنگچی را مأمور محافظت از تنگه‌ای میان مرودشت و ابرج کرده بود. این گروه با نخستین یورش لطفعلی‌خان در هم شکسته شد و فرمانده آن‌ها نیز کشته شد. سپس لطفعلی سپاه خود را به سه قسمت تقسیم کرد، جناحین چپ و راست را به عموهای خود، عبدالله‌خان و محمدخان، سپرد و خود به قلب سپاه قجر زد.[۷۵]پیروزی با سپاه زند بود و نظم اردوی قاجار در هم شکسته شده بود. نوشته‌اند که ۴٬۰۰۰ سرباز قاجاری پا به فرار گذاشته بودند. در این زمان در میدان نبرد این شایعه پخش شد که آقامحمدخان قاجار فرار کرده یا حتی کشته شده است. میرزا فتح‌الله از سرداران سپاه زند قسم می‌خورد که جسد خان قاجار را به چشم دیده است. با پخش این خبر در اردوی لطفعلی‌خان، خان زند قانع شد که نیازی به ادامه جنگ نیست؛ زیرا با طلوع خورشید و تأیید خبر در میان یاران آقامحمدخان، سربازان قجری دست از جنگیدن برخواهند داشت.[۷۶] باری با طلوع آفتاب، خان قاجار که نوشته‌اند شب را تحت مراقبت یاران وفادارش در زیر شکم مادیانی پنهان شده بود، با سپاهیان خود به سمت اردوی لطفعلی‌خان زند شتافت. دو سپاه و دو فرمانده به نیم فرسنگی هم رسیدند اما جنگی درنگرفت.[۷۷] لطفعلی‌خان که شرایط را برای روبرو شدن با قاجاریان فراهم نمی‌دید، به سمت نیریز عقب‌نشینی کرد تا از راه کرمان خود را به طبس برساند.[۷۸]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و ~MobinA~

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ورود به شیراز
ویرایش


آقامحمدخان قاجار، فاتح نبرد شهرک، یک روز در میدان نبرد ماند تا مجدداً نظم و آرایش سپاه خود را برقرار سازد. نبرد مذکور سرنوشت دو سلسله را رقم زده بود و حالا شیراز منتظر فاتح قجری بود. او به راه افتاد و در ژوئیه ۱۷۹۲ م، برابر با اول ذی‌الحجه ۱۲۰۷ قمری وارد مرکز سابق زندیان شد. پس از ورود به شهر، حاج ابراهیم را به «نوازشات غیر منتهی مشمول» ساخت و جایگاه او به عنوان بیگلربیگی فارس را مجدداً تأیید کرد. خان قاجار یک ماه در شیراز ماند و در این مدت در باغ وکیل ساکن بود. آقامحمدخان پیش از اینکه به سمت تهران به راه افتد، دستور داد تا آرامگاه کریم‌خان زند را نبش قبر کنند تا استخوان‌های او را نیز به تهران برند. خان قاجار استخوان‌های وکیل را در پای پلکان کاخ خود دفن کرد تا خود و اطرافیانش آن‌ها را لگدکوب کنند. این آخرین دیدار آقامحمدخان از شیراز نبود. او در بهار سال آینده نیز مجدداً به این شهر بازگشت و این بار دستور داد برج و باروی شهر را که در زمان کریم‌خان زند ساخته شده بود، خراب کنند. از تخریب باروی شهر در یکی از سروده‌های فتحعلی‌خان صبا یاد شده است:
گردون به زمانه خاک غم ریخت، دریغ با شده طرف زهر درآمیخت، دریغ آزرده کینه‌ی دور فلک جورسرشت، شیرازه‌ی شیراز به هم ریخت، دریغ
آقامحمدخان همچنین جواهرات و دارایی‌های سلسله زند که از زمان کریم‌خان از «جمیع ممالک روس و زوم جمع نموده و در عمارت مبارکات نصب فرموده بودند» را نیز با خود به تهران برد. خان قاجار ضمناً دستور داد تا خانواده‌های سران شیراز و اعضای سلسله زند را نیز یکجا جمع کنند تا او به عنوان گروگان با خود به تهران ببرد. اعضای خانواده حاج ابراهیم نیز در میان گروگان‌ها قرار داشتند.[۷۹]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
محاصره‌ی کرمان

در همان زمان که آقامحمدخان جایگاه خود در فارس را تحکیم می‌کرد، لطفعلی‌خان در شرق ایران به دنبال تجدید قوا بود. او با یاری حاکم طبس به یزد حمله کرد. سپس ابرکوه را گرفت و به سمت داراب حمله کرد. در همین احوال، یک سپاه قاجاری در تعقیب او بود. برخوردهای کوچکی میان دو سپاه صورت گرفت و خان زند مجبور به عقب‌نشینی به سمت طبس شد. تصمیم گرفت — احتمالاً برای یاری جستن از تیمورشاه درانی — راهی قندهار شود اما در قاین به او خبر رسید که آن حاکم درگذشته است. نتیجتاً، مسیر نرماشیر و بم در پیش گرفت و آنجا خان‌های محلی به او قول یاری دادند. با کمک آن‌ها به کرمانحمله کرد و آن شهر را تسخیر کرد و در نوروز ۱۷۹۴ م، خودش را لطفعلی‌شاه نامید و سکه زد.[۸۰]

در جریان فتح کرمان توسط لطفعلی‌خان، متحدان کرمانی خان قاجار یا مجازات شدند یا گریختند. یکی از آن‌ها آقاعلی نام داشت که توانست خود را به تهران برساند. آقاعلی اتفاقاتی که بر خود رفته بود را بازگو کرد و از آقامحمدخان تقاضا کرد که راهی کرمان شود؛ خان قاجار که بیم داشت لطفعلی‌خان مجدداً قدرت گرفته و شیراز را پس بگیرد، فرصت را از دست نداد. او در ماه مه ۱۷۹۴ م. به سمت فارس روانه شد و از آنجا با تمام قوا به سمت کرمان لشکر کشید. به نظر می‌رسد از همین زمان بود که خشونت افسارگسیخته او علیه زندیان و طرفداران آن‌ها بروز کرد. مطابق یک روایت، او با دیدن سکه‌ای به نام لطفعلی، دستور داد پسر اسیر او، فتح‌الله را اخته کنند. پیش از رسیدن سپاه اصلی به کرمان، پیش‌قراولان قاجاری راهی آن شهر شدند اما در نبرد با لطفعلی‌خان شکست خوردند. ۳ روز پس از نخستین درگیری، سپاه اصلی به کرمان رسید و شهر را محاصره کرد.[۸۱]

چادر آقامحمدخان قاجار را در ۱ مایلی شهر برپا کردند و او شخصاً محاصره را رهبری می‌کرد. به گفته تاریخ کرمان خان قاجار «فرمان داد از بنایان و دیوارگان در لشکرگاه حاضر کردند و از بیرون شهر در برابر هر برجی از حصار، برجی (از چوب) برآوردند و میان برج‌ها را خندقی کنده و استوار داشتند و مدت پنج ماه شبانه‌روز به حرب و توپ و تفنگ مشغول بودند و از فرود زیر برج‌ها نقب (سوراخ) می‌زدند. بسیاری بودی که از میان نقب‌ها از دو سوی لشکریان دست و گریبان شده با تیغ و خنجر یکدیگر را مقتول می‌کردند.» در داخل شهر، لطفعلی‌خان زند سپاه خود را چهار بخش کرده بود و هرکدام را به حفاظت یکی از باروهای شهر گماشته شد. در برخی از روزها او با سپاهش از شهر خارج می‌شد؛ حملاتی را به سپاه قاجاری ترتیب می‌داد و مجدداً به داخل شهر بازمی‌گشت.[۸۲]

یک ماه از محاصره نگذشته بود که شهر از نظر آذوقه با کمبود مواجه شد. لطفعلی‌خان تصمیم گرفت تا «۱۲ هزار کس از فقرا و عجزه و کسبه شهر» را از کرمان بیرون کند.[۸۳] با گذشت زمان، تأمین خوراک مورد نیاز شهر سخت‌تر می‌شد. به گفته احمدعلی‌خان وزیری مؤلف تاریخ کرمان «آتش قحط و غلا در شهر بالا گرفت. بعضی مردم به پوست و پشکل گوسفندتغذیه می‌کردند. برخی به هسته خرما و تراشه نجاری سد جوع می‌نمودند. کاه‌گل بیشتر خانه‌ها را تراشیده و شسته و برای علیق اسبان سپاهیان بردند. سگها و گربهها را خوردند.» خان زند مجدداً تصمیم به بیرون کردن تعدادی از شهر گرفت. او ۱۲ هزار تن که این بار زنان نیز در میانشان بودند را از کرمان بیرون کرد. آقامحمدخان قاجار دستور داد تا آن‌ها را در روستاهای اطراف متفرق کنند. شب‌ها، زن‌ها و کودکان به بالای پشت بام‌ها می‌رفتند و برای تضعیف روحیه ارتش آقامحمدخان، تصنیف‌هایی در تمسخر خان قاجار سر می‌دادند
قاسم‌خان جوپاری که توسط لطفعلی‌خان مسئول حفاظت از باروی شرقی شهر شده بود، تصمیم گرفت تا دروازه را بر روی سپاهیان آقامحمدخان باز کند. او با گروهی از افسرانی که آن طرف سیبه حضور داشتند قرار گذاشت که فردا قشون قجری را وارد شهر کنند. به گفته مؤلف تاریخ کرمان، برداشت اشتباه از کلمه فردا این نقشه را خراب کرد. قاسم‌خان و تفنگدارانش روز بعد در بالای برج فریاد برآوردند: «دوران، دوران آقامحمدشاه!» و شروع به تیراندازی کردند اما خبری از نیروهای آن سوی سیبه نشد. سایر نگهبانان که این وضع را دیدند، به سمت قاسم‌خان و مردانش رفتند. او نیز که وضع خود را مناسب نمی‌دید، با دو تن از یارانش خود را از بالای برج به پایین پرتاب کردند تا به سمت اردوی قاجار فرار کنند اما قاسم‌خان را در آن سوی بارو دستگیر کردند. لطفعلی‌خان دستور داد تا او را قطعه قطعه کنند.[۸۵] این توطئه خنثی شد اما وضعیت لطفعلی‌خان زند آنگونه نبود که بتواند به مقاومت ادامه دهد. دربارهٔ اینکه چه اتفاقی پس از آن افتاد، دو روایت وجود دارد. به گفته تاریخ گیتی‌گشا، نجف‌قلی‌خان خراسانی که جانشین قاسم‌خان در حفاظت از باروی شرقی شده بود، با سپاه بیرون هم‌داستان شده، در ۲۹ ربیع‌الاول ۱۲۰۹ قمری ۱۲ هزار سپاهی قجری را وارد شهر کرد. به گفته مؤلف تاریخ کرمان، جناح شرقی مورد حمله قرار گرفت و «نجف‌قلی‌خان خراسانی و میرزاخان افشار هرچه سعی کردند که قشون شاهی (سپاه قاجار) را دفع و رفع کنند، ممکن نشد. همه حصار به تصرف لشکر شیرشکار درآمد.» باستانی پاریزی با توجه به اینکه نجف‌قلی‌خان خراسانی توسط آقامحمدخان کشته شد، روایت دوم را صحیح می‌داند. به هر صورت، محاصره پایان یافت. آقامحمدخان قاجار پیروز شده بود.[۸۶]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
کشتار کرمان
ویرایش


آقامحمدخان پس از ورود به کرمان دست به اعمالی زد که ملامحمد ساروی، مورخ رسمی دربار او، آن‌ها را «شنایع و قبایح و مناهی و فضایح» توصیف می‌کند.[۸۷] مؤلف تاریخ گیتی‌گشا در توصیف اتفاقات روی داده نوشته است که «مردان ایشان عرضه شمشیر آبدار و طفلان و نسوان ایشان به قید اسار گرفتار و اموال و اسباب بسیار به حیطه یغما درآمده.»[۸۸] آقامحمدخان دستور داد تعداد زیادی از مردم شهر را کور کنند؛ چنان‌که کرمان تا سال‌ها به «شهر کوران» معروف بود.[۸۹] جان ملکم انگلیسی در گزارشی به سال ۱۸۱۰ می‌نویسد که با کور شدگان محاصره کرمان در سراسر ایران دیدار کرده است.[۹۰]شدت ویرانی به اندازه‌ای بود که وقتی فتحعلی‌شاه ابراهیم‌خان ظهیرالدوله را مسئول بازسازی شهر کرد، او پس از دیدن وضعیت کرمان آن را «ویرانه‌ای» و مردمش را «مشتی علیل» توصیف کرده است.[۹۱]

نوشته‌اند آقامحمدخان در بالای کوه دختران ایستاده بود و با دوربین کشتار مردم شهر را تماشا می‌کرد. سران سلسله زند را در بالای کوه پیش او می‌بردند و خان قاجار آن‌ها را تحقیر می‌کرد. سپس دستور می‌داد تا گوش‌های آن‌ها را ببرند، چشم‌هایشان را از حدقه خارج کنند و از بالای کوه آن‌ها را به پایین افکنند.[۹۲]

همچنین، حکایت شده است که پس از دستگیری لطفعلی‌خان، آقامحمدخان دستور صادر کرد که به عنوان یادبود، هرمی از سرهای بریده در بم برپا شود. عدد کشته‌شدگان این واقعه را ۹۰۰ نفر روایت کرده‌اند. دربارهٔ بازماندگان کشتار کرمان گفته‌اند که ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر که به آقاعلی پناه بردند، نجات پیدا کردند.[۹۳]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-

MēLįKąღ

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/4/22
ارسال ها
280
امتیاز واکنش
2,904
امتیاز
228
سن
18
محل سکونت
اردبیل
زمان حضور
25 روز 11 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرنوشت لطفعلی‌خان زند

چون لطفعلی‌خان جنگ را باخت، از کرمان گریخت و رو به سوی بم نهاد. حاکم بم پس از اینکه دید برادرش به همراه لطفعلی‌خان نیست، تصور کرد که اسیر آقامحمدخان شده است؛ در نتیجه، خان زند را دستگیر کرد تا در ازای تحویل دادن او به آقامحمدخان، برادرش را آزاد کند. لطفعلی‌خان که از توطئه آگاه شد، خواست بگریزد که توسط آنان محاصره گردید: «آن جناب با تن‌تنها و سیغ آخته، به جانب آن قوم حق‌ناشناس تاخته و چند نفر را زخمی کرده، سلک جمعیت ایشان را متفرق و خود را به مرکب رسانیده، خواست که بر مرکب سوار [شود]، روباه‌فطرتی از آن گروه شقاوت سیر، مرکب آن جناب را پی نموده، به سر در غلتیده، از پی درآمد.» بدین ترتیب با کشتن اسب لطفعلی‌خان، او را اسیر کردند.[۹۴][۹۵] سپس در همان روز پیکی به جانب کرمان فرستادند تا آقامحمدخان را خبردار کنند.

در همین خلال، آقاعلی، تاجر و زمین‌دار کرمانی هوادار آقامحمدخان، خان قاجار را به خانه خود برده بود. در آنجا، آقامحمدخان یکی از پسران او را به حکومت کرمان منصوب کرد و دیگری «صندوق‌دار خاصه» شد. همزمان با این اتفاقات، پیک بم رسید که «موجب ازدیاد مرحمت شاه به آقاعلی گردید و فرمود: الحق تو نوکر دولتخواه و جان‌نثار ما هستی که در خانه تو خبر دستگیری دشمن ما را آوردند. حسن نیت و صفای طویت (دل) تو بر ما ظاهر شد.»[۹۶] او ۱۵۰۰ سوار را به فرماندهی محمدولی‌خان قاجار برای تحویل گرفتن لطفعلی‌خان زند راهی بم کرد.[۹۷]

محمدولی‌خان قاجار در راین لطفعلی‌خان زند را تحویل گرفت.[۹۸] بر دست و پای او زنجیر نهاده و سپس خان زند را بر روی شتری انداخت تا به سوی آقامحمدخان قاجار بود، ببرد. چون لطفعلی‌خان را به حضور او بردند، با او چنان کرد که بنا به گفته جان ملکم، بازگویی آن باعث روسیاهی صفحات تاریخ است.[۹۹] همچنین آقامحمدخان دو الماس تاج ماه و دریای نور را که خان زند بر بازو بسته بود را نیز از او گرفت.[۱۰۰]

دربارهٔ اتفاقاتی که پس از دستگیری برای لطفعلی‌خان اتفاق افتاد، به دلیل اینکه تواریخ زندگی او در زمان پادشاهی سلسله قاجار نوشته شده‌اند، جزئیات زیادی موجود نیست اما اشاراتی شده است. احمدعلی‌خان وزیری، مؤلف تاریخ کرمان می‌گوید که «به انحا مختلف حکم به خفت و خواری او شد و پس از آن مکفوف‌البصر (نابینا) و محبوس گردید.» پس از آن، زندِ اسیر را به تهران فرستادند و در «محلی که بدتر از جهنم بود، نگاهش داشتند.» در تهران چند ماه پس از دستگیری در نهایت تصمیم به اعدام لطفعلی‌خان زند گرفته شد. تاریخ گیتی‌گشا مرگ لطفعلی‌خان را به علاقه‌مند حاج ابراهیم کلانتر می‌داند: «هنگام توقف در بلده مزبور (تهران) صورت رجحان عدم و وجود آن حضرت به اغوای حاجی یزید فطرت ابلیس سیرت در مرآت خاطر آقامحمدخان عکس پذیر گشته، به عهده میرزا محمدخان قاجار حاکم تهران مقرر داشت که آن حضرت را مقتول سازد.»[۱۰۱] اما آمینه پاکروانمعتقد است آقامحمدخان قاجار پس از ۳ ماه اقامت در فارس در ۱۷۹۴ م. دید در جنوب ایران و به خصوص در شیراز تنها لطفعلی‌خان را شاه می‌دانند، دستور به کشتنش داد. مرگ لطفعلی‌خان زند را از طریق خفه کردن نوشته‌اند.[۱۰۲] او در زمان مرگ ۲۶ ساله بود. خان زند را در بقعه امامزاده زید در تهران به خاک سپردند.[۱۰۳] روایاتی از انتقال جسد او به نجف نیز وجود دارد.[۱۰۴]


اولین پادشاه قاجار

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا