- عضویت
- 24/10/23
- ارسال ها
- 12
- امتیاز واکنش
- 65
- امتیاز
- 88
- سن
- 20
- زمان حضور
- 1 روز 23 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن مرد چه گفته بود؟ آنها میهراسیدند که دخترک از دستشان فرار کند؟
واژهی فرار مدام در ذهنش چرخ میخورد و همین باعث شد که استرسی به جانش بنشیند و دست و پای خود را گم کند.
گرسنگی هر لحظه معدهاش را آزار میداد و دخترک با همان درد طاقت فرسا تلاش میکرد که تمرکز کند. صداها هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد و اگر او چارهای نمیجست این بار خدا...
واژهی فرار مدام در ذهنش چرخ میخورد و همین باعث شد که استرسی به جانش بنشیند و دست و پای خود را گم کند.
گرسنگی هر لحظه معدهاش را آزار میداد و دخترک با همان درد طاقت فرسا تلاش میکرد که تمرکز کند. صداها هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد و اگر او چارهای نمیجست این بار خدا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان توکان | mary_khanjar کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: