بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

-FãTéMęH- · 12/8/24

#پارت389

سریع به سمت ساختمان مقابل می‌روم و زنگ اول را می‌فشارم. لـ*ـبم را محکم گاز می‌گیرم و کیف را در دستم می‌فشارم. باید می‌ماندم و مطمئن می‌شدم که داخل می‌رود.
این بلاها چه بود که داشت بر سرم می‌آمد؟ چه کسی او را با خود برده؟ چه کسی؟
با صدای مردی مسن از پشت آیفون، پریشان می‌گویم:
- ببخشید میشه یه لحظه درو باز...

-FãTéMęH- · 13/8/24

#پارت390

با دیدن ساختمان‌های نیمه‌کاره، گوشه‌ای پارک می‌کنم و سریع پیاده می‌شوم. موبایل را میان دستم می‌فشارم و نگاهم در ساختمان‌ها و زمین‌های پر از مصالح ساختمانی می‌گردد. اینجا دیگر کدام جهنم‌دره‌ای بود؟
با قلبی تند و پر از نگرانی دو قدم جلو می‌روم که صدای موبایلم بلند می‌شود. سریع جواب می‌دهم:
- کجایی؟
صدای...

-FãTéMęH- · 14/8/24

#پارت391

زمان می‌ایستد. همانند قلبی که دیگر درون سـ*ـینه‌ام نمی‌زند. دختری را می‌بینم که مقابل چشمانم عقب می‌رود و حتی صدای جیغش نیز پشت آن پارچه‌ی سیاه نفرین شده، خفه می‌شود و برای آخرین لحظه نیز نمی‌توانم صدایش را بشنوم. صدای نازنینم را نمی‌توانم بشنوم.
بدنم سر می‌شود. زانوهایم زمین را لمس می‌کنند. قدرت بلند شدن...

-FãTéMęH- · 14/8/24

#پارت392

زیبا دیوانه‌وار می‌خندد:
- درست حدس زدی.
پدر یک قدم عقب می‌رود و فریاد می‌زند:
- دروغ میگی نامروت.
زیبا به خندیدن‌هایش ادامه می‌دهد:
- قاتل اوردی خونه‌ات کیان، قاتل زنت رو اوردی خونه‌ات.
پدر فریادی از ته گلویش بیرون می‌زند و یک قدم به سمتش برمی‌دارد که بازوهایش به وسیله‌ی نیروی آگاهی عقب کشیده می‌شود...

-FãTéMęH- · 15/8/24

#پارت393

سروصدای دور و اطرافم باعث می‌شود، هوشیار شوم و چشمانم را باز کنم. چندین بار پلک می‌زنم و صدای نگران و گرفته‌ی پدر را می‌شنوم:
- بیدار شدی پسرم؟
سر به سمتش می‌چرخانم و چشمان قرمزش تمام مصیبت را بر فرق سرم می‌کوبد. بغض با سرعت بالا می‌آید و نگاه به سقف می‌دوزم. آب‌دهانم را به سختی قورت می‌دهم و روی تـ*ـخت...

-FãTéMęH- · 15/8/24

#پارت394

این بار که چشمانم را باز می‌کنم، پدر را می‌بینم که سر به روی تـ*ـخت گذاشته و به خواب رفته است.
می‌نشینم و با چشمان بی‌فروغم به صورت پدر نگاه می‌کنم و در دل می‌گویم:
- ببخش بابا! ولی این‌جوری نمی‌تونم زندگی کنم.
به آرامی از تـ*ـخت پایین می‌آیم و از اتاق خارج می‌شوم. نمی‌دانم کجا می‌روم، فقط به دنبال پلکان می‌گردم...

-FãTéMęH- · 15/8/24

#پارت395

نگاهم قفل قبری است که بدن آرامم را درونش خوابانده‌اند و خاک‌هایی که روی بدن بی‌‌جانش ریخته می‌شود. سرم گویی روی بدنم سنگینی می‌کند که آن‌گونه کج شده است و پاهایم گویی جانی برای ایستادن ندارند که این‌گونه می‌لرزند.
صدای فریاد و گریه‌های زیادی در قبرستان پیچیده است، اما از من فقط اشک بی‌صدا برمی‌آید. صدای...

-FãTéMęH- · 15/8/24

#پارت396

کوبش چکش قاضی تکان شدیدی به بدن خشک زده‌ام می‌دهد و پلک‌هایم می‌لرزد و صدای قاضی در سرم زنگ می‌زند:
- حکم قصاص.
نمی‌فهمم قصاص یعنی چی؟ آن لحظه هیچی نمی‌فهمم و نگاهم زوم زنی است که دیوانه‌وار می‌خندد. مادری که او را نفرین می‌کند و پسری که سعی در آرام کردن مادر خود می‌کند. دست بر گلوی آتش گرفته‌ام می‌گذارم و...

-FãTéMęH- · 15/8/24

#پارت397

لبخندی به مانندی زهر می‌زنم و کنار سنگ قبر می‌نشینم و‌ گل را در دستم می‌چرخانم و می‌گویم:
- سلام آرامم. خوبی؟
گل را روی قبر می‌گذارم و کل‌خشکیده‌ی دیروز را کناری می‌گذارم. دستی به روی قبر می‌کشم:
- منم خوبم، یعنی مجبورم خوب باشم.
آهی می‌کشم و نگاهم را به دستان درهم قفل شده‌ام می‌دهم:
- امروز با کلی دانشجو...

-FãTéMęH- · 16/8/24

نمره به ناظر: (خوب بد متوسط): خوب
پی گیری: خوب
تایید رمان: خوب
فرستادن تاپیک های مفید و مرتبط: خوب
ویرایش: خوب
ایده و کمک: خوب
اخلاق: خوب
زمان جواب دهی: خوب
میزان رضاریت شما: ۱۰۰

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

جمله‌بندی و شیوه بیان

خط داستانی جدید و جذاب

توصیفات

واقعیت مداری رمان

غیرقابل پیش‌بینی بودن

زاویه دید مناسب

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین