خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه لحظه هم صورت عصبی کیان از جلوی چشمم کنار نمی‌رفت. با چه عصبانیتی من رو از اتاقش بیرون کرد. حالم اصلاً خوب نبود. باید هر چه سریع‌تر می‌رفتم خونه. این‌جا موندنم بیشتر اعصابم رو خورد می‌کرد. کنار خیابون وایسادم تا تاکسی جلوی پام وایسه. یه دقیقه هم اشکم بند نمی‌اومد. بالاخره یه تاکسی وایساد و سوار شدم. یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه پالتوی چرمی پوشیدم. آرایش ساده و ملایمی کردم تا فقط قیافه‌م بی‌روح نباشه‌‌.
اه، لعنت به این چشما! این‌قدر ورم کرده بود که با هیچ لوازم آرایشی درست نمی‌شد. خوب نبود هانیه بعد از مدت‌ها وقتی منو ببینه باز این ریختی باشم.
سعی کردم عینک آفتابیم رو بزنم به چشمم تا هم چشمای بابا قوریم مشخص نباشه و هم نور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه با پشت دست اشکش رو پاک کرد و به کسری نگاه کرد:
- سلام بی‌معرفت!
کسری دست‌هاش رو از هم باز کرد تا هانیه رو بـ*ـغل بگیره:
- بیا توی بـ*ـغلم تا دل بی‌قرارم آروم بگیره.
هانیه ساک‌دستی رو زمین انداخت و با اشتیاق توی بـ*ـغلش پرید. آخ که چقدر این صحنه قشنگ بود. با دیدن این دو نفر دلم ضعف رفت.
- هانيه جانم، توروخدا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه و کسری نگاهی بهم انداختن و به اجبار سوار ماشین شدن. منم ماشینم رو روشن کردم و راه افتادم.
محکم کوبیدم روی فرمون و شروع کردم به غر زدن به خودم:
- بسه دیگه افسون! جمع‌و‌جور کن خودت رو، مگه کسری بهت نگفت با نبود کیان کنار بیا تا دیدنش برات عذاب نشه؟ خب پس چته؟ مثل این دختر لوسا شبانه‌روز گریه، گریه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمکی زدم و گفتم:
- خب بگو ببینم هانیه، چه استعدادی توی زندان یاد گرفتی؟
هانیه خندید:
- کیف قاپی! خلاصه که مراقب وسایلتون باشید اونجا ۳ واحد دزدی حرفه‌ای پاس کردم!
همه زدیم زیر خنده به جز کیان. اه میرغضب!
کسری با دیدن قیافه‌ی کیان پقی زیر خنده زد:
- اوهو! قیافه‌ی کیان رو نگاه کنید، الانه که بیاد پاچه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان سعی داشت خودش رو از دست کسری خلاص کنه:
- افسون رو دارن می‌برن، ولم کن.
کسری آرومش کرد:
- این‌جوری اگه بفهمن تویی این‌جا وجود داره، ممکنه هر بلایی سر افسون بیارن. ماشین رو روشن کن برو دنبالشون ببین کجا می‌رن.
کیان سریع به سمت ماشینش رفت. کسری داد زد:
- من هانیه رو می‌رسونم خونه، تو لوکیشن رو برام بفرست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناصر یه صندلی آهنی آورد و روش نشست:
- بذار از اول برات تعریف کنم، خوبه که بدونی! وقتی محمد رو به درک واصل کردم، نوبت تو بود؛ از اول قسم خوردم تک‌تک خانواده‌تون‌ رو به خاک سیاه می‌شونم. روزی که اون سه تا نامرد من رو تحویل پلیسا دادن قسم خوردم که تک‌تکشون رو بیچاره می‌کنم. توی این راه بنفشه هم همراهم شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
این چی گفت؟ می‌خواست منم بکشه؟
اومد نزدیک و موهام رو توی دستش گرفت. شروع کرد به کشیدن موهام‌. جیغ کشیدم تا ولم کنه، اما هر بار با شنیدن صدام انگار برای اذیتم حریص‌تر می‌شد:
- درست شبیه مادرتی؛ همون زنیکه‌ی...
داد زدم:
- راجع‌به مادرم درست حرف بزن!
جوری موهام رو کشید که از شدت درد بلند شدم:
- وصیتی، نامه‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناصر و بنفشه از در پشتی فرار کردن و من موندم و دردم. دستم رو گرفتم روی شکمم و فشار دادم.
نفس‌هام به شماره افتاده بود. سعی کردم خودم‌ رو بکشم روی زمین تا به در برسم، اما جون نداشتم حتی تکون بخورم. داشتم از درد جون می‌دادم.
نمی‌تونستم حتی درست نفس بکشم.
همه جا رو تار می‌دیدم. یهو از دور یه مرد رو دیدم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان، افسون رو تکون داد:
- چشمات رو باز کن؛ عمر کیان چشمات رو باز کن‌.
اما انگار بی‌هوش شده بود. داد زد:
- نه افسون، نه!
کیان افسون رو روی دستاش گرفت و از خونه بیرون اومد. کسری با دیدن کیان توی اون حالت و افسون که غرق خون بود دوید به سمتشون:
- یا خدا! چی‌ شده؟
کیان اشک ریخت:
- اون عوضی زهر خودش‌ رو ریخت،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا