خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۲۹

توی یک تصمیم آنی گوشی رو از توی پالتوم بیرون آوردم و شماره هیلان رو گرفتم.
بعد از دو بوق صدای پر خنده‌اش به گوشم خورد:
- بله؟
سریع و جدی لـ*ـب زدم:
- صدای گوشیت رو کم کن و هرجا هستی چند قدم از بقیه فاصله بگیر.
صدای متعجب و شوکه‌اش گویای نفهمیدنش بود:
- چی، چرا؟
کلافه به ساعت ماشین نگاه کردم که یک بود:
- زود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Whisper، بردیا مهرزاد و 4 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۰

با صدای زنگ تلفن روی میز شایان برق شادی توی چشم‌هام نشست، کاش از خدا یه چیز دیگه می‌خواستم.
شایان نامطمئن نگاهی بهم کرد:
- کارت تموم شد زود بیا بیرون.
باشه‌ای گفتم و به محض خروجش اول طرح رو برداشتم و بعد به سمت کمد رفتم و بدون سر و صدا درش رو باز کردم.
پوشه مشکی رنگ بهم چشمک میزد.
خنده‌ای کردم، هیچ‌وقت فکر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Essence، Whisper و 4 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۱

با سوز سردی که پیچید قدم‌هام رو بلند‌تر برداشتم تا زود‌تر به اتاق گرم و نرمم برسم.
دستم رو روی زنگ در گذاشتم که بعد از چند ثانیه‌ در با صدای تقی باز شد.
در رو کمی فشردم و وارد حیاط دلبازمون شدم، همون‌طور که به نمای زیبای عمارت نگاه می‌کردم در رو پشت سرم بستم که متوجه باغبون شدم؛ مشخص بود در حال هرس کردن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Essence، Whisper و 4 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۲

نگاهی به چهره منتظر پریناز کردم و اول بی‌حس بهش نگاه کردم، ولی دلم نیومد که اذیتش کنم برای همین لبخندی زدم:
- خیلی خیلی خوشمزه است.
با تعریفم چشم‌هاش چراغونی شد:
- جدی؟
پلک‌هام رو به تایید حرفش باز و بسته کردم که لبخندش عمق گرفت:
- خوشحالم خوشت اومده.
لبخندی زدم و مشغول خوردن کیک و قهوه‌ام شدم و از شرکت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Essence، Whisper و 4 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۳

سرش رو تکون داد و از جاش بلند شد، پالتوش رو از تنش بیرون آورد و روی اپن گذاشت.
با تعجب به کار‌هاش نگاه می‌کردم که خونسرد به سمت یخچال که کنار ورودی آشپزخونه بود رفت و شیش‌تا تخم مرغ بیرون آورد:
- بیا سه تا گوجه از تو یخچال در بیار.
من که توقع همچین کاری رو از هاکان نداشتم آروم سرم رو تکون دادم و حین بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Essence، Whisper و 4 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۴

با خوردن اولین لقمه چشم‌هام درشت شد، باورم نمیشد ولی به شدت خوشمزه شده بود:
- چطوره؟
باقی لقمه‌ام رو جویدم و با تحسین به چشم‌های منتظرش نگاه کردم:
- باور کن تا حالا املت به این خوشمزگی نخوردم.
این‌بار به جای پوزخند، لبخندی هر چند کوچیک روی صورتش نشست:
- هوم، کلا تو این خونه من املت درست می‌کنم.
سرم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Essence، Whisper و 3 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۵

***
هاکان:
دستی توی موهای خیسم کشیدم و پوشه‌ای که روی تختم بود رو برداشتم و آروم روی لحاف طوسی رنگ تـ*ـخت نشستم.
همین‌جور برگه‌های منحوسش رو ورق می‌زدم و با اعصابی داغون روی تک تک نوشته‌هاش مکث می‌کردم.
کلافه از نوشته‌هایی که هزاران بار توی این یازده سال خونده بودم در پوشه رو بستم و با دست‌هام شقیقه‌هام رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، Whisper، Tiralin و 2 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۶

سرش رو تکون داد و کتاب رو کنارش گذاشت و عینکش رو از روی چشم‌هاش برداشت:
- خب، تعریف کن ببینم.
اخمی کردم و دست‌هام رو روی پام مشت کردم، همیشه همین بود هیچ‌وقت برای حرف‌های عادی ازم تعریف نمی‌خواست:
- پیداش کردم.
ابرویی بالا داد و لبخندی روی صورتش نشست و دست‌هاش رو چند بار به نشانه تشویق به هم کوبید که از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، -FãTéMęH-، MaRjAn و 2 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۷

بی‌تفاوت به صورتش خیره شدم و لحنم رو ترسناک کردم:
- هوم، اونوقت قبل از اینکه داد بزنی صدات رو تو گلوت خفه می‌کنم.
چهره بهت زده‌اش اخم‌هام رو توی هم کرد، می‌دونستم کمی زیاده روی کردم؛ ولی لازم بود:
- از کی این‌قدر ترسناک شدی؟
چونه لرزونش هنگام ادای جمله‌اش عصبانیتم رو دو چندان کرد، اینبار از دست خودم عصبی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، daryam1، Essence و 2 نفر دیگر

مبینا گوهری

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
634
امتیاز واکنش
1,899
امتیاز
118
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
22 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۳۸

غر غر کنان پشتم راه افتاد که با دیدن دختر قد کوتاهی که پالتوی سفید و شلوار جین مشکی به همراه کلاه و کیف مشکی به تن کرده بود و موهای لـ*ـختش که پایینش رو آبی کرده بود روی پالتوش انداخته بود ابروهام بالا پرید:
- سلام.
مامان‌جون و زن‌عمو ستاره و مامان جوابم رو دادن که اون دختر به سمت عقب برگشت.
با دیدن چشم‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، daryam1، Essence و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا