✿سودایِ دل✿

moh@mad · 5/10/23

دلم می خواهد بخوابم
بدون خاطره، بدون درد ، بیون بیماری
به دور از خشکی عاطفه
دلم می خواهد که اندوهم از میان پوستم تنخیر شود
تا درجه حرارتم پائین بیاید
و قلبم بدون هیچ نا امیدی بتپد

M O B I N A · 5/10/23

حالم گرفته است!
از این دنیایی که آدم‌هایش.. همچو هوایش ناپایدارند!
گاه آن‌قدر پاک که باورت نمی‌شود؛
گاه آن‌قدر بی‌معرفت که نفست می‌گیرد.. :))

M O B I N A · 5/10/23

گاهی دلم می‌خواهد..
یک نفر بی‌هوا حالم را بپرسد؛ از همان حوال‌پرسی‌هایی که کم‌کم رو به خنده می‌رود و حالِ آدم را خوب می‌کند!
گاهی دلم می‌خواهد از همان تماس‌هایی که به بهونه‌ی "اشتباهی دستم خورد" داشته باشم تا کم‌کم سرِحرف باز شود و.. حرف‌های دلم را بزنم!
گاهی دلم عجیب لک می‌زند برایِ یک لبخند، برایِ یک آ*غو*ش امن.‌. :)

M O B I N A · 5/10/23

دیوانه و دل‌بسته‌یِ اقبالِ خودت باش
سرگرمِ خودت، عاشقِ احوالِ خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن‌که نداری
راضی به همین چند طعمِ مالِ خودت باش
دنبالِ کسی باش که دنبالِ تو باشد
این‌گونه اگر نیست؛ به دنبالِ خودت باش
پرواز قشنگ است؛ ولی بی‌غَم و مِنت
مِنت نکش از غیر و پر و بالِ خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی، گذرانی
پس شاکرِ هر لحظه و هر سالِ خودت باش!

M O B I N A · 6/10/23

هربار رد زخم‌هایم را گرفته‌ام.. به آشنا رسیدم!
رسیده‌‌ام به کسانی که به آنان خوبی فراوان کرده‌ام.. :)
هربار رد بغض‌هایم را گرفته‌ام، به آشنا رسیده‌ام...
رسیده‌ام به کسانی که یک‌بار هم برایشان بد نخواستم و یک‌بار هم به آن‌ها بد نکرده‌ام!
هربار رد دردهایم را گرفته‌ام؛ رسیده‌ام به دست‌هایی که فکر نمی‌‌کردم به جز نوازش کار دیگری هم بلد باشند!
بعید نیست..
در این روزگار عجیب، هیچ‌چیز از هیچ‌کس بعید نیست!
که نه بدها تا ابد، بد می‌مانند..
و نه خوب‌ها تا ابد، خوب!
که هیچ‌کس، که هیچ‌چیز
آن‌گونه که به نظر می‌رسد؛ نیست!
که نمی‌شود روی هیچ‌چیز
که نمی‌شود روی هیچ‌کس
حساب کرد!

M O B I N A · 6/10/23

من اگر خوب و اگر بد..
تو برو خود را باش!
در پس پرده چه‌دانی..
که خوب است و که بد؟

M O B I N A · 6/10/23

شاید من یا شما نتونیم عمقِ این متن زیبا رو درک کنیم؛ اما زیباییش رو می‌تونیم درک کنیم.. :)

به قول حسین پناهی:
مردم این‌جا چقدر مهربانند!
دیدند کفش ندارم؛ برایم پاپوش دوختند..
دیدند سرما خورده‌ام؛ سرم کلاه گذاشتند!
و چون برایم تنگ بود، کلاه گشاد‌تری..
و دیدند هوا گرم شد؛ پس کلاهم را برداشتند.. :))
چون دیدند لباس‌هایم کهنه و پاره‌ است، به من وصله چسباندند.
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم؛ محبت کردند و حسابم را رسیدند! :)
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم؛ نانم را آجر کردند و گفتند کلبه بساز!
روزگار جالبی‌ست..
مرغمان تخم نمی‌گذارد؛ ولی هر روز گاومان می‌زاید! :)

M O B I N A · 6/10/23

آری می‌دانم آن‌که سیلی خورد من بوده‌ام!
اما این را هم می‌دانم که برنده‌ی بازی هم من بوده‌ام!
این‌بار تو شکست خورده‌ای؛ چون تو کسی را از دست داده‌ای که دوستت داشت.. نه من!

M O B I N A · 6/10/23

رفاقت برایِ تازه به دوران رسیده‌ها...
تفریحی بیش نیست؛
اما برایِ دوستانی که رفاقت را می‌فهمند... زندگیست!

M O B I N A · 6/10/23

برایِ انسانِ نابینا،
شیشه و الماس فرقی ندارد!
اگر کسی قدرتان را ندانست؛
فکر نکنید که شیشه‌اید،
یقین بدانید که او نابیناست!

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

سرپرست بخش فرهنگ و ادب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین