خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
آنچه در پى مى‏آید، حاصل تحقیقى است که به همت دو تن از محققان مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى; در مرکز پژوهش‏هاى اسلامى صدا و سیما تدوین یافته است. به دلیل اهمیت موضوع، بخش نخست این تحقیق تقدیم ارباب معرفت مى‏گردد. معرفت
مقدمه
«فرهنگ‏» میراث هزاران سال تلاش فکرى، هنرى و صنعتى نسل‏هاى گذشته یک ملت است. هر نسلى اندوخته‏هاى فرهنگى و تجارب زندگى خویش را با شیوه‏هاى گوناگون به نسل بعدى منتقل مى‏سازد، نسل بعد نیز اندوخته‏هاى خود را بر آن مى‏افزاید و آن را به نسل پس از خویش انتقال مى‏دهد. این جریان همواره در طول تاریخ ادامه داشته است. همان‏گونه که شخصیت‏یک فرد حاصل تجربیات فردى او است و موجب امتیازش از دیگر افراد مى‏گردد، فرهنگ یک جامعه نیز حاصل هزاران سال تجربه تلخ و شیرین آن جامعه مى‏باشد و این فرهنگ جامعه است که هویت آن را شکل داده و آن جامعه را از جوامع دیگر متمایز مى‏سازد.
از سوى دیگر، این فرهنگ است که چگونگى زندگى کردن را به افراد مى‏آموزد و آثار آن، به صورت‏هاى گوناگون در تمام صحنه‏هاى زندگى فردى و اجتماعى حضور دارد; فرهنگ، اندیشه‏ها و رفتارها را جهت مى‏دهد; روابط میان افراد، طبقات و اقشار گوناگون جامعه را تنظیم مى‏کند و حتى نزاع‏ها و درگیرى‏هاى قومى و ملى را نیز تحت قاعده در مى‏آورد و حدود و ثغور آن را مشخص مى‏کند. در واقع، فرهنگ و فضاى فرهنگى چونان فضاى اطراف، ما را کاملا احاطه کرده و ما در تمام صحنه‏هاى حیات فردى و اجتماعى خود، آن را لمس کرده و از آن تاثیر مى‏پذیریم.
براى روشن شدن معناى فرهنگ، ابتدا به تعریف آن مى‏پردازیم: براى فرهنگ تعاریفى بس متنوع و متعدد ارائه شده است. براى روشن شدن مطلب و رعایت اختصار، تنها به بیان یک تعریف اکتفا مى‏نماییم و از نقض و ابرام‏هایى که ممکن است‏بر آن وارد باشد، صرف‏نظر مى‏کنیم; زیرا این مقال مختصر را مجال بررسى دقیق و موشکافانه و نقد و ایرادهاى منطقى تعریف «فرهنگ‏» نیست. تایلر در کتاب فرهنگ ابتدایى، فرهنگ را این‏گونه تعریف مى‏کند: «فرهنگ مجموعه پیچیده‏اى است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره، تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه خود فرا مى‏گیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتى را بر عهده دارد». (1)
فرهنگ بسان هر کالاى گران‏بهاى دیگر، همواره در معرض خطر دستبرد راهزنان و شیادان قرار داشته است، به ویژه در قرون اخیر، کشورهاى قدرتمند و استعمارگر جهان به دو دلیل عمده، سعى در انهدام و نابودى فرهنگ‏هاى جوامع و ملل دیگر داشته‏اند:


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلیل نخست، دست‏یابى به اغراض سیاسى و اقتصادى است. فرهنگ‏هاى زنده و پویا به بیگانگان اجازه سلطه بر سرنوشت‏یک ملت و غارت منابع اقتصادى و مالى آنان را نمى‏دهند. استعمارگران براى آن‏که سرنوشت و مقدرات یک ملت را به دست گرفته، از امکانات و منابع عظیم مادى و معنوى آنان به نفع خویش بهره‏بردارى کنند، در قدم اول، تلاش مى‏کنند تا موانع فرهنگى را که جدى‏ترین مانع بر سر راه آن‏ها محسوب مى‏شود از سر راه خویش بردارند. بدین منظور، از وسایل، ابزار و شیوه‏هاى گوناگون کمک مى‏گیرند، فرهنگ بومى را تضعیف و فرهنگ خویش را، به ویژه عناصر منفى و مضرى که افراد را از تفکر و فعالیت‏باز مى‏دارد، ترویج مى‏کنند. بدین ترتیب، مردم کشورهاى مورد تهاجم، از فرهنگ خویش فاصله گرفته، با آن بیگانه شده و به فرهنگ بیگانه و استعمارى روى مى‏آورند. آنان هویت ملى خود را تباه ساخته و حساسیت‏خویش را در مقابل هرگونه فعالیت‏هاى تجاوزکارانه استعمارگران از دست مى‏دهند.
دلیل دوم، که در دهه‏هاى اخیر بیش‏تر مورد توجه قدرت‏هاى برزگ جهان، به ویژه امریکا، قرار گرفته، عبارت است از جهانى کردن فرهنگ غربى، به خصوص امریکایى. هرچند دلیل نخست را در وراى این دلیل نیز مى‏توان به عیان دید، ولى در سال‏هاى اخیر، براى سردمداران کشورهاى سلطه‏گر، نفس جهانى کردن فرهنگ غربى اهمیت‏بسیارى پیدا کرده است. این نظر علاوه بر استفاده از وسایل سیاسى، تبلیغاتى و صنعتى، با نظریه‏هاى شبه علمى نیز پشتیبانى مى‏شود; مثلا، نظریه «دهکده جهانى‏» مک لوهان و امثال آن، با صراحت‏سعى بر آن دارد که زمینه را براى پذیرش فرهنگ غربى مساعد نموده و از حساسیت‏هایى که ممکن است در مقابل آن ابراز شود، بکاهد.
باتوجه به مطالب مزبور، «تهاجم فرهنگى‏» را به غارت و شبیخون فرهنگى و نیز به حرکت پیچیده سیاسى - اقتصادى با مقاصدى خاص به منظور اسارت یک ملت و تضعیف باورهاى فرهنگى و تردید در فرهنگ بومى و ملى براى پذیرش فرهنگ مهاجم، تعریف کرده‏اند. در تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، که از زور و اسلحه استفاده مى‏شود، غالبا از وسایلى مانند زبان، قلم و وسایل ارتباط جمعى استفاده مى‏شود. در تهاجم نظامى، تن‏ها آماج سلاح‏هاى دشمن قرار مى‏گیرد و در تهاجم فرهنگى مغزها، اندیشه‏ها و باورها. در تهاجم نظامى، اجساد مغلوبان پایمال اسبان فاتحان مى‏شود، ولى در تهاجم فرهنگى، هویت ملى - مذهبى و شخصیت فردى پایمال مى‏گردد. در تهاجم نظامى، اتکا به نفس است و مقابله با بیگانه، ولى در تهاجم فرهنگى، تردید در خویشتن است و توسل به بیگانه و بالاخره، در تهاجم نظامى، «من‏»، «ما» مى‏شود و «ما» هویت مى‏یابد، ولى در تهاجم فرهنگى، «ما»، «من‏» مى‏شود و «من‏» بیگانه از خویشتن و فرهنگ خویش.
علاوه بر تهاجم فرهنگى آگاهانه دشمن - این بزرگ‏ترین خطر هویت ملى و دینى - خطر دیگرى که بسیار مرموز، خزنده و غافلگیر کننده مى‏باشد این است که امروزه در اثر توسعه چشمگیر وسایل اطلاع‏رسانى و ارتباط جمعى و تسهیل مسافرت‏ها و نهایتا در اثر افزایش ارتباطات گوناگون میان جوامع و ملل جهان، امکان نفوذ فرهنگ کشورهاى پیشرفته صنعتى در کشورهاى جهان سوم زیاد شده است و بنابراین، خطر آن وجود دارد که از این طریق، عناصر منفى فرهنگ‏هاى بیگانه به تدریج، وارد فرهنگ خودى گردد. این مساله در بلند مدت، خطر بزرگى براى فرهنگ جوامع کم‏تر توسعه یافته، به ویژه جهان اسلام، به شمار مى‏رود. بنابراین، حتى آن دسته از روشنفکران بومى و وطنى که تهاجم فرهنگى آگاهانه دشمن را نفى مى‏کنند نیز نمى‏توانند لزوم دفاع و محافظت از فرهنگ خودى در قبال نفوذ عناصر منفى فرهنگ بیگانه را منکر شوند.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
لازم به‏ذکر است که مبادله و داد و ستد طبیعى فرهنگ‏ها مردود نمى‏باشد و نیز چنین نیست که فرهنگ خودى را صددرصد مثبت و فرهنگ بیگانه و غربى صددرصد منفى باشد، بلکه به عکس، از آن‏جا که فرهنگ‏ها حاصل تجربیات تاریخى ملت‏هاست و همیشه در حال «شدن‏» مى‏باشد، براى بهتر شدن و کمال یافتن فرهنگ خودى، بر اخذ عناصر مثبت و مفید فرهنگ‏هاى دیگر و استفاده از تجربیات تاریخى جوامع و ملل دیگر، که عصاره قرن‏ها تلاش آنان مى‏باشد، تاکید مى‏گردد. ولى آنچه در این‏جا مهم است گزینش آگاهانه عناصر مفید و اجتناب از عناصر منفى و مضر آن‏هاست.
حاصل آن‏که در اثر تهاجم فرهنگى، مردم نخست دچار احساس شک و تردید در مثبت‏بودن فرهنگ ملى و دینى خویش مى‏گردند و باورهاى خود را نسبت‏به قوت و کارایى فرهنگ خویش از دست مى‏دهند و سپس به تدریج، آماده تمایل و جذب به فرهنگ بیگانه - دست‏کم به جنبه‏هایى از آن - مى‏شوند. مراد از خودباورى فرهنگى باور به قوت، غنا، اصالت و کارایى فرهنگ خودى است، به گونه‏اى که افراد احساس تعلق به آن فرهنگ نموده، از این احساس خویش خرسند شوند.
ضعف خودباورى فرهنگى در جهت مخالف خودباورى قرار دارد. روشن است که ضعف باور به فرهنگ خودى مى‏تواند مراتب متفاوتى داشته باشد. ضعف خودباورى فرهنگى را مى‏توان بر روى پیوستارى تصور کرد که از احساس ناخرسندى نسبت‏به فرهنگ خودى شروع مى‏شود و تا حد احساس شرم و حتى انزجار و تنفر نسبت‏به آن مى‏رسد. البته ممکن است کسى معتقد به وجود نقایصى در فرهنگ خودى باشد، ولى از این‏که به آن فرهنگ تعلق دارد هیچ‏گونه احساس منفى نداشته باشد و حتى به اصلاح نقایص آن نیز بپردازد. چنین شخصى را نمى‏توان مبتلا به ضعف خودباورى فرهنگى دانست; زیرا هنوز به جنبه‏هاى زیادى از آن اعتقاد دارد و براى آن دل مى‏سوزاند.
چارچوب نظرى مساله
الف - تعریف خودباورى فرهنگى
«خودباورى فرهنگى‏» در قالب مفاهیم جامعه‏شناسى، نوعى نگرش (Attitude) نسبت‏به فرهنگ خودى است. بنابراین، لازم است ابتدا نگرش را تعریف کنیم، آن‏گاه بدانیم که نگرش‏ها چگونه تغییر مى‏کنند.
آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعى، مى‏نویسد: «نگرش گرایش یا جهت‏گیرى مثبت‏یا منفى است در برابر یک شییى که داراى معنایى اجتماعى است. این شى‏ء مى‏تواند یک شخص، جمع خاصى از اشخاص، یک گروه و یا صورتى از مدل‏هاى اجتماعى رفتار باشد.» در ادامه، اضافه مى‏کند که «نگرش وضعى است که یک شخص در برابر اشیاى حایز ارزش به خود مى‏گیرد.» (2)
هانرى مندراس چهار ویژگى ذیل را براى نگرش ذکر مى‏کند:
1- نگرش یک متغیر انتزاعى است که از تحلیل عقاید و رفتارها به دست مى‏آید.
2- نگرش ها اثرات عمیق و گستره‏اى بر فرد و گروه دارند.
3- نگرش‏ها سرشار از بار عاطفى هستند; زیرا با اعتقادات و ارزش‏ها رابـ*ـطه دارند و نگرش همیشه یک حالت مثبت و یک حالت منفى دارد.
4- نگرش‏ها اکتسابى‏اند و از عوامل خارجى تاثیر مى‏پذیرند و از این نظر، اجتماعى شدن افراد یک گروه چیزى نیست جز ساخته شدن نگرش‏هاى مناسب در آن‏ها; نگرش‏هایى که با ارزش‏ها و هنجارهاى گروه رابـ*ـطه دارد. (3)
با توجه به تعریف و ویژگى‏هاى مزبور، مى‏توان گفت که خودباورى فرهنگى اولا، نوعى نگرش است که فرد نسبت‏به فرهنگ جامعه خویش دارد. و این نوع نگرش اگر مثبت‏باشد، از آن به «خودباورى فرهنگى‏» یاد مى‏شود. ولى اگر منفى باشد، آن را «ناخودباورى‏» یا «خودباختگى شدید» مى‏نامند. میان این دو حد نهایى، درجات متفاوتى از خودباروى و خود باختگى وجود دارد. پیوستار ذیل بیانگر درجات خودباورى و خودباختگى است:
100+ 75+ 50+ 25+ 0 25- 50- 75- 100نگرش‏کاملامثبت نگرش خنثى نگرش‏کاملامنفى‏ثانیا، خودباورى یک مفهوم انتزاعى و ساخته ذهنى (Construct) مى‏باشد، نه یک مفهوم عینى و قابل مشاهده. بنابراین، خودباورى یا خودباختگى را نمى‏توان به صورت مستقیم در جهان خارج مشاهده کرد، بلکه خودباورى و یا خودباختگى از طریق شاخص‏هاى مربوط به خود قابل بررسى و مشاهده است.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
ثالثا، خودباورى و یا خودباختگى به عنوان یک نگرش، اثرات عمیق و گسترده‏اى در سطح فردى و اجتماعى دارد و رفتارهاى فردى و جمعى را جهت مى‏دهد.
رابعا، خودباورى و یا خودباختگى فرهنگى از طریق جامعه و به وسیله فرایندهاى جامعه‏پذیرى به فرد آموخته مى‏شود. خودباورى فرهنگى به عنوان یک نگرش، اگر چه نسبتا پایدار است، ولى مى‏تواند دگرگون شود و تشدید یا تضعیف گردید و یا به کلى، جهت آن از مثبت‏به منفى و یا بالعکس عوض شود.
ب - چگونگى تغییر خودباورى
مساله دوم آن است که خودباورى به عنوان یک نگرش، چگونه تغییر مى‏کند؟ و به عبارت دیگر، خودباورى فرهنگى چگونه تضعیف مى‏شود و به خودباختگى تبدیل مى‏گردد؟ در جوامع بسته و با ثبات (مانند جوامع قدیم)، خودباورى از شدت و ثبات قابل توجهى برخوردار است; یعنى: اولا، افراد نسبت‏به فرهنگ خویش نگرشى مثبت دارند; هرگز حاضر نیستند بپذیرند که افراد و جوامع دیگر از نظر فرهنگى از آنان برترند; زیرا، در این‏گونه جوامع، مردم نسبت‏به عقاید، باورها و به‏طور کلى، نحوه زندگى خود، از جذابیت‏بالایى برخورداراند.
ثانیا، این نگرش (اگر هم تغییر کند) فرایند بسیار کندى را; طى خواهد کرد. اما در جوامع جدید، که از سویى، ارتباطات وسیعى میان آنان برقرار است و از سوى دیگر، در حال تغییر و تحول سریع‏اند (به ویژه جوامع در حال توسعه)، احتمال تغییر نگرش افراد نسبت‏به فرهنگ خود بسیار است. کشورهاى به اصطلاح جهان سوم، غالبا از این دسته‏اند. چون این کشورها اولا، به شدت در حال تغییر و دگرگونى‏اند و ثانیا، ارتباط وسیعى با کشورهاى دیگر، به ویژه کشورهاى صنعتى غرب، دارند.
در جوامع نوع دوم، ساختار فرهنگى به سرعت دگرگون شده، عناصرى از آن مورد سؤال قرار گرفته، عناصر جدیدى که از جوامع دیگر آمده و یا از تغییر جدید ناشى شده است، وارد آن مى‏گردد و این ارزش‏هاى جدید به شیوه‏هاى گوناگون در میان مردم تبلیغ مى‏شود. دولت و سازمان‏هاى ادارى، رسانه‏هاى گروهى و ورود وسایل و امکانات جدید از کشورهاى صنعتى هر کدام به نوبه خود بر ارزش‏ها، باورها و اعتقادات مردم اثر مى‏گذارد. این فرایند، که معمولا یک ساختار به هم پیوسته‏اى را تشکیل مى‏دهد، ارزش‏ها و باورهاى جدیدى را که یا از جامعه دیگر وام گرفته شده و یا بر اساس مقتضیات جدید (به درست‏یا غلط) ساخته شده‏اند، تبلیغ مى‏کند. البته ممکن است افراد تا مدت زیادى دربرابر ارزش‏هاى جدید از خود مقاومت نشان دهند، ولى به مرور زمان، عده زیادى به دلایل گوناگون، جذب آنان مى‏شوند. از جمله این دلایل، یکى تمایل افراد به تبعیت از افراد، اقشار یا جوامع برتر است. جوامع صنعتى غربى به دلیل پیشرفت‏هاى صنعتى و برخوردارى از امکانات رفاهى فراوان، مورد توجه ملل دیگر قرار گرفته‏اند. این کشورها نیز به‏طور گسترده‏اى، سعى مى‏دارند از علم، صنعت، رفاه و حتى نوع زندگى، از غربى‏ها تبعیت کنند. از سوى دیگر، در کشورهایى که حکومتشان غرب‏گراست، افراد حتى اگر بخواهند در مقابل عناصر فرهنگى وارداتى از خود مقاومت نشان دهند، غالبا قادر حفظ فرهنگ خود نخواهند بود; چون در این‏گونه جوامع، پیروى از سبک زندگى جدید مزایا و تسهیلات اقتصادى - اجتماعى فراوانى را نصیب افراد مى‏سازد، در حالى‏که مقابله با آن - به عکس - افراد رااز مزایاى مزبور محروم مى‏سازد.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس ساختار موجود در این‏گونه جوامع، افراد را وادار مى‏کند تا از ارزش‏هاى جدید پیروى کنند. البته در این مرحله، میان ارزش‏هاى سنتى و ارزش‏هاى جدید تعارض پیش مى‏آید، ولى پس از مدتى، به دلیل حمایت‏هاى همه جانبه‏اى که از وضعیت جدید به عمل مى‏آید، تعارض‏ها به نفع ارزش‏هاى جدید کاهش مى‏یابد و یا از بین مى‏رود (مگر این‏که انقلابى به طرف‏دارى از ارزش‏هاى فرهنگ خودى صورت گیرد.) این ارزش‏هاى جدید به نوبه خود، موجب تغییر نگرش‏هاى افراد مى‏شود; چون این ارزش‏ها نگرش‏هاى متناسب با خود را مى‏طلبد. ارزش‏هاى وارداتى، که جایگزین ارزش‏هاى فرهنگ خودى شده‏اند، نمى‏توانند پشتوانه نگرش مثبت نسبت‏به فرهنگ خودى باشند. این‏جاست که نگرش افراد به حسب تاثیر پذیرى آن‏ها از وضعیت جدید، نسبت‏به فرهنگ خودى تغییر مى‏کند، البته با شدت و ضعف و اختلاف مراتب: ممکن است این نگرش ضعیف شود و یا به دلیل واکنش علیه وضعیت موجود، حتى تقویت گردد (این وضعیت در میان افراد معدودى ممکن است اتفاق بیفتد) و گاهى نیز ممکن است جهت نگرش عوض شود و خودباورى به ناخودباورى و خودباختگى شدید مبدل گردد.
زمانى که نگرش‏هاى افراد نسبت‏به فرهنگ خودى تغییر کند و افراد دچار خود باختگى گردند، جلوه‏هاى آن در سطح اجتماعى نیز بروز مى‏یابد: در کنش‏ها، روابط، قوانین، نهادها و... . بنابراین، نگرش‏هاى جدید، به نوبه خود، موجب قویت‏ساختار جدید مى‏گردد و این اثر برگشتى، بدین ترتیب، در زمان‏هاى بعدى موجب تغییر بیش‏تر در نگرش‏ها مى‏شود. فرایند نظرى مذکور را مى‏توان به صورت نمودار زیر نمایش داد:
ساخت فرد کنش.................................................
و به صورت جزیى‏تر:
سطح اجتماعى سطح فردى سطح اجتماعى‏ساخت (ارزش‏ها نگرش‏ها) فرد کنش.........................................
لازم به ذکر است که ورود هرگونه عنصر فرهنگى بیگانه به فرهنگ خودى موجب بروز وضعیت مزبور نمى‏گردد و فرهنگ‏هاى فعال و پویا همیشه عناصر مثبت فرهنگ‏هاى مجاور را اخذ کرده، در خود هضم مى‏کنند و این مساله، خود لازمه حیات و پویایى یک فرهنگ است. اما اگر این ورود، به تهاجم مبدل گردد وضع فرق مى‏کند; چون در این صورت، فرهنگ مورد تهاجم نه اختیارى در انتخاب و اخذ عناصر مورد نظر دارد و نه فرصت و امکان هضم عناصر وارداتى را، بلکه در این صورت، فرهنگ مورد تهاجم هویت و اصالت‏خود را از دست مى‏دهد و به یک فرهنگ فرعى نسبت‏به فرهنگ دیگر تبدیل مى‏شود که همه هستى و هویت‏خویش را به فرهنگ و جامعه دیگر ارجاع مى‏دهد. البته این بدترین حالت رسوخ یک فرهنگ در فرهنگ دیگر است که نمونه آن در برخى از کشورها و مستعمرات دیده مى‏شود. به نظر مى‏رسد ایران در دوره پیش از انقلاب حالت‏خفیف‏ترى از این وضعیت را داشته و پس از انقلاب، اگر چه بسیارى از عوامل آن از بین رفته، ولى بعضى از آثار آن‏ها هنوز باقى است.
بنابراین، به‏طور کلى عواملى را که بر خودباورى فرهنگى آثار منفى دارند، مى‏توان تحت چند عنوان مورد بحث قرار داد و نقش هریک را مستقلا در تضعیف خودباورى فرهنگى یاداور شد:
الف نقش استعمار;
ب حکومت‏هاى مستبد داخلى;
ج زمینه‏هاى داخلى;
د: رسانه‏هاى جمعى.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
الف - نقش استعمار در تضعیف خودباورى فرهنگى
مایه اصلى تهاجم فرهنگى و تضعیف فرهنگ‏هاى ملى در کشورهاى جهان، استعمار غربى است. استعمارگران - کهنه و نو - در یکى دو قرن اخیر با استفاده از وسایل و امکانات پیشرفته خود همچون موریانه به جان ملت‏هاى کوچک و بزرگ افتاده و به صورت بسیار حساب شده‏اى به تاراج ثروت‏هاى ملى - تاریخى آنان پرداخته‏اند. بى‏شک، یکى از مهم‏ترین کالاهاى به یغما رفته و تاراج شده این ملت‏ها، فرهنگ ملى و دینى آنان مى‏باشد. استعمارگران غرب براى انهدام و نابودى فرهنگ دیگر کشورها - به ویژه کشورهایى که گذشته آنان در علم، هنر، ادبیات و معمارى سهم بزرگى در پیشرفت تمدن بشرى داشته سرمایه‏گذارى عظیمى کرده‏اند. جالب این‏که بخش اعظم این سرمایه‏ها را نیز از خود همین ملت‏ها به دست آورده‏اند. در این زمینه، به چند مورد از فعالیت‏هاى استعمارى که موجب تضعیف خودباورى فرهنگى مى‏گردد اشاره مى‏شود:
1- نقش انجمن‏هاى فراماسونرى
یکى از شگردهاى حساب شده و قدیمى استعمار در تهاجم فرهنگى و تضعیف فرهنگ کشورهاى ضعیف‏تر، تشکیل انجمن‏هاى فراملیتى فراماسونرى و اعزام وابستگان آنان تحت پوشش کمک‏هاى انسان‏دوستانه به این کشورها است. انجمن‏هاى فرامانسونرى با شعارهایى همچون آزادى، برادرى، برابرى و تلاش براى فروریختن کاخ‏هاى ظلم و برافراشتن پرچم عدالت مطلق، نقش عمده‏اى در تضعیف فرهنگ ملت‏هاى ریشه‏دارى همچون ایران داشته‏اند.
انجمن‏هاى فراماسونرى، که عمدتا از گراندلژ انگلیس رهبرى و هدایت مى‏شدند، فشار عمده خود را بر روى اصیل‏ترین عنصر جامعه بشرى - یعنى: دین - متمرکز کرده بودند; زیرا خوب مى‏دانستند که حضور دین، به ویژه اسلام، در اجتماع هرگز با منافع آنان سازگار نخواهد بود و به آن‏ها اجازه سلطه‏گرى و بی احترامی نخواهد داد. بنابراین، آن‏ها همواره در پى خاموش کردن نور ایمان از قلب مؤمنان و تضعیف دین در جامعه بودند.
میرزا ملکم خان، که از بنیان‏گذاران انجمن‏هاى فراماسونرى در ایران است، هدف از تشکیل این انجمن را ترویج اندیشه‏هاى اروپایى و آزادى به شیوه غربى و پایه‏گذارى اصول سـ*ـیاست غربى براى ایجاد حکومت مردمى در ایران مى‏داند. (4) وى در این زمینه مى‏گوید: من مایل بودم اصول تمدن غربى را در ایران شیوع دهم و براى این کار، از جامعه دیانت استفاده نمودم. از این روى، انجمن‏هاى فراماسونرى را در لفافه دینى پوشیدم. (5)
روشن است که طرح پیشینه فراماسونرى در ایران، اهداف و آثار سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى آن، نیازمند بحث گسترده‏اى است که مجال دیگرى مى‏طلبد. آنچه در این‏جا ممکن و متوقع است، اشاره به فرایندى است که این انجمن‏ها از طریق آن، به نابود سازى فرهنگ ملى و دینى این مرز و بوم و تضعیف باروهاى این ملت پرداختند.
نخست‏باید توجه داشت که گردانندگان این انجمن‏ها در ایران، خود قبلا به‏دام استعمار افتاده و به اصطلاح، شست‏وشوى مغزى داده شده بودند. آن‏ها فرهنگ خودى را نه تنها عامل رشد و ترقى نمى‏دانستند، بلکه آن را مانع بزرگى در راه ترقى و پیشرفت (البته به سبک غربى آن) تلقى مى‏کردند. از سوى دیگر، آن‏ها راه نجات ملت را از عقب ماندگى از موى سر تا ناخن پا فرنگى شدن مى‏دانستند. انجمن‏هاى فراماسونرى ایران با افراد و اهداف مزبور وارد عمل گردیدند و براى دست‏یابى به اهداف خود سعى کردند روشنفکران و نخبگان سیاسى - اقتصادى کشور را به‏دام خویش اندازند. آن‏ها مى‏دانستند که با تهى ساختن روشنفکران، اندیشمندان، قلم به دستان و زمامداران امور سیاسى، اجتماعى واقتصادى از فرهنگ خودى، هم حکام و گرانندگان امور براى سلطه‏گران خارجى رام مى‏شوند و هم مدافعان و پیشتازان فرهنگى، که همان اندیشمندان و قلم به دستان هستند، به فرهنگ خویش پشت کرده و به ترویج فرهنگ بیگانه مى‏پردازند. بدین ترتیب، انجمن‏هاى فراماسونرى در ایران، به ویژه در دوران حکومت پهلوى، با سیاستى که در پیش گرفتند، توانستند به راحتى، زمینه هجوم فرهنگ بیگانه و تضعیف فرهنگ ملى و دینى را آن هم به دست کسانى که به ظاهر نقش مدافعان فرهنگ را ایفا مى‏کردند، فراهم کنند و پایه‏هاى مقاومت در مقابل این تهاجم را تعضیف نمایند.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
2- استعمار و تحقیر ملت‏ها
نوع رابـ*ـطه‏اى که حکومت‏هاى استعمارى و سلطه‏جوى غربى با کشورهاى جهان سوم برقرار مى‏کنند، همواره با تحقیر فرهنگ و تاریخ این کشورها همراه است. استعمارگران با شیوه‏هاى گوناگون در پى القاى این فکر به ملل ضعیف جهان هستند که این ملل به تنهایى قادر به اداره خود نبودند و جز توسل به قدرت‏هاى بزرگ و تقلید کورکورانه و بوزینه‏وار از فرهنگ مبتذل غربى راهى به توسعه اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى ندارند. تحقیرهایى که در این زمینه اعمال مى‏کنند، گاهى از حد سـ*ـیاست و فرهنگ نیز بی احترامی کرده و از نظر زیستى، مدعى مى‏شوند که این ملت‏ها از هوش و استعداد کم‏ترى برخوردارند.
کشور پهناور ایران با آن‏که هیچ‏گاه به‏طور مستقیم تحت‏سلطه استعمار قرار نداشته، ولى با وجود این، تا پیش از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى به رهبرى خردمندانه حضرت امام خمینى (ره)، در قبال کشورهاى استعمارى، به ویژه امریکا، همواره از یک موضع بسیار ضعیف و تحقیر شده‏اى رنج مى‏برد. حضور مستشاران غربى در زمینه‏هاى سیاسى، اقتصادى و نظامى در ایران، این کشور را عملا به یک کشور وابسته تبدیل نموده و قدرت تصمیم‏گیرى را از حکامى که ظاهرا قدرت را در دست داشتند، سلب کرده بود.
گویند: روزى مرحوم سید حسن مدرس به رضا شاه گفت: حالا که به دست انگلیسى‏ها شاه شده‏اى و به اصطلاح، خرت از پل گذشته است، به آن‏ها پشت کن و به مردم روى آور و منافع مردم را در نظر بگیر پاسخ شنید که: اگر چنین کنم، به دست آشپزهایم کشته خواهم شد; چون حتى پیشخدمت‏هایم هم انگلیسى هستند! (6)
در مجموع، قدرت‏هاى سلطه‏گر با کشورهاى ضعیف‏تر به گونه‏اى عمل مى‏کنند که کشورهاى ضعیف برترى مطلق و همه جانبه سلطه‏گران را از یک سو، و کهترى خویش رااز سوى دیگر بپذیرند. پذیرش این وضعیت از سوى یک ملت، به یک فرایند طولانى، پیچیده و گسترده‏اى نیازمند است و «هدف غایى این نوع جامعه‏پذیرى، بازشناسى و پذیرش خرده سیستم استعمارگر از جانب خرده سیستم استعمار زده است، به شکلى که خرده سیستم اخیر نه فقط دیگرى را متفاوت از خود بداند، بلکه برتر از خود بداند. (7)
سـ*ـیاست استعمارى به این حد اکتفا نکرده و براى تشدید این تمایز و تاکید بر پستى و کاستى فرهنگ این کشورها از تمام وسایل و ابزارهاى ممکن استفاده مى‏کند. برخى از معاهداتى که از سوى کشورهاى استعمارى بر کشورهاى عقب نگه داشته تحمیل مى‏شود، به‏طور شرم آورى تحقیرآمیز مى‏باشد. کاپیتولاسیون یکى از آن‏هااست. در ایران، حکومت پهلوى با پذیرش کاپیتولاسیون، خیانتى مضاعف به فرهنگ و ملت ایران نمود. پذیرش کاپیتولاسیون نشانگر کمال خود باختگى حکام وقت در برابر غرب و عدم تعلق بلکه انقطاع کامل آن‏ها از فرهنگ اسلامى و ایرانى است. مخالفت‏شجاعانه حضرت امام خمینى; با این قرارداد ننگین، یکبار دیگر غیرت و حمیت اسلامى - ملى این رهبر آگاه و دلسوز را در خاطره‏ها زنده ساخت.
حاصل آن که استعمار با یک سـ*ـیاست دقیق و حساب شده و با استفاده از تمام وسایل و امکانات ممکن، سعى مى‏کند تا فرهنگ و هر آنچه را که متعلق به کشورهاى عقب افتاده مى‏باشد، تحقیر و تضعیف نماید. این سـ*ـیاست وقتى طى سال‏هاى متمادى ادامه یابد، افراد در این کشورها در کارایى و قوت فرهنگ خویش تردید کرده، به تدریج، به فرهنگ استعمارى تمایل پیدا مى‏کنند. زمانى‏که جامعه‏اى دچار چنین وضعیتى گردید، مى‏توان گفت آن‏ها هویت فرهنگى خویش را از دست داده و به اصطلاح دچار ضعف خودباورى فرهنگى شده‏اند.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
- نقش صنعت و فن‏آورى پیشرفته
«فن‏آورى‏» به معناى مجموعه دانش علمى و صنعتى و فن‏آورى است. «فن‏آورى‏» و صنعت‏یا در خود جامعه به وجود آمده و رشد کرده است و یا در کشورى دیگر، و بهره‏مندى کشور دیگر از آن به انتقال نیاز دارد. انتقال فن‏آورى و صنعت راه‏هاى گوناگونى دارد که هر کدام خطرها و مزایاى مربوط به خود را دارد.
این‏که کدام یک از این راه‏ها ضایعات اقتصادى و فرهنگى کم‏ترى در بر دارد، بحث جالب و لازمى است، اما از حوصله این گفتار بیرون است. روى هم رفته، فن‏آورى پیشرفته غرب به دو شیوه کاملا متمایز به اشاعه فرهنگ کشورهاى صاحب فن‏آورى و تضعیف فرهنگ‏هاى دیگر کمک مى‏کند:
الف - پشتوانه اصلى تهاجم فرهنگى غرب پیشرفت فن‏آورى و توسعه اقتصادى آن است. فن‏آورى پیشرفته به عنوان عنصر اساسى تمدن جدید غرب، برگ برنده مهمى است که به دارنده خود امتیاز و اعتبار عام مى‏بخشد. انسان‏ها تمایل دارند فرد، قوم یا ملتى را که در یک زمینه و جنبه‏اى خاص برترى فوق‏العاده‏اى دارد، از هر جهت‏برتر و ممتاز بدانند; مثلا، نظر یک قهرمان ورزشى را در سـ*ـیاست و یا نظر یک فضانورد را در مورد مسائل اجتماعى جویا مى‏شوند. درست است که پیدایش صنعت پیشرفته غرب در بسـ*ـتر مناسب فرهنگى خود روى داده، ولى الزاما چنین نیست که پیشرفت در زمینه صنعت ملازم با برترى در همه زمینه‏ها، به ویژه جنبه‏هاى فکرى و معنوى، باشد; زیرا مى‏دانیم که فرهنگ داراى دو بعد مادى و غیر مادى است. على‏رغم آن‏که فرهنگ در جنبه‏هاى غیر مادى با فرهنگ اسلامى هرگز قابل مقایسه نیست، حتى عناصر مثبتى که در آن فرهنگ منجر به پیشرفت جنبه‏هاى مادى تمدن آنان شده، عناصرى به مراتب اصیل‏تر و کامل‏تر از آن‏ها در اسلام وجود دارد. ولى به دلیل پیشرفت غرب در زمینه صنعت، راه پذیرش فرهنگ غربى در میان ملل و جوامع دیگر، از جمله جوامع اسلامى، هموار گردیده است; چون این ملت‏ها تحت تاثیر صنعت غرب قرار گرفته‏اند. پس از تعمیم این پیشرفت‏به کل فرهنگ غربى، افراد به این نتیجه مى‏رسند که فرهنگ غربى، به‏طور کلى، برتر از فرهنگ خود آن‏هاست. بدین ترتیب، نوعى احساس ضعف، خود باختگى، یاس و تردید نسبت‏به فرهنگ خودى در آن‏ها به وجود مى‏آید و زمینه تهاجم سیاسى و فرهنگى استعمارگران غربى فراهم مى‏گردد.
ب - ورود فرهنگ غربى همراه با فن‏آورى; البته انتقال یا وارد کردن صنعت - فى‏حدنفسه - مذموم نیست و خنثى مى‏باشد; یعنى: مى‏تواند تحت تاثیر عوامل و شرایط دیگر، خوب یا بد تلقى گردد. استفاده از فن‏آورى اگر براساس نیازهاى فرهنگى - اجتماعى استوار نبوده و با فرهنگ خودى سازگار نباشد، علاوه بر ضایعات اقتصادى، مى‏تواند موجب تضعیف فرهنگ خودى و زمینه ساز ترویج فرهنگ بیگانه گردد. وارد کردن فن‏آورى از کشورهاى پیشرفته اگر با درایت و هشیارى همراه نباشد ورود فرهنگ جامعه صاحب صنعت را نیز ممکن است‏به همراه داشته باشد.
از سوى دیگر، مشکل این‏جاست که کنار گذاشتن صنعت و عدم انتقال آن به صلاح جامعه نیست و در دراز مدت، موجب وابستگى و عقب ماندگى بیش از پیش جامعه و تضعیف فرهنگ ملى مى‏گردد; یا باید از قافله پیشرفت تمدن بشرى عقب ماند و مرزها را به روى همه چیز بست - که چنین کارى نه عاقلانه است و نه با وجود رشد سریع و عظیم ابزار اطلاع رسانى، ممکن - و یا باید خود اقدام به اختراع و ساخت وسایل صنعتى بدون کمک گرفتن از تجربیات دیگران کرد - که این کار خود نیازمند زمان زیاد، وجود منابع عظیم و سرمایه‏گذارى کلان مى‏باشد و مقرون به صرفه نیست. سرانجام، راه آخر آن است که از صنعت و دانش فنى دیگران استفاده نماییم و در این زمینه، نیروهایى را آموزش دهیم و با انتخاب فن‏آورى دیگران و جذب آن، در بلند مدت به خود کفایى دست‏یابیم. البته این خود نیازمند احتیاط کامل، حضور فعال در بازارهاى جهانى و اطلاعات دقیق از فن‏آورى در جهان مى‏باشد. به نظر مى‏رسد این راه مقرون به صرفه‏تر و عقلانى‏تر است.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
از سوى دیگر، مشکل این‏جاست که کنار گذاشتن صنعت و عدم انتقال آن به صلاح جامعه نیست و در دراز مدت، موجب وابستگى و عقب ماندگى بیش از پیش جامعه و تضعیف فرهنگ ملى مى‏گردد; یا باید از قافله پیشرفت تمدن بشرى عقب ماند و مرزها را به روى همه چیز بست - که چنین کارى نه عاقلانه است و نه با وجود رشد سریع و عظیم ابزار اطلاع رسانى، ممکن - و یا باید خود اقدام به اختراع و ساخت وسایل صنعتى بدون کمک گرفتن از تجربیات دیگران کرد - که این کار خود نیازمند زمان زیاد، وجود منابع عظیم و سرمایه‏گذارى کلان مى‏باشد و مقرون به صرفه نیست. سرانجام، راه آخر آن است که از صنعت و دانش فنى دیگران استفاده نماییم و در این زمینه، نیروهایى را آموزش دهیم و با انتخاب فن‏آورى دیگران و جذب آن، در بلند مدت به خود کفایى دست‏یابیم. البته این خود نیازمند احتیاط کامل، حضور فعال در بازارهاى جهانى و اطلاعات دقیق از فن‏آورى در جهان مى‏باشد. به نظر مى‏رسد این راه مقرون به صرفه‏تر و عقلانى‏تر است.
در واقع، اگرچه صنعت‏شرط لازم پیشرفت و توسعه است، اما عزت و آزادگى در گرو آن است که ذلیلانه نیاز خود را تامین نکنیم. اگر خواهان پیشرفت و توسعه هستیم و اگر مى‏خواهیم از کاروان تمدن بشرى عقب نمانیم، باید پیش از همه، در حفظ خویشتن خویش و هویت فرهنگى خود کوشا باشیم; زیرا با از دست دادن هویت فرهنگى، به هیچ توسعه‏اى دست نخواهیم یافت. البته عزت نه در عزلت‏گزینى است و نه در طرد هویت دینى و ملى، بلکه در حریت، آزادگى و توسعه بدون ذلت مى‏باشد. راه معقول توسعه و تامین نیاز در این است که برخى نیازها را که خود مى‏توانیم، در تامین آن بکوشیم و اگر از خارج، وارد مى‏کنیم، احتیاط کامل داشته باشیم و با حوصله کامل، اقدام به جذب آن نماییم و در این مساله، عجله ننماییم. چرا که ورود فرهنگ صنعتى به منزله ورود مستشاران خارجى و ترویج فرهنگ بیگانه و در نهایت، تضعیف فرهنگ خودى است. (8)
4- نقش نظریه‏هاى شبه علمى
غرب سلطه‏طلب در تلاشى همه‏جانبه و با پشتوانه اقتصاد و صنعت‏برتر خویش، سعى در گسترش فرهنگ خود و وادار نمودن ملت‏هاى دیگر به پذیرش برترى همه‏جانبه خویش مى‏نماید. در همین راستا، از سویى، بسیارى از دانشمندان و محققان خود را بسیج کرده‏اند تا با ارائه نظریه‏هاى شبه علمى بر برترى فرهنگ و جامعه غربى تاکید ورزند و از سوى دیگر، از بعضى از نظریه‏هایى که دانشمندان بى‏طرف ارائه داده‏اند، سوء استفاده کرده و به نفع خویش از آن‏ها بهره‏بردارى مى‏کنند. این برخورد را مى‏توان در بسیارى از حوزه‏هاى علوم مشاهده کرد. ما به عنوان نمونه، به چند مورد اشاره مى‏کنیم:
الف - در زمینه اقتصاد، مى‏توان از نظریه خطى مراحل رشد روستو، مورخ شهیر اقتصاد، نام برد. این نظریه بر این مبنا استوار است که انتقال از عقب‏ماندگى به توسعه مى‏تواند بر حسب یک رشته از قدم‏ها و یا مراحلى، که تمام کشورها باید از آن بگذرند، توصیف شود. کشورهاى توسعه نیافته و کم‏تر توسعه‏یافته و عقب مانده، که هنوز در مرحله جامعه سنتى قرار دارند، اگر بخواهند به مرحله رشد و توسعه برسند، باید مراحل رشدى را که جوامع غربى پیموده‏اند، بپیمایند. (9) در واقع، این یکى از الگوهاى وابستگى جدیدى است که تلاش‏هاى جوامع عقب نگه داشته شده را در جهت توسعه غیر ممکن دانسته و با صراحت تمام، ابراز مى‏دارد که تمام جوامع جهان براى رسیدن به توسعه، باید تنها یک خط را سیر کند و آن عبارت است از سیرى که جوامع توسعه یافته غربى طى کرده‏اند!


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
ب - در زمینه جغرافیاى سیاسى، مکتب فضایى آلمان قابل ذکر است. این مکتب، که به وسیله فردریک راتزل ارائه گردید، اظهار مى‏دارد که دولت‏یک انـ*ـدام‏واره (ارگانیسم) است; انـ*ـدام‏واره‏اى که وابسته به سرزمین است و باید یا رشد کند و یا بمیرد; زیرا ماهیت دولت‏به گونه‏اى است که نمى‏تواند ثابت‏بماند. این رشد ابتدا یک رشد فرهنگى است و رشد فرهنگ و جمعیت نیز نیاز به توسعه سرزمین یا فضا دارد. (10) این نظریه اساس و مبناى عمل جنگ افروزى‏ها و کشور گشایى‏هاى غیر منطقى و فاجعه آمیز آلمان نازى بود.
ج - در علوم اجتماعى، از این‏گونه نظریه‏ها نمونه‏هاى بیش‏ترى وجود دارد. به عنوان نمونه، قانون سه‏مرحله‏اى اگوست کنت و نظریه پنج مرحله‏اى کارل مارکس جامعه غربى را سرمشق والگوى تمام‏نماى جوامع بشرى قلمداد مى‏کنند.
همان‏گونه که ملاحظه شد به این نظریه‏ها، که تنها مشتى از خروار مى‏باشند، صراحتا و یا تلویحا، راه نجات از فقر و عقب‏ماندگى و رسیدن به رفاه و سعادتمندى را در دنباله‏روى و تقلید کشورهاى جهان سوم از جوامع غربى مى‏دانند.
بدین ترتیب، نظریه‏پردازان غربى در پى اثبات حقانیت مسیر و فرآیندى هستند که جوامع غربى پیموده‏اند. هدف نهایى این نظریه‏ها اثبات این مطلب است که پذیرش فرهنگ غرب و طرد میراث فرهنگى ملل غیر غربى نه تنها پسندیده و بایسته است، بلکه براى رسیدن به ترقى، پیشرفت و توسعه همه‏جانبه، حتمى و الزامى نیز مى‏باشد. ارائه این‏گونه نظریه‏ها در عصر علم‏زده کنونى، که علم را تنها مرجع مقبول و قانونى مى‏دانند و هر آنچه را که با نشان «علمى‏» ارائه دهند بدون چون و چرا مى‏پذیرند، مى‏تواند خطرات بسیار را به دنبال داشته باشد. متاسفانه برخى روشنفکران وطنى نیز دقیقا مروج این‏گونه نظریه‏ها هستند.
ب - حکومت‏هاى مستبد داخلى و نقش آن در تضعیف خودباورى فرهنگى
یکى از عوامل اساسى ترویج و اشاعه فرهنگ غربى و تضعیف فرهنگ خودى، حکومت‏هاى خودباخته، نالایق و مستبدى است که طى قرن‏ها بر این کشور حکومت کرده‏اند. البته بررسى دقیق و یکایک حکام مستبد و نقش آنان در تضعیف و از بین بردن خودباورى فرهنگى در این مجال مختصر، ممکن نیست و تنها به اختصار، به نحوه تاثیرگذارى حکومت‏هاى نالایق گذشته بر تضعیف فرهنگ و باورهاى فرهنگى اشاره خواهد شد. براى روشن شدن بحث، انواع سه‏گانه سلطه ماکس وبر ذکر مى‏شود. ماکس وبر سلطه را به سه نوع تقسیم مى‏کند:
1- سلطه قانونى که سرشت عقلانى دارد و برمبناى اعتقاد و عمل به قانون و مقررات به وجود مى‏آید;
2- سلطه سنتى که برمبناى اعتقاد به مشروعیت کسانى استوار است که به موجب رسوم جارى، به قدرت مى‏رسند;
3- سلطه فرهمند (کاریسماتیک) که از اعتقاد به ارزش‏هاى شخصى یک فرد و تهور و تجربیات وى مایه مى‏گیرد. (11)
در ایران، نوع سلطه حاکم، سلطه سنتى بود. در این نوع سلطه و اقتدار، فرد برحسب ارشدیت، ارث، سن، اشرافیت و مانند آن قدرت را در اختیار مى‏گیرد. (12) سلطه سنتى غالبا با استبداد همراه است و رعایاى تحت‏حکومت‏برحسب میل و اراده حاکم و شاه عمل مى‏کنند. بنابراین، هرنوع ارزش، هنجار، سنت، باور و اعتقادى که با منافع شاه و یا حاکم منافات داشته باشد، شاه درصدد حذف آن و جایگزین کردن باورها و ارزش‏هاى مطلوب خویش برمى‏آید. در سلطه استبدادى، حاکم به جاى استفاده از روش‏هاى مسالمت‏آمیز و مردم‏سالارانه، از زور و اجبار استفاده مى‏کند.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا