خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۰

صدای داد و فریاد مادر و پدرم در هم آمیخته و همین سبب شده بود صدایشان را واضح نشنوم. پشت در، روی تـ*ـخت نشسته و زانو‌های کوچکم را با دستان ظریفم در آ*غو*ش کشیده و پتوی بنفشم که رنگش در سیاهی شب و تاریکی اتاق گم شده بود را روی سرم کشیده بودم. دستانم را روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، asaal، Mitra_Mohammadi و 13 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۱

انگشتی خونی و بریده که بی‌جان و بی‌حرکت داشت برایم زبان درازی می‌کرد. انگشت غرق لـ*ـخته‌های خونی بود که به سیاهی می‌زد اما این باعث نمی‌شد که نتوانی لاک قرمز رنگ ناخنش را ببینی.
***

در اتاق ناگهانی و با شدت از چارچوبش جدا شد اما این باعث نشد من نگاهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، asaal، Mitra_Mohammadi و 13 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۲

دستم را گرفت و به دنبال خود کشاند. وارد خانه شدیم. در پی او به سمت مبل‌های فرانسوی مشرف به حیاط کشیده شدم. روی مبلی سه نفره نشست و مرا هم کنار خود جای داد. تمام بدنش روی مبل به سمتم چرخید اما من فقط سرم را به طرف او چرخاندم.
- ببین تبسم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، asaal، اروان و 11 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۳

هنوز نیامد غرغرهايش شروع شده بود:
- سلامم که بلد نیستی بکنی.
بیخیال سری تکان دادم و پله‌ها را طی کردم. سعی کردم به "بی شعوری" که زیر لـ*ـب نسارم کرد توجهی نکنم. در راهرو آرزو را دیدم و با سلامی کوتاه از کنارش گذشتم و خود را در اتاق انداختم.
***

روی صندلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، asaal، اروان و 11 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۴

مرد که حالا اسمش را از روی لباسش خوانده فهمیده بودم رضا است با اخم‌هایی در هم رفته گفت:
- عجول نباشید. اجازه بدید مشخص میشه‌.
رادان با فریادی که مرا از جا پراند گفت:
- یعنی چی؟ همینجوری اومدید تو خونه من الانم میگید صبر کنید همه چی معلوم میشه.
آریا به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، asaal، اروان و 11 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۵

عکس را گرفتم و به چهره‌اش نگاه کردم. خودش بود اما با چهره‌ای خوفناک‌تر. موهایی تراشیده که او را همانند سربازها جلوه می‌داد. با خط بخیه‌ای که دور گردنش پیچیده بود. هر چه فکر کردم این زخم را یادم نیامد اما چشم‌ها همان بودند. همانقدر سبز، همانقدر طلبکار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، asaal، اروان و 10 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۶

حال دیگر برای اینکه نگاهش کنم باید گردنم را به عقب خم می‌کردم. قبل از اینکه خودم از آرش بخواهم؛ خودش جواب داد:
- آره. ولی دم در ازم تحویل گرفتن.
- خیلی خب با من بیاین.
آرش بدون حرف دنبالش راه افتاد و خانم کرمانی به دنبال هر دو. بیچاره هنوز نیامد بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، asaal، اروان و 8 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۷

بهت زده و با لبخندی که پیدا بود از روی سردرگمی و شوک است گفت:
- آخه، مگه می‌شه. یعنی چی حرف نزنیم. همینجوری کشکی برات یه بسته آوردن که توش انگشت بوده. بعدم... هیچی به هیچی. پس دوربینا چی؟ اون خونه که پره دوربینه.
سعی کردم بحث را به سمت دیگری بکشم:
- تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، asaal و 6 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۸

آن شب، یکی از مخوف‌ترین شب‌های عمرم بود که در تاریکی و تنهایی به طول انجامید. گوشه‌ی مبل در خود مچاله شده و این اشک بود که در آن تنهایی همدم و همراه من بود. خانه به کل غرق تاریکی بود و ترس غلبه کرده بر وجودم حتی اجازه برخواستن و روشن کردن خانه را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، masera، asaal و 3 نفر دیگر

مبینا زارع

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
22
امتیاز واکنش
290
امتیاز
73
سن
15
زمان حضور
1 روز 7 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱۹

کیوان با تیپی که او را کاملا مردانه و با وقار نشان می‌داد تغییر مسیر داد و به سمتمان آمد. شلوار جین سیاه و بافت یقه اسکی همرنگش که کاپشن چرم نسکافه‌ای رنگی روی آن را پوشانیده بود. با مو‌های خرمایی رنگی که آنها را رو به بالا شانه زده و قهوه‌ی چشمانش که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سلوان | مبینا زارع کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH-، asaal، MaRjAn و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا