- عضویت
- 21/11/23
- ارسال ها
- 23
- امتیاز واکنش
- 206
- امتیاز
- 53
- زمان حضور
- 4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن من دست از جیغ زدن برداشت، با صدایی که هنوز ترس داشت گفت:
- ازت ممنونم اگه تو نمیرسیدی، معلوم نبود چه اتفاقی واسم بیفته.
من بلد نبودم به کسی دلداری بدم اما برای اینکه از ترسش کم کنم با صدای ارومی گفتم:
- نگران نباش، همه چیز درست شد. راستی همیشه یادت باشه وقتی توان مواظبت از خودت رو نداری این وقت شب بیرون نرو
از کنارش بلند...
- ازت ممنونم اگه تو نمیرسیدی، معلوم نبود چه اتفاقی واسم بیفته.
من بلد نبودم به کسی دلداری بدم اما برای اینکه از ترسش کم کنم با صدای ارومی گفتم:
- نگران نباش، همه چیز درست شد. راستی همیشه یادت باشه وقتی توان مواظبت از خودت رو نداری این وقت شب بیرون نرو
از کنارش بلند...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: