خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

به این رمان از ۰تا ۱۰۰ چند میدی؟

  • ۰

    رای: 2 11.8%
  • ۵۰

    رای: 5 29.4%
  • ۱۰۰

    رای: 15 88.2%

  • مجموع رای دهندگان
    17

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیست روز از بودنم توی اشغال دونی می گذره، بوی نم خاک نه تنها برام دل انگیز نیست بلکه، تهوع اور و بد بو شده. دیگه نمی تونم اینجا بمونم، زندگی داخل لونه سگ بهتر از اینجاعه...
می‌خواستم برم و وسیله ای نداشتم که با خودم ببرم دست خالی، منتظر ایستادم، تا شب شد.
بعد از خوردن غذا، منتظر وایسادم تا هانیه و مهدی بخوابن. بعد از خاموش شدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 24 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
-تو رو خدا ولم کن، من نمردم...چرا نمی فهمی؟ من زنده ام...
از حرکت ایستاد که تالاپ خوردم بهش...دستی روی سرم کشیدم و بعد بهش نگاه کردم، پوزخند صدا داری زد:
-ههه...که چی که زنده ای؟هان؟ همین که بری اونجا و پدر و مادرت تو رو ببینن و بعد یکی دیگه کپی تو رو روی تـ*ـخت ببینن همه چی بهم می خوره...
بعد صداش و کمی ارومتر کرد و ادامه داد:
-اگه همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 23 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
دانای کل:
هانیه و مهدی سراسیمه با چشمانی که هنوز رنگ خواب به خود داشتند، وارد سالن شدند و تعظیمی کردند. رویا، متعجب به صحنه روبه روی‌اش خیره شده بود و با خود می‌گفت مگر این مرد چه کسی است؟!
صدای قدم‌های دیاکو در فضا طنین انداز شد و بعد از چندی، بر روی تـ*ـخت نشست و به ان تکیه زد. شانه های پهن و بزرگش تمام پشتی تـ*ـخت چوبینش را در بر گرفته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 24 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیشخندی می‌زند و به سوی او می‌رود.
صدای قدم های‌اش، رخنه در دل رویا می‌زند ولی سعی می‌کند، خودش را محکم نشان دهد و با پرویی به چشمان‌‌اش خیره می‌شود.
-که گفتی من کی‌ام، هوم؟ من موسس این شهرم، من اولین مرده‌ای هستم که نتونستم برم اون دنیا و اینجا موندگار شدم و...
رویا نمی‌گذارد حرف‌ش را تمام کند و محکم داد می‌زند:
-تو مردی، دیگرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 17 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیاکو نیش‌خندی به سکوت رویا می‌زند و گرنبندی که کلیدی از آن آویزان است را از گردن‌‌اش در می‌اورد و می‌گوید:
-خب تنبیهت تموم شد...
با لحنی تحقیرانه ادامه می‌دهد:
-حالا وقت خدمتکاریه
و آخرین قفل را باز می‌کند که رویا بی‌هوش می‌شود و بر روی دستان دیاکو می‌افتد.
دیاکو متعجب به دخترک بی‌هوش در دستان‌اش خیره می‌شود و دستی بر روی موهای لطیف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 18 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
رویا:
خدمتکاری با سینی پر از غذا، اومد و بعد از گذاشتن اون‌ها روی تـ*ـخت، کناری می‌ایسته و می‌گه:
-آقا گفتن همه‌ش رو بخورید تا بعد کارتون رو براتون توضیح بدم.
نگاهی به سینی می‌اندازم و بعد به دختری که گوشه‌ای از اتاق، سر به زیر ایستاده.
-تو باید مبینا باشی، درسته؟
دختر، سرش رو بالا می‌گیره که چشم‌م به چشم‌های سبز رنگ‌ش می‌افته؛ واقعا حیف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 14 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
499
امتیاز واکنش
30,829
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
59 روز 23 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
درحال تمیز کردن دیوار‌های قسمتی که مبینا صداش می‌زد تالار جلسات، بودیم؛ اینجا، برخلاف شهر، دیوار‌هاش از سنگ بود، سنگ‌های تراش خورده خاکستری رنگی که ما داشتیم، برقش می‌انداختیم.
به مبینا که با پارچه صورتی توی دستاش، سخت مشغول تمیز کردن دیوار بود، نگاه کردم؛ به گفته خودش، پدرش، بخاطر مخالفتش با ازدواج با پسرعموش، کشته بودش و باعث شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH، زهرا.م و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا