نویسنده این موضوع
بیست روز از بودنم توی اشغال دونی می گذره، بوی نم خاک نه تنها برام دل انگیز نیست بلکه، تهوع اور و بد بو شده. دیگه نمی تونم اینجا بمونم، زندگی داخل لونه سگ بهتر از اینجاعه...
میخواستم برم و وسیله ای نداشتم که با خودم ببرم دست خالی، منتظر ایستادم، تا شب شد.
بعد از خوردن غذا، منتظر وایسادم تا هانیه و مهدی بخوابن. بعد از خاموش شدن...
میخواستم برم و وسیله ای نداشتم که با خودم ببرم دست خالی، منتظر ایستادم، تا شب شد.
بعد از خوردن غذا، منتظر وایسادم تا هانیه و مهدی بخوابن. بعد از خاموش شدن...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان مرگی که به من زندگی بخشید | آیدا رستمی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: