خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

موعود

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/9/22
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
347
امتیاز
93
محل سکونت
:)
زمان حضور
1 روز 3 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام اثر:مرگ واژه غریبی است.

ژانر:تراژدی.

منتقد: M O B I N A

نویسنده : موعود

مرگ چیست؟ آغاز یک پایان ؟ پایانی بر همه درد ها؟ خوابی آسوده؟یاسیاهی بی پایان؟ سوالات زیادی پیرامون مرگ بوده و هست. این ناشناخته از همه سوالات با قلدری خود، گردن کشیده و گذشته. گویا دوست دارد وجودی ناشناخته باشد و غمی بی پایان را هدیه دهد به کسانی که به مردگانشان وابسته اند.داستان هارا می خوانیم در دنیایشان غرق می شویم و با زنده هایی در میان مردگان هم سفر می شویم. اما او همچنان لبخندی راز آلود به لـ*ـب دارد و جهان هارا نظاره می کند و فکر می کندوباخود می گوید :حالانوبت کیست؟ . او خیلی بی رحم است هر چقدر که التماسش کنی که تورا با خود ببرد از تو دور می شود و حتی هنگامی که خودت می خواهی آن را در حصار بکشی ، او خودش لگدی به تو می زند وقلبت را می شکند و آنگاه خواهی فهمید که حتی مرگ هم تو را نمی خواهد.

چگونه به زندگی نگاه می کنیم ؟ چگونه آن را می گذرانیم ؟ اصلا یک جمله کلیشه ای ، زنده ایم یا زندگی می کنیم. به خواب پناه می بریم و با تمام وجود مرگ را می خواهیم ولی به زندگی چنگ می زنیم ؟ امید !؟ آیا امید واژه ای ساختگی برای ادامه بقا نیست ؟ آیا امید را کسی نساخت که می خواست فقط کمی بیشتر به زندگی چنگ بزند؟ زندگی زیباست ، آرزو زیباست ، مرگ زیباست ، خواب زیباست ولی زیبایی را چگونه معنی می کنیم؟

#مرگ #دل_نوشته #درام


نقد و بررسی دلنوشته مرگ واژه غریبی است | موعود کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و Z.A.H.Ř.Ą༻

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 33 دقیقه
به نان خداوند رنگین کمان
نقد دل‌نوشته‌ی مرگ واژه‌ی غریبی است
موعود
هرگز از مرگ نهراسید؛ چرا که بهای آدمیان در دست مرگ است!
نوشتن واقعه‌ها هیچ گاه تکراری نخواهند بود؛ چرا که ترغیب از اجتماع آدمیان بدین‌گونه است. مرگ هم همان پایان یک زندگیست. چنانچه مرگ مقدمه‌ای دارد، نوشتنش هم بر همین نگاه قائل است.
مرگ چیست؟ آغاز یک پایان ؟ پایانی بر همه درد ها؟ خوابی آسوده؟یاسیاهی بی پایان؟ سوالات زیادی پیرامون مرگ بوده و هست. این ناشناخته از همه سوالات با قلدری خود، گردن کشیده و گذشته. گویا دوست دارد وجودی ناشناخته باشد و غمی بی پایان را هدیه دهد به کسانی که به مردگانشان وابسته اند.داستان هارا می خوانیم در دنیایشان غرق می شویم و با زنده هایی در میان مردگان هم سفر می شویم. اما او همچنان لبخندی راز آلود به لـ*ـب دارد و جهان هارا نظاره می کند و فکر می کندوباخود می گوید :حالانوبت کیست؟ . او خیلی بی رحم است هر چقدر که التماسش کنی که تورا با خود ببرد از تو دور می شود و حتی هنگامی که خودت می خواهی آن را در حصار بکشی ، او خودش لگدی به تو می زند وقلبت را می شکند و آنگاه خواهی فهمید که حتی مرگ هم تو را نمی خواهد.
«مقدمه» آغاز انجذاب یک اثر در وصف جاذبه‌ی خواننده با ارتباط دل‌نوشته است؛ چنانچه مالک بر اثر مختار بر بازی با کلمات است، باری می‌بایست اضافه‌گویی‌ها را به ترکیب و فضاسازی قابل‌تری برساند. تقدم بر دید اندکی رویکرد مقدمه‌نویسی حکم بالغی است! مقدمه همان بیان جزئی محتوای اثر و چیزی کم‌تر از محتوای اصلی‌ اثر است‌. شروع مقدمه با سوالات گوییا خوب به‌نظر می‌رسید. چرا که پرسش سوالی در مقدمه یکی از راه‌کارهای مقدمه‌نویسی می‌باشد و ایجاد ابهامی در ذهن خواننده موجب انجذاب خواننده در طی دنبال آن جواب می‌کشاند. رفته‌رفته جمله‌ها مبتدی شدند. «سوالات زیادی پیرامون مرگ بوده و هست.» ترکیب‌بندی این جمله به هزاران نحو می‌توانست زیباتر بیان شود و خواننده را مجذوب خودش کند!
روز ها در پی روز ها می روند . درکی از لحظه حال ندارم ، گذشته برایم بی معنا است و آینده ای وجود ندارد ، در خلاء بی نهایتی از نیستی بدون درکی از عمر ، منتظر پایانی ام که می دانم رقم خواهد خورد حال می خواهد راحت باشد یا سخت ، می خواهد خودش بیاید یا من به سمتش بشتابم.
ارزش دنیا به چیست؟به خانواده ؟ به ثروت؟به دوستان؟ به زمان ؟ به عمر ؟ به جان ؟ به عشق؟ چگونه چیزی که از دست خواهد رفت را ارزش طلقی کنم؟تنها چیز با ارزش مرگ است ، او حتی لحظه ای تنهایت نمی گذارد و در آخر آن است که تورا از قید این دنیا آزاد خواهد کرد.
ملاک هر دل‌نوشته ساده نویسی و ترکیب‌های نوگرایی است. زمانی یک دل‌نوشته حکم ماندگاری می‌گیرد که از ترکیب‌ها، آرایه‌ها و انتقال احساسی خوبی برخوردار باشد. تکرار جملات کلیشه دیگر آن انتقال حس و نوگرایی اصلی را تکذیب می‌کند. جملاتی این چنین.. «روزها در پی روزها می‌روند.» «درکی از لحظه ندارم.» و «گذشته برایم می‌معنا است.» اگرچه تکراری شدند؛ بلکه به باور رسانده دل‌نویس تنها بر مبنای نگاشتن دست بر قلم شده‌ است و حتی ضربه‌ای در اثر پدیدار نیست تا بر تاثیر گذاری گره در اثر بی‌افزاید.
نابینا درکی از موج ندارد
ناشنوا صدای دریا را نمی شنود
لال قدرتی برای بیان زیبایی ندارد
فردی بدون دست از لمس شن ها چیزی نمی داند
کسی بدون پا از قدم زدن در ساحل منع شده است

و آن که او را از دست داده است درکی از هیچ کدام ندارد
این‌گاه به این پی می‌بریم هدف نگاشتن این نوشته بر ادعای درک عاجزین ناتوان‌ها است. می‌توان این‌گونه سنجید که انتقال حس در این قطعه اندکی بهتر از بقیه‌ی نقاط اثر است‌؛ اما دل‌نویس به راحتی با اندکی اضافه‌گویی به‌جا و افزوده بر ترکیب‌سازی‌های کلمات بیشتر درک بر این موضوع را جلوه دهد و به عبارتی دیگر، بتواند بهتر درک اوج حسرت و عجز این دل‌نوشته را به تصویر بکشاند. زمانی می‌توان در عین حال انتقال حس را بی‌نقص داشت که فضاسازی در اثر به سطح مطلوبی منعطف باشد.
مرگ واژه ها در تمامی خط هایی که درذهنم جریان دارند احساس می شوند
خطی صاف که گویا دیگر ضربانی ندارد
محکم بر سـ*ـینه ذهنم می کوبم بلکه دمی دیگر به کلمات جانی ببخشم
ولی انگار خودشان نمی خواهند دیگر جریان داشته باشند
از چیزی خسته اند

شاید هم از کسی
دقیقه‌ها ذکر می‌کنند از واژگانی استفاده کنید که بودنشان موثر است! در این‌جا همان آخر در بار معنایی انگار و دیگر بود و نبودشان فرق نمی‌کند و تنها اضافه‌گویی بیش نیستند! برخی جملات را با اندکی اندیشه می‌توان زیباتر نوشت. (از چیزی خسته‌اند، شاید هم از کسی) حال با اندکی پیچ و خم در جمله می‌توانستیم شاهد زیباترین جمله‌ها باشیم. (آری! آن‌ها خسته‌اند؛ خسته از امرها، خسته از رنج‌ها) شاید این‌گونه بهتر باشد با جملات بازی کرد. بازی با کلمات و ایجاد آرایه‌ها موجب فضاسازی مهتری خواهد شد که ازرنده‌تر از آن انتقال حس از این باب برگزیده‌تر است.
چنان جهان برایم تنگ و تاریک شده است که حتی طولانی ترین آ*غو*ش ها ، آرام بخش ترین موزیک ها ، عمیق ترین خواب ها ، زیبا ترین چهره ها ، بهترین بدن ها و دلپذیر ترین منظره ها برایم بی معنی و درک نشدنی هستند.آدمی نفس سر کش خویش را با هر چیزی درگیر می کند تا شاید آرام بگیرد اما در آخر انگار با داشتن همه چیز هنوز هم تهی است؛ حالی درک نشدنی که انسان فقط ذهنش را از آن منحرف می کند. شاید باید پوچ گرایی را پیشه کنیم ، شاید فقط همه چیز بی ارزش تر از آن است که بخواهی به آن اهمیتی بدهی .
زندگی جز چهار چیز نیست ، بعد از آن گویا فقط روزمرگی است 1.خانه ای برای خودت 2.ماشینی برای خودت 3.لباسی برای خودت 4.همسر(حالاهرچی خودت دوست داری نکش خودتو) برای خودت
از کلیشه‌ها و کم‌ارزندی اثر، متون اضافه در بطن آن است. (حالاهرچی خودت دوست داری نکش خودتو) آیا لزومی برای این قطعه است؟ خیر! جذابیت‌ها را باید نگریست و جمله‌ها را بر دل نوشته افزایید. این قطعه هم همانند قطعه‌های بالایی از ایجاد انتقال حس به رویه‌ای ضعیف هستند. زمانی یک دل‌نوشته از احساس بالایی سرچشمه خواهد گرفت که از آرایه‌های ادبی برای توصیف یک عطف استفاده کند.
بارها گفته شده است که دل‌نوشته زمانی زیبایی خود را به چالش می‌کشاند که در عین ساده‌نویسی، از ترکیب‌های جدید و آرایه‌هایی در وصف دل‌نوشته حاضر کرد. امروزه نگرش بر روی ایده‌ی دل‌نوشته ملاک نیست! اگر چه بیشترین‌ها از جانب کلیشه حاضرند؛ ولکن ترغیب ایده برای اثری مانند دل‌نوشته بر اهمیت زیاد حکم نیست. چرا که دل‌نوشته همان حرف‌های دل جاری بر دل نگارشگر است؛ لیکن در عین حال که ایده گشایش نمی‌شود، نوگرایی در دل‌نوشته یا همان ترکیب و استفاده از جملات خاص در بطن کار بسیار امری مهم و پسندیده است و شوربختانه چنانه نوگرایی در اثر قابل پیدایش نیست؛ بلکه دوبارگی جملات را شاهد می‌باشیم و این نیز بایستی به خلق دست نگارشگر صحیح شود‌ و به عبارتی فضاسازی اثر خود را تمدید کند. فضاسازی همراه با آرایه‌های ادبی در متون جایگاهی در متن می‌گیرند و بر ارزش متن می‌افزایند. آرایه همان سازنده‌ی خلق دل‌نویس از سوی ذهن اوست که بر قلم و کاغذ جاری شده و این‌گونه پیوسته، فضاسازی را به تکامل می‌رساند.
تراژدی برگرفته از حسی قوی است. انتظار می‌رود با نام‌برد این ژانر، اثری با انتقال احساسی قوی در اصول دل‌نوشته دیدار کنیم‌‌. تراژدیک همان اوج دمع و سرشک است و اوج ازدحام و تاثیر بر احساس خواننده به گشایش می‌رسد که لیکن به گویی خوب را می‌توان با ارفاغ برای این دل‌نوشته تصویب کرد.
گره‌گشایی و حکم ضربه در دل‌نوشته گوییا خارج از دست نویسنده به نگاشتن رسیده است. ضربه همان اوج دل‌نوشته در وصف جملات تاثیر گذار یا تکه‌هایی با مفهوم است که نقطه‌ی تاثیر بر اثر را امضا می‌کند و در این موضوع اندکی درنگ و تمرکز بر روی نقطه‌ی ضربه حائز است.
اثر مرگ واژه‌ی غربی است از بدو دید، بسیاری با ژانر اثر هم‌خوانی دارد؛ ولکن این به معنای انجذاب نام نیست. می‌توان حکم کرد که اثر اولین رویکرد برای جذب خواننده است! اسم‌های بلند نه‌تنها جذاب نخواند بود؛ بلکه استفاده از کلمات تکراری چون مرگ دیگر ماهیت و جذابیت خویش را در پی خود ندارد. اینک با اندکی دنبال‌جویی می‌توان بهترین ترکیب‌ها را در توصیف یک تراژدیک صنع کرد.

چنانه هیچ اثری بی‌عیب و نقص نیست، اکنون سخن دل به اندر نهایت نرسیده و این هنگام مقصد زیبایی دل‌نوشت به پایان نرسیده است! گره‌ها را باید گشود تا اندکی مهتر بر پایان دل‌نوشت چیره شد.
با تشکر از انتقاد پذیری شما:گل:
M O B I N A
| کادر نقد رمان 98 |


نقد و بررسی دلنوشته مرگ واژه غریبی است | موعود کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Z.A.H.Ř.Ą༻ و موعود
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا