خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن من دست از جیغ زدن برداشت، با صدایی که هنوز ترس داشت گفت:
- ازت ممنونم اگه تو نمی‌رسیدی، معلوم نبود چه اتفاقی واسم بیفته.
من بلد نبودم به کسی دل‌داری بدم اما برای اینکه از ترسش کم کنم با صدای ارومی گفتم:
- نگران نباش، همه چیز درست شد. راستی همیشه یادت باشه وقتی توان مواظبت از خودت رو نداری این وقت شب بیرون نرو
از کنارش بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Essence و 7 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون اینکه بهش نگاه کنم هم می‌تونستم تصور کنم چشماشو گرد کرده، با تعجب پرسید:
- چقدر خونسرد وبی‌احساس میگی پدر ومادرت مردن، یعنی اصلا مرگشون برات اهمیت نداره؟
می‌دونستم درکم نمی‌کنه، اون نمی‌دونست چقدر درد کشیدم تا به این مرحله از بی‌احساسی برسم. برای من از بین بردن احساسم راحت نبود اما باید این‌کار رو انجام می‌دادم، اینجوری نقطه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Essence و 7 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
وسایلی که برای پانسمان گرفته بودم رو گذاشتم رو عسلی و مانتو رو از رو تنم دراوردم، زخمم عمیق نبود و به بخیه نیازی نداشت. باصدای گندم نگاهمو از زخمم گرفتم و بهش نگاه کردم:
- کمکی ازم برمیاد؟
میتونستم از صداش بفهمم خجالت می‌کشه، به زخمم نگاه نمی‌کرد و نگاهش رو می‌دزدید.
با آرامش نگاهش کردم و گفتم:
- نگران من نباش،من از پس زخمام بر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Essence و 5 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
وسایلی که برای پانسمان روی میز گذاشته بودم رو برداشتم و بلند شدم تا بذارمشون داخل جعبه کمک‌های اولیه.
گندم از اشپزخونه با یه لیوان چایی بیرون اومد، برای اینکه معذب نشه بهش نگاه نکردم، هرچند مشخص بود دختر راحت و خونگرمی هست.
وسایل رو گذاشتم داخل جعبه و برگشتم پیش گندم، اونقدر توی فکر بود که متوجه اومدنم نشدبرای اینکه نترسه اروم صداش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدرس یه کارگاه بود، ماشین رو پارک کردم و وارد کارگاه شدم.
یه کارگاه غیر قانونی که توش مسابقات بوکس برگزار می‌شد، داشتن شرط بندی می‌کردن تا مسابقه‌ی جدید برگزار کنن؛باید مسابقه می‌دادم رفتم سمت قسمتی که ثبت نام انجام می‌شد رو به مسئول با صدای پسرونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش اصلا برام مهم نبود تنها فکرم هدفی بود که بابتش پا به اینجا گذاشتم. مسابقه شروع شد و هر دو گارد گرفتیم، برای شکست دادنش اول باید نقطه ضعفش رو پیدا می‌کردم پس اجازه دادم تا بتونه بهم ضربه بزنه، مشتش به شکمم خورد درست کنار زخمم؛ یک لحظه نفسم رفت اما خیلی زود به خودم اومدم.
می‌دونستم فکر کرده از پا افتادم و خودش برنده شده اما من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، daryam1، masera و 5 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو یک لحظه سردی چیزی رو روی گلوم حس کردم.
راوی (جانا)
با حس اینکه یکی داره تکونم میده از کابوسی که داشتم می‌دیدم پریدم، بدنم ناخوداگاه واکنش نشون داد و قبل ازاینکه نگاه کنم ببینم کی جلومه چاقوی تیزی که همه جا حتی توی خوابم باهام بود رو روی گلوی فرد مقابل گذاشتم و توی یه حرکت جامون رو عوض کردم و خیمه زدم روش تا تکون نخوره اما با دیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tiralin، daryam1، masera و 4 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
همین‌طور که بهشون نزدیک می‌شدم داشتم فکر می‌کردم اگه ترانه بفهمه که بخاطر چی بهش نزدیک شدم باز هم اینجوری بالبخند بهم نگاه میکنه یا نه اما با رسیدن بهشون دست از فکر کردن برداشتم و لبخندی که فقط خودم می‌دونستم کاملا اجباریه به ترانه و دوستاش سلام کردم.
ترانه دوستاشو معرفی کرد:
-دنیا خانوم که امروز تولدشه، پریا و دورنا.
لبخند اجباریم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، -FãTéMęH- و 3 نفر دیگر

Eva

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/11/23
ارسال ها
23
امتیاز واکنش
206
امتیاز
53
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خنده گفت:
- اما من می‌خوام آشنا بشیم، و مطمئن باش وقتی سینا یکی رو بخواد به دست میاره چه با رضایت چه با زور، حالا انتخاب کن خودت میای بامن یا به زور ببرمت؟
نمی‌دونم این حجم از حماقت ذاتی بود یا خودشم براش تلاش می‌کرد، اما بازم دوست نداشتم باهاشون درگیربشم فعلا نقشه‌ام برام مهم تر بود برای همین بدون اینکه چیزی بگم خواستم دوباره از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئومنیدس | Eva کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، Tiralin و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا