- عضویت
- 18/4/24
- ارسال ها
- 17
- امتیاز واکنش
- 148
- امتیاز
- 38
- سن
- 26
- زمان حضور
- 2 روز 3 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت9
گیج و حیرون به جلو نگاه میکردم. باورم نمیشد، من واقعاً خواب نیستم. دوتا دختر به طرف من اومدن، یکی از دخترها با لبخند دستش رو به سمت من گرفت. واکنشی نشون ندادم، اون هم دوباره جلوتر اومد. اینبار دست من رو گرفت. با همون لبخند شروع به صحبت کرد.
- بانو! با من همراه شوید. من اینجا را به شما نشان خواهم داد.
اون...
گیج و حیرون به جلو نگاه میکردم. باورم نمیشد، من واقعاً خواب نیستم. دوتا دختر به طرف من اومدن، یکی از دخترها با لبخند دستش رو به سمت من گرفت. واکنشی نشون ندادم، اون هم دوباره جلوتر اومد. اینبار دست من رو گرفت. با همون لبخند شروع به صحبت کرد.
- بانو! با من همراه شوید. من اینجا را به شما نشان خواهم داد.
اون...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان انگارین | حوری کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: