خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سوادکوهی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/11/23
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
36
امتیاز
23
سن
36
زمان حضور
18 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
" IN HIS NAME "


نام داستان: بانوی تنگل وود | lady tengelwood
نویسنده: Toni Cabell
مترجم:
سمیه سوادکوهی کاربر انجمن رمان 98
ژانر: فانتزی
خلاصه:
ناری از شایعات وابسته به آروود مطلع است؛ همان جادوی ممنوعه، تلاقی غیر قانونی و زوزوه های شگفت انگیز شبانه.
به راستی باید به هر قیمتی عروسی را پشت سر بگذارد؟
درحالیکه ناری به سمت آروود و خانه ی جدیدش روانه است، افکارش در جایی دیگر سیر می کنند؛ به زودی قرار است با پسر خوش تیپ رئیس قبیله ازدواج کند. مراسم و تشریفات آن ها باید بدون هیچ مشکلی انجام شود؛ چرا که همه ی جزئیات مراسم باید اتحاد دو قبیله را نشان دهد و هر چه باشد، ناری از تانگل وود با مداهن از آروود ازدواج می کند.
ناری صدای سم اسب ها را می شنود که به مسیر پیشتر می تازند و همین امر باعث اخمش می شود.
یعنی چه چیز باعث شده که نامزدش همراه با زنجیر ، اسلحه و نیز سواره ؛ در این جاده ی دور افتاده به استقبال او بیاید؟






در حال ترجمه بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Essence، -DELI-، ZaHRa و 4 نفر دیگر

سوادکوهی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/11/23
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
36
امتیاز
23
سن
36
زمان حضور
18 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از یک هفته در جاده خشک و سخت ناری روی زین اسب جابه جا شد. او به جلو نگاه کرد و میخواست اوقات خودش را با نامزدش و بازدید از قبیله آروود او سپری کند. مراسم رسمی سوارکاری آنها در طول جشنواره نیمه تابستان در شش هفته کامل می شود. ناری هر بار به عروسی ای که در انتظارش است فکر می کند دچا درد عصبی معده می شود.این سفر آخرین ملاقات رسمی بین دو قبیله تا زمان خود جشن است که در قلعه والدین خود در تانگلوود برگزار می شود. دو خانواده هنوز در مورد جزییات مراسم عروسی که شامل جزئیات جهیزیه بود بحث می کردند. ناری در این سفر به همراه نه نفر دیگر از قبیله اش که شامل والدینش ، سه فای ، و چهار خدمتکار بودند جاده رو طی می کردند. فای های مهمانی ار لحاظ فنی اهل تنگلوود نبودند. اگر چه پاولا، معلم فای ناری از زمانی که بیاد داشت بخشی از زندگی او بود. پدر ناری، سلدن ، رئیس قبیله تنگلوود بود و آیالا، مادر او سرپرستی امور نظامی و جادویی قبیله را بر عهده داشت.
با طولانی شدن سفر اعصابش خرد شده بود. ناری متوجه شده بود که پدر و مادرش زمانی که در کنار هم سوار می شدند در مورد چیزی بحث می کردند. از آنجایی که بندرت پدر و مادرش در مورد چیزی با هم اختلاف نظر داشتند ناری تصمیم گرفت مداخله کند. او صبر کرد تا جاده عریض شود و پالومینواش رو در کنار مادیان مادرش کشید و به مادرش گفت:
- مشکل چیه؟ شما از آخرین توقف ما در حال بحث هستید.
- مشکلی نیست.
آیالا سرش را تکان داد و موهای بلند بافته شده اش حرکت کردند. موهای قهوه ای شاه بلوطی اش با هایلایتهای آبی می درخشید. که در هر فایمون صرفنظر از قبیله و جایگاهش مشترک بود. فایمونها نود و هشت درصد انسان و دو درصد پری بودند. رگ های آبی موهای آنها یادآور تبار آنهاست .
فایز یک رنگ مو داشت : آبی روشن .
ریش مردان آنها نیز آبی بود . حتی در میان بزرگان فایها.
هیچ اشاره ای از نقره در قفلهای آبی روشن آنها رد نمی شود.
ناری اخم می کند و می گوید:
- من شنیدم تو و پدرم دو ساعت با هم بحث می کردین. در مورد مراسم سوارکاری بود؟


در حال ترجمه بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • جذاب
  • تشکر
Reactions: daryam1، Essence، -DELI- و 6 نفر دیگر

سوادکوهی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/11/23
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
36
امتیاز
23
سن
36
زمان حضور
18 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
سلدن به چشمان آبی دخترش که اشکی شده بودند نگاهی کرد و گفت :
- هیچ چیزی برای نگرانی شما نیست.
با این حال ناری می دانست که هر وقت پدرش این را می گوید اتفاقا چیزی برای نگرانی او وجود دارد. هم چنین او می دانست که با تکیه به این نگرش چیزی از والدینش نمی آموزد.
ناری گفت :
- فکر می کردم با ازدواج من با موردهن موافقید.
سال پیش قبل از فرا رسیدن شانزده سالگی ناری سفیر آروود واسطه قرار ازدواج بین موردهن پسر رئیس قبیله آروود و ناری شد و قول داد که این ازدواج قبیله هایشان را بیشتر به هم نزدیک می کند.
در حالیکه آیالا و سلدن در یک اصل توافق داشتند و اصرار داشتند که این قرار یک انتخاب عاشقانه بین دو جوان باشد.
ناری از خرد موردهن و تعهد او به خدمت جادو که همه فایمونها سوگند خورده بودند از آن حمایت می کنند قدردانی کرد.
درست در اولین ملاقات آنها متوجه شد که آنها از نظر پیشینه و علایق از باغبانی تا سوارکاری گرفته تا ترجیح ماستیف ها نسبت به سایر نژادهای سگ ، مناسبترند . موردهن همیشه از هدایای جادویی ناری شگفت زده بود و اعتراف می کرد که نظم بیشتری نسبت به او داشتند. البته ناری از مزایای یک معلم فای و دوماک استاد قدرتمند و ماهر برای والدین برخوردار بود. بعلاوه ناری همیشه طلسم های جادویی خدمت را تمرین می کرد در حالیکه موردهن شکار و ماهیگیری را به مطالعه کتاب طلسم خود ترجیح می داد.
در طول سال گذشته ، کشش ناری به موردهن زیاد شده بود.
وقتی چشمان سیاهش مات چشمان او می شد نبضش تند می زد. گاهی خیره شدن زیاد او باعث سرخ شدن لپ هایش می شد، تر شدن دستهایش توسط لَبهای او باعث قیلی ویلی دلش می شد.
در لحظات خصوصی شان زمانی که بدون همراهانشان بودند لـ*ـب هایش توسط او مهر می شدند، بواسطه آن نزدیکی گرما در رگ های قلبش به شدت جاری می شد، ناری قطعا عاشق شده بود.اوایل بهار وقتی مادرش از او پرسید که آیا می خواهد مراسم سواری را انجام دهد ناری رضایت داده بود. با این حال او می دانست که روابط نا آرامی بین دو قبیله حاکم است، هم چنین مادرش بعنوان فایمون لیژ بیشترین اقتدار را بر سران قبایل از جمله پدر موردهن داشت.
رئیش آروود همیشه تحت کنترل اقتدار مادرش است یا اینکه آروود مسئول هیچ چیز نیست.
آیالا لبخندی زد، گوشه چشمانش چروک شد و گفت :
- البته ما تایید می کنیم اگر قبلا به توافقی نرسیده بودیم این همه راه رو نمی رفتیم ، همانطور که پدرت گفت جای نگرانی برای تو نیست، جز برنامه عروسی، البته اعتراف می کنم تا زمانی که لباست را برای مراسم نبینم راحت نخواهم بود. فکر نمی کنید همه چیز به دلخواه شما باشد؟
در حالیکه مادرش سعی در پرت کردن حواس او دارد مجبور شد اعتراف کند.


در حال ترجمه بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Essence، مبینا گوهری و 3 نفر دیگر

سوادکوهی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/11/23
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
36
امتیاز
23
سن
36
زمان حضور
18 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
  1. صحبت کردن در مورد عروسی و لباس جدیدش ، بخصوص لباس رسمی او، یک حواس پرتی با ارزشی بود.ناری ریز خندید.
  2. - من میترسم در صورتیکه پر و مناسب نباشد نیاز به استفاده از جادو داشته باشیم.
  3. - من احسای می کنم پرو یک پیشرفت بزرگ است.
  4. آیالا پوزخند زد.
  5. - من بیشتر نگرانیم درباره شروع مراسم است.هر رئیش قبیله ، یک مهمانی بزرگ می فرستد. ما نیاز داریم خانه های جنگلی بسازیم تا همه را در حود جای دهد.
  6. ناری و والدینش خندیدند.و تنش قبلی که بین آنها تشخیص داده بود کم شده بود.او دید که جلوتر مسیر باریک می شود و او دوباره پشت سر آنها قرار گرفت، همانطور که سواری می کرد، در ذهنش لیستی از همه چیزهایی که باید با موردهن در موردشان صحبت کند درست کرد. از رنگ کاشی های ورودی خانه جدیدشان تا درختان میوه ای که می خواستند در باغشان بکارند.
  7. ناری متوجه ابری از گرد و خاک در دوردست‏ها شد و به پدر و مادرش فریاد زد : سواران به این سمت می آیند و چرخش های گرد و عبار نشانه است که گروه بزرگی هستند.سلدن دستش را روی پیشانی خود قرار داد تا جلوی تابش نور خورشید را بگیرد.
  8. - رنگهای آروود به نظر می رسند.
  9. ناری در حالی که روی زین به جلو خم شده بود پرسید :
  10. - موردهن را می بینی؟
  11. - فکر نکنم
  12. او شانه اش را بالا انداخت و بلند گفت :
  13. - از آنجا که یک روز تا قلعه پدرش در پیش داریم .
  14. صدای سم اسب ها هر مکالمه ای دیگر را خفه می کرد، زیرا گروهی از قبیله ها که رنگ آنها سبز و قهوه ای قبیله آروود را داشتند به سمت آنها می تاختند.
  15. لیندن پدرشوهرش، رئیس اوربان را در راس گروه تشخیص داد.
  16. - خوش آمدید قبیله تنگلوود، به جنگل های آروود خوش آمدید.
  17. و سوار بر اسب به سمت ناری و والدینش رفت . ناری تعجب کرد که چرا اوربان بجای اینکه منتظر بماند تا قبیله اش فردا به قلعه او برسند ، اینجا تقریبا در میانه راه به استقبال آنها آمده. تا زمانی که موردهن همراه پدرش آمده بود او به این موضوع اهمیت نمی داد. در غیر اینصورت یک سواری کسل کننده در قلمرو آروود خواهد بود.
  18. اوربان اسبش را که بینی اش تقریبا به مادیان آیالا برخورد می کرد را مهار کرد. سپس با عصبانیت گفت:
  19. - خوب ملاقات کردیم ،لیژ آیالا رئیس سلدن، ما زودتر از این منتظر شما بودیم.
  20. ناری که پشت سر پدرش بود متوجه تغییر در وضعیت پدرش شد. ماهیچه های پستش منقبض شدند و می دانست که چانه قوی سلدن در خشم بی صدا از توهین اوربان سفت شده.هیچکس حتی رئیس قبیله همسایه ، حرائت نداشت بدون اجازه به فایمون لیژ تزدیک شود. در گذشته جنگ هایی بر سر چنین رفتاری صورت گرفته بود.
  21. - خب ملاقات کردیم، رئیس اوربان
  22. آیالا سر تکان داد.
  23. - درست است ، تاخیر ما به بخاطر این است که در یک نقطه گرفتار آب و هوای بدی شدیم.


در حال ترجمه بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH-، daryam1، Essence و 4 نفر دیگر

سوادکوهی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/11/23
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
36
امتیاز
23
سن
36
زمان حضور
18 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناری وقتی لحن قاطع، سرد و محتاطانه ی آیالا را دید یک تای ابرویش را بالا انداخت.نگرش مادرش نسبت به اورباهان چیست؟ آیا به این دلیل که به او خیلی نزدیک شد؟ و چرا اورباهان اینقدر دور از خانه اش به استقبال ما می آید؟ اصلا منطقی نیست.
ناری اصلا پدرشوهر آینده اش را دوست نداشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه بانوی تنگلوود | سواد کوهی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا گوهری، -FãTéMęH-، Tiralin و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا