خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا

نام اثر: ساتن قرمز
نگارشگر: اهورا تابش کاربر انجمن رمان ۹۸
ژانر: عاشقانه، تراژدی
سطح: ارزشمند
ویراستار: Whisper
مقدمه:
در این روز معمولی گمان می‌کردم لباس سفید عادی به تن داشته باشی، اما تو بازهم مرا غافلگیر کردی.
با این ساتن نازک قرمز
مانند ماهی کوچکی در تنگ آب که رقص کنان برای خود آواز عشوه می‌خواند می‌مانی
و من دوباره در افکارت گرهی خواهم زد و
در فضایی آکنده از بوی گل‌های قرمز غرق خواهم شد... .



دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Whisper، SelmA و 5 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌توانم زیبایی‌ات را نادیده بگیرم!
عشوه‌هایی که در تجری جاودانه، چنان زیبایی به تو می‌دهد که گذرگاهی را بهاری نابه‌خویش آذین می‌کند.
در اطرافم هرگز خون عر‌یان جانی را نخواهم دید.
آن‌قدر زیبا هستی که زیبایی‌ات وصفی‌ست ناگزیر.
«که از من می‌کنی
زهری بی‌پادزهرم در معرض تو.»


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Whisper، SelmA و 5 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
مانند برف‌های باریده
راه می‌روی و آب می‌شوی.
آتش را روشن می‌کنی تا در دمه‌اش بمیری... .
گل‌های تابستانی رقص‌کنان ادای تو را در می‌آورند
تو را شاپرک‌ها ندیده‌اند.
اگر نه عاشقت می‌شدند!
راستش را بگو... سرنوشت مرا کجا دیده‌ای؟
کاش می‌توانستی بباری و در برابر هرمه‌ام عشوه‌ای کنی.
به خوشحالی من اعتماد نکن!


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Whisper، SelmA و 6 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی در سکوت می‌نوازی و می‌گویی.
همه‌ی وجودم را گرفتار ناز خود می‌کنی محبوبم!
من که نازخوانی‌ات را خوب می‌شناسم!
تو چقدر آرام می‌نوازی و می‌گویی، ساده می‌باری که شتک‌ها هم برهم می‌خوانند.
چه نوای بدی شد محبوبم!
تو با پایی لرزان به زمین می‌نشینی.
پیداست که می‌شکنی... .


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Mystery، YeGaNeH، Whisper و 7 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
لمس دستانت مرا به بی‌نهایت می‌برد.
نهایت بودن و داشتنت!
امتداد بازوانت را می‌گیرم که انتهای دلدادگی من هستند.
همان گوشه‌ی دنجی که می‌توانم راحت آه خود را از سر بکشم.
شانه‌هایت را انتخاب کرده‌ام که اکنون وقت بی‌قراری من است!
و تو دوباره مرا با دوست داشتن، احساسم را به نگاه‌هایت گره می‌زنی که تا صبح، قربان صدقه‌ی دلبری‌ات می‌روم.


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn، Whisper و 6 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو را مگر می‌شود با این‌‌همه ناز و زیبایی در آ*غو*ش نگرفت؟
تو را بدون هـ*ـوس، بدون چشم داشتن در آ*غو*ش می‌گیرم و استشمام عطر نفس‌هایت جانی تازه به من می‌بخشد.
روح و روانم را از سر می‌گیری با این صدای نازک زنانه‌ات که با باران هم‌خوانی می‌کند!
آن‌گاه که می‌گویی دوستت دارم.
و تو باز هم مرا در آن شب غافلگیر‌ می‌سازی... .


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn، Whisper و 6 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلم می‌خواهد امشب باهم بیدار بمانیم و من هی برایت حرف بزنم و نگذارم چشم روی هم بگذاری تا آرام‌آرام صبح شود... .
اولین پرتوی آفتاب که از میان پرده‌های زمخت اتاقمان به بدن ترد و نازکت می‌تابد، سفت و محکم بـ*ـغلت می‌کنم و تو را میان صدها بـ*ـو*سه و نوازش می‌خوابانم؛ تو را همچنان تنگ در آ*غو*ش خود می‌گیرم.
و تو باز می‌خوانی و من آرام به تماشایت می‌نشینم.


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: زینب نامداری، YeGaNeH، Essence و 5 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمان درشت آبی‌ات را سنگین و بدون پرده‌ای می‌بندی... .
و تو همچون خورشیدی تابان برای من داغ و درخشان هستی
آه محبوبم تو به خواب می‌روی که این روزگار کینه‌توز، هیچ‌گاه تحمل دو خورشید را در یک آسمان ندارد!


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Essence، Whisper و 3 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوباره دراز می‌کشی و من به تماشایت می‌نشینم و هی شب و روز پشت سر هم می‌گذرد و تو خواب هستی.
و برای همیشه باهم می‌مانیم...
تو در خواب و نازت‌ و من غرق در تماشایت... .
«من و تو دو تشنه لـ*ـب نزدیک هم، تندیس نیاز و ناز، جهان آرام»


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Whisper و 3 نفر دیگر

اهورا~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/24
ارسال ها
147
امتیاز واکنش
974
امتیاز
118
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
زمان حضور
4 روز 14 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را به شوق نوازش به صورتت می‌آورم و شراره‌های آتش را به نرمی نوازش می‌خوانم... .
آه که سال‌ها است پس از هر بـ*ـو*سه‌ات گردی مذاب به دوری نشسته است و لبان من این‌جا شوق بـ*ـو*سیدنت را دارند.
دوستت دارم‌هایت را نگه‌دار که تازیا‌نه‌ای آزاد شده بر روح و روان تکیده‌ی من هستند.
من‌که می‌دانم که تو حتی بدترین زلزله را در آ*غو*ش من تجربه نکرده‌ای محبوبم!
پس چطور می‌خواهی این‌ها را توجیه کنی؟


دلنوشته ساتن قرمز | اهورا~ تابش کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Whisper و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا