خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سلسله حکومت‏هاى استبدادى شاهنشاهى ایران نیز شخص شاه در راس هرم قدرت قرار داشت و مشروعیت وى صرفا بر پایه موقعیت‏شخصى و زور به دست مى‏آید و شاه، حاکم مطلق جان و مال مردم محسوب مى‏شد; مثلا، «رژیم حکومت قاجاریه، که دنباله رژیم سلطنت استبدادى فردى دو هزار و پانصد ساله ایران بوده، طبعا با مختصر تفاوتى، داراى همان ماهیت و خصوصیاتى بود که در دوره‏هاى مختلف تاریخ ایران و در رژیم‏هاى سلطنتى این کشور به چشم مى‏خورد: شاه یگانه مرجع صلاحیت‏دار براى رسیدگى به کلیه مسائل و امور کشورى و لشکرى، فرمانده کل، ولى‏نعمت همه افراد... [ بود ]. کلیه افراد مردم حتى صدر اعظم و وزیران و ماموران عالى رتبه دولت، نوکران شاه محسوب مى‏شدند.. . به قول «لرد کرزن‏»، شخص شاه داراى سه وظیفه حکمرانى - یعنى: قانون‏گذارى - و اجرایى، و قضایى و وجود او محورى بود که تمام ماشین زندگى عوام مردم روى آن گردش مى‏کرد». (13)
این موضوع با تفاوتهایى در شدت و ضعف، در مورد همه شاهان ایران صادق است. «از کسى مثل ناصرالدین شاه، که حتى از اسم قانون بدش مى‏آمد،... تا سلاطینى که حداقل، در این دو قرن اخیر، از زمان فتحعلى شاه و محمدعلى شاه و ناصرالدین شاه بگیرید تا محمدرضا و پدرش، هیچ چیز جز منافع خودشان سرشان نمى‏شد. دوره قاچار جزو تاریک‏ترین دوره‏هاى ایران است. خاندان پهلوى کارى کردند که به مراتب از آنچه در دوران قاجار وجود داشت، بدتر بود; زیرا این‏ها پایه‏هاى فرهنگ خودى را متزلزل و ویران کردند. فرهنگ وارداتى را جایگزین نمودند و آن را در اغلب شؤون ما نفوذ دادند.» (14)
نکته دیگرى که باید مورد توجه قرار گیرد این که پس از پیدایش قدرت‏هاى استعمارى غرب، شاهان و حکومت‏هاى ایران غالبا به یکى از قدرت‏هاى استعمارى وابسته بودند، به‏گونه‏اى که آنان در واقع، به عنوان نماینده استعمار در داخل کشور، حکومت مى‏کردند و مجرى سـ*ـیاست‏هاى آنان بودند. به‏طور کلى، از ویژگى‏هاى کشورهاى استعمارى، وابستگى سیاسى کشورهاى مستعمره (مستقیم یا غیرمستقیم) به آن‏هاست. همه تصمیم‏گیرى‏هاى سیاسى مهم، به وسیله کشور استعمارگر اتخاذ مى‏گردد و به آن‏ها القا مى‏شود و حکام داخلى به عنوان مجریان سـ*ـیاست‏هاى استعمار عمل مى‏کنند.
«قدرت‏هاى استعمارى دو وظیفه به حاکمیت‏سیاسى سنتى تفویض مى‏کنند: یکى آن‏که ابتدا این حاکمیت‏به عنوان معاونت‏حاکم یا مدیر فرعى عمل مى‏نماید. به عبارت دیگر، قدرت استعمارى براى اجراى مقاصد و برنامه‏هاى خود، استخدام پرسنل، سازمان دادن خدمات عمومى، کسب اطلاعات و غیره... به رؤساى محلى متوسل مى‏شود. دوم آن‏که حاکمیت‏سنتى به مثابه پلیس عمل نموده و حفظ نظم، آرامش و گاهى نیز انجام مجازات قضایى را به عهده دارند. در واقع، این قدرت سیاسى است که به مردم رعایت کردن قوانین و پذیرش الگوها و ارزش‏هاى جدید را مى‏آموزد» (15) پس از بیان مشخصات عمده حکومت‏هاى گذشته را، چند نمونه از آثار سوء این حکومت‏ها بر فرهنگ و باورهاى فرهنگى ذکر مى‏گردد:


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
1- ضعف کارآیى اقتصادى و اجتماعى
از جمله آثار عمده و مهم وجود حکومت‏هاى استبدادى، عدم تحرک اجتماعى است. از نظر جامعه‏شناسان، تحرک اجتماعى به معناى جابجایى افراد در پایگاه‏هاى گوناگون و قشرهاى متفاوت جامعه مى‏باشد. تحرک اجتماعى در میان جوامع و اقشار یک جامعه موضوعى است مشترک، ولى میزان آن نسبى مى‏باشد و در میان قشرها و جوامع گوناگون، متفاوت است. یکى از آثار مثبت تحرک اجتماعى، افزایش کارایى اقتصادى و اجتماعى است; زیرا، در یک ساخت اجتماعى سیال - یعنى: ساختى که افراد میان پایگاه‏هاى گوناگون به راحتى جا به جا مى‏شوند - احتمال این‏که موقعیت‏هاى بالا توسط اشخاص لایق و شایسته اشغال گردد، بیش‏تر خواهد بود. در واقع، افزایش کارایى اقتصادى و اجتماعى بدون تحرک اجتماعى مشکل و بلکه ناممکن به نظر مى‏رسد.
جامعه ایران در دوران حکومت قاجاریه و پهلوى به دلیل انتصابى بودن بسیارى از پایگاه‏ها، از تحرک اجتماعى بسیار ضعیفى برخوردار بود. افرادى که از صلاحیت کافى براى احراز مناصب و پایگاه‏ها برخوردار نبودند و تعهدى نیز در قبال ملت‏خود احساس نمى‏کردند و صرفا در اندیشه افزایش سودجویى و منفقت‏طلبى خویش بودند به مناصب مهم اجتماعى گمارده مى‏شدند و این وضعیت ضعف کارآیى نظام اقتصادى و اجتماعى را به دنبال داشت. فقدان و یا ضعف تحرک اجتماعى و ضعف کارایى اقتصادى و اجتماعى، دو پیامد عمده اجتماعى در پى داشت: از سویى، موجب عقب‏ماندگى همه‏جانبه کشور مى‏شد و از سوى دیگر، فساد نظام ادارى را در پى داشت، هریک از این دو مساله به نوبه خود، براى تضعیف فرهنگ و خودباورى فرهنگى کافى بود.
الف. عقب ماندگى کشور: جوامعى نظیر ایران در گذشته، که تحرک اجتماعى در آن بسیار اندک و نقش‏هاى اجتماعى غالبا انتصابى بود، از نظر توسعه و پیشرفت اقتصادى و اجتماعى، همواره از کاروان تمدن بشرى عقب‏تر است این عدم رشد و توسعه ناشى از وجود حکام مستبد و تبعات آن مى‏باشد و این عقب‏ماندگى سالیان درازى بر این کشور سایه افکنده بود و بر این ملت فشار وارد مى‏آورد. از سوى دیگر، عامه مردم از این عقب‏ماندگى و ضعف فرهنگى آگاهى نداشتند; چون زمینه‏اى که به آنان فرصت دهد تا بتوانند وضعیت‏خود را با کشورهاى دیگر، به ویژه کشورهاى صنعتى مقایسه نمایند وجود نداشت. این عدم آگاهى مردم از عقب‏ماندگى کشور و عدم پویایى فرهنگ خودى ادامه داشت تا این‏که در مقاطعى از تاریخ پرفراز و نشیب کشور، حکومت‏ها، تحت فشار شدید مصلحان اجتماعى و قیام مردم، از تفتیش شدید عقاید مى‏کاستند. در این فرصت‏ها، مردم به عقب‏ماندگى فرهنگ خود پى مى‏بردند و زمانى که مردم فرهنگ خویش را ضعیف تلقى کند، باورهاى مثبت‏خود را نسبت‏به آن از دست مى‏دهد. در واقع، اطلاع و آگاهى از عقب ماندگى کشور و احساس تضعیف باورهاى فرهنگى تنها در مقاطعى که جو خفقان و تفتیش شکسته و یا زمانى که ساختار حاکم دچار اختلال یا تغییر مى‏شد، به وجود مى‏آمد. مردمى که در یک دوران بسیار طولانى، مایه‏هاى اصیل فرهنگ خویش را از داده و کاملا در عقب ماندگى به سر مى‏برند، نوعى احساس سرخوردگى و کمبود نسبت‏به کشورهاى پیشرفته دارند و خود را ناتوان از رسیدن به پیشرفت و تمدن بیگانه و نیز ناتوان از اخذ و گزینش عناصر مفید فرهنگ بیگانه مى‏دانند. آنان، بدین ترتیب، خود را در برابر فرهنگ بیگانه و مهاجم، ناتوان تلقى کرده و نسبت‏به فرهنگ خویش و غناى آن مردد مى‏شوند. بدین‏گونه، فرایند مزبور منجر به احساس ضعف فرهنگ ملى مى‏شود و تضعیف خودباورى فرهنگى را در پى دارد.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
ب. فساد نظام ادارى: همان‏گونه که گذشت، یکى از پیامدهاى وجود حکومت‏هاى مستبد و وابسته، فقدان تحرک اجتماعى و اشغال پایگاه‏هاى اجتماعى توسط نااهلان، عقب‏ماندگى کشور و فساد ادارى است; به‏دلیل این‏که موقعیت‏ها بر اساس لیاقت‏ها وشایستگى‏ها توزیع نمى‏شود و افراد فاقد کارایى وتخصص لازم، پایگاه‏هاى اجتماعى را اشغال مى‏کنند، فساد و رشوه‏خوارى چنان بر نظام ادارى حاکم مى‏شود که افراد در مدت کوتاهى پس از اشغال مناصب و موقیعیت‏ها، به سرمایه‏داران بزرگ تبدیل مى‏شوند; مثلا، در دوران حکومت پهلوى، صاحب‏منصبان و نخبگان مدتى پس از اشغال مناصب بالا، به زمین‏داران و سرمایه‏داران بزرگ تبدیل شدند. این‏گونه فسادها در فرد یا افراد معدودى محدود نمى‏ماند و معمولا مانند موجى به‏افراد دیگر نیز سرایت مى‏کند. و این به دلیل «ارتباطات وثیق و تعاملات عمیقى است که لازمه هر نظام ادارى است و مفاسد پدید آمده در هر یک از آن‏ها، سایرین را نیز دستخوش فساد مى‏سازد.» (16) در نتیجه، آداب، رسوم و ارزش‏هاى فرهنگى و دینى جامعه در این حیطه‏ها، دچار ضعف و انحطاط مى‏گردد. زمانى که مردم در ادارات، که بخش بزرگى از تعاملات آن‏ها را تشکیل مى‏دهد، وضعیت را بدین‏گونه یافتند، نوعى احساس منفى نسبت‏به فرهنگ خودى در در خویش احساس مى‏کنند.
حاصل آن‏که فرایندى که منجر به تضعیف خودباورى فرهنگى مى‏گردد، همانند زنجیره در هم تنیده و به هم بسته‏اى است که در راس آن، وجود حکومت‏هاى مستبد و ضعف کارایى اقتصادى و اجتماعى مى‏باشد. دو اثر عمده حلقه اخیر این زنجیره، عقب‏ماندگى همه جانبه کشور و فساد نظام ادارى و دیوان‏سالارى است. این دو عامل امکان تضعیف خودباورى فرهنگى را بیش از پیش فراهم مى‏کند. این فرایند را مى‏توان به صورت ذیل ارائه کرد:
: <- عشçcdغ ¯vکn یoخقk êdçpwj حd»zc + یµdطovc إpen ضlµ <- êkclgovc ضd²غ
<- یثـçp¾ یëdëکj ضlµ <- oک،ئ یتlغd× hأµ -1
احساس ضعف خودباورى فرهنگى‏2- عدم کارایى نظام دیوان‏سالارى تضعیف خودباورى فرهنگى <- یثـçp¾ êdçyqoc ہى•©n <- êockc kdw¾ +
2- وابستگى حکام
گفته شد که حکومت‏هاى گذشته ایران از نوع سنتى بوده‏اند، حکومت‏هایى متکى به اشخاص، و شاه نیز به دلیل وابستگى شدید به بیگانگان، مجموعه نظام و کشور را به سوى بیگانگان و پیاده کردن اهداف آنان سوق مى‏داده و زمینه تسلط تام آنان را بر کشور فراهم مى‏ساخته است.
با نگاهى اجمالى، به تاریخ سده‏هاى اخیر ایران و با اندک سیرى در زندگى شاهان و نیز خاطرات سیاسى آنان، به اوج بى‏کفایتى، بى‏لیاقتى و وابستگى شاهان ایران پى‏مى‏بریم. در این‏جا، براى نمونه، به چند شاهد تاریخى اشاره مى‏کنیم تا روشن گردد که شاهان و حکام گذشته در عین ظلم و استبداد داخلى، در مقابل قدرت‏هاى خارجى تا چه اندازه از خود ضعف و ناتوانى نشان داده‏اند:
ناصرالدین شاه، که یکى از مقتدرترین شاهان دوران حکومت قاجار بود و قریب پنجاه سال بر مسند قدرت تکیه زد، در مقابل تمدن غرب آن چنان خودباخته بود که با سفرى به اروپا، انگشت‏حیرت به دهان گرفت و در برابر تمدن بیگانه، سرخضوع و تسلیم فرود آورد. اگر در خاطراتى که ناصرالدین شاه به قلم خود از سفر فرنگ نگاشته است، اندک تاملى شود، از ابتدا تا انتهاى آن، چیزى جز ذلت، بى‏لیاقتى، خشوع و تسلیم در برابر تمدن غرب نیست. (17)


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
محمدعلى شاه قاجار نیز دست کمى از ناصرالدین شاه نداشت. درباره حکومت وى نوشته‏اند: «نفوذ دولت روس و انگلیس در امور داخلى ایران به اندازه‏اى است که کارگزاران حکومت‏بدون اجازه و نظر آن‏ها، دست‏به هیچ اقدامى نمى‏زدند، به گونه‏اى که حاج میرزاآقا، صدراعظم محمدعلى شاه، از مداخلات دولت‏هاى روس و انگلیس در همه شؤون مملکت و مسلوب الاختیار شدن کارگزاران ایرانى به جان آمده و مکرر به محمدعلى شاه شکایت مى‏کرد. [خود باختگى شاه] و گستاخى و جسارت نمایندگان روس و انگلیس به جایى رسیده بود که هر حکم و امرى داشتند آمرانه به صدراعظم مى‏نوشتند و به دست نوکر یا پیشگامان مى‏دادند تا به شاه برساند و همان جا جواب مساعد بگیرد». (18) محمدرضا پهلوى و رضاخان نیز وضعى مشابه دیگر شاهان ایران داشته‏اند.
این نمونه‏هاى تاریخى اوج وابستگى، خودباختگى و مسلوب‏الاختیار بودن شاهان ایران را نشان مى‏دهد. شاه براى حفظ تـ*ـخت و تاج شاهى، راهى جز اطاعت و اجراى دستورات بیگانگان در خود نمى‏دید و مخالفت‏با آنان به معناى از دست دادن تاج و تـ*ـخت‏شاهى بود.
بدین‏ترتیب، بیگانگان از طریق چهره‏هاى داخلى خود، بر کشور تسلط تام پیدا مى‏کردند و اهداف استعمارى خود را در قالب قوانین رسمى و به وسیله حکومت‏هاى داخلى، اعمال مى‏نمودند و از این طریق، به تغییر الگوها، ارزش‏ها و معیارهاى فرهنگى و اشاعه و ترویج عناصر و ارزش‏هاى فرهنگى خود اقدام مى‏کردند. جالب این‏جاست که استعمار هیچ‏گاه در پى ترویج عناصر مفید فرهنگ خویش نبوده و نیست، بلکه عناصرى از فرهنگ خویش را ترویج مى‏کند که موجب سکون، عدم تحرک و پویایى، مصرف‏گرایى، اشاعه فساد و فحشا و وابستگى کشور مى‏گردد. از سوى دیگر، این‏گونه عناصر فرهنگى را جایگزین آن عناصرى از فرهنگ ملى - دینى مى‏کند که به مردم حیات، بقا، روح مبارزه و جهاد، پویایى و استقلال مى‏دهد. در واقع، تخریب و تضعیف فرهنگ خودى، ناشى از ترویج و اشاعه فرهنگ بیگانه در کشور است.
بدین‏ترتیب، فرایند تضعیف فرهنگ ملى و خودباورى فرهنگى از وجود حکومت‏هاى وابسته شروع مى‏شود و پس از ترویج و اشاعه عناصر مخرب و مضر فرهنگ بیگانه در کشور و تضعیف پایه‏هاى اصیل فرهنگ خودى، این فرایند با تضعیف خودباورى فرهنگى خاتمه مى‏یابد. این فرایند را اگر در طول حکومت پهلوى، با دقت دنبال کنیم، مشاهده خواهیم کرد قوانینى که وضع مى‏شد، عناصر فرهنگى‏اى که از طریق رسانه‏ها و وسایل ارتباط جمعى تبلیغ مى‏شد، الگوهاى فرهنگى و ارزش‏ها و هنجارهایى که در جامعه ترویج مى‏گردید، غالبا در راستاى تضعیف فرهنگ ملى و دینى وتضعیف خودباورى فرهنگى بود.
فرایند مزبور را به‏طور خلاصه، مى‏توان به صورت ذیل نشان داد:
تضعیف خودباورى فرهنگى
3- سـ*ـیاست تضعیف مذهب در جامعه
آنچه در این‏جا پى‏گیرى مى‏شود، تضعیف مذهب و زدودن آثار دین از جامعه به وسیله حکام گذشته است که به تدریج، با زیرکى و مهارت تمام به نام خدمت‏به میهن و رسانیدن کشور و جامعه به دروازه‏هاى بزرگ تمدن انجام گرفت. به‏طور خلاصه، این مساله را تحت دو عنوان ذیل مورد توجه قرار داد: منزوى ساختن دین از جامعه و حذف اندیشمندان اسلامى و مصلحان اجتماعى از صحنه اجتماع و سـ*ـیاست.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
الف. منزوى ساختن و تفکیک دین از جامعه: در تاریخ حیات ملت ایران، استعمار خارجى تلاش‏هاى فراوانى براى خاموش کردن شور و شعور دینى مسلمانان کرده‏اند. در این راستا، مهم‏ترین تلاش استعمارگران جداسازى و تفکیک دین از سـ*ـیاست‏بوده است. «استعمارگران انگلیسى مخصوصا در قضیه تنباکو و انقلاب عراق، مستقیما خود را در برابر روحانیون ناتوان احساس کرده بودند و تلاش مى‏کردند که مجالى به دخالت آن‏ها در سـ*ـیاست داده نشود و این بود که تفکیک دین از سـ*ـیاست را یک اصل قرار دادند». (19)
رضا شاه و پسرش نیز سعى فراوانى نمودند تا دین را از صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى بیرون برانند و خود با خیال راحت، به حکومت‏بپردازند. رضا شاه «آداب مذهبى را خلاف تجدد مى‏دانست، لباس روحانیت را خلاف رسوم مملکت مى‏شناخت، محاضر شرعى را به محاضر رسمى تبدیل کرد و به تدریج، روحانیان را از آن‏چه داشتند، کنار گذاشت‏» (20) رضا شاه براى نابود ساختن اصیل‏ترین و عزیزترین مایه‏هاى فرهنگى و اعتقادى این ملت و بیگانه ساختن این مردم با فرهنگ خویش، از هر وسیله ممکن بهره جست. وى پس از بازگشت از سفر ترکیه و در سال 1314، حجاب از سر زنان مسلمان بر گرفت. از این پس، حجاب زنان ممنوع شد و به آن‏ها اجازه ورود به خیابان‏ها و سوار شدن بر وسایط نقلیه با حجاب اسلامى داده نمى‏شد و کسبه از فروختن اجناس به زنان محجبه منع شدند. (21) با توجه به اهمیت‏حجاب در اسلام و در میان مسلمانان، روشن است که کشف حجاب صرفا یک تغییر ساده لباس زنان به شمار نمى‏رفته، بلکه این کار، مبارزه با اسلام و اندیشه دینى بوده است; اندیشه‏اى که تحرک، جنبش و حیات مسلمانان بدان بستگى دارد.
علاوه بر حکومت، که از قدرت و جعل قانون براى منزوى ساختن دین استفاده مى‏کرد، تعدادى از روشنفکران غرب‏زده نیز براى این منظور تلاش‏هاى زیادى به عمل آوردند. از جمله کسانى که در این زمینه نقش اساسى داشتند، میرزا ملکم خان و یارانش بودند که با راه‏اندازى انجمن‏هاى فراماسونرى، تفکر دینى و اسلامى را مورد حمله قرار داده است. میراز یوسف خان مستشار الدولة نیز از جمله کسانى است که مذهب را به شدت مورد حمله قرار داده است. وى در کتاب یک کلمه، مذهب را مورد حمله قرار داده و قوانین غربى را حافظ مصالح دنیوى دانسته است. (22) میرزا فتح‏على آخوندزاده نیز از جمله مروجان جدایى دین از سـ*ـیاست (سکولاریسم) در ایران به شمار مى‏رود. (23)
ب. حذف اندیشمندان اسلامى و مصلحان اجتماعى از صحنه اجتماع و سـ*ـیاست: حکام وابسته و مستبد پهلوى در راستاى پیروى از سـ*ـیاست استعمار خارجى، به خصوص انگلیس و سـ*ـیاست استبدادى خود، حلقه سـ*ـیاست تضعیف مذهب را با حذف، تبعید، زندانى و اعدام مصلحان و اندیشمندان اسلامى و دینى از صحنه فعالیت اجتماعى تکمیل کردند. آن‏ها در ابتدا، زمینه اجتماعى را براى این کار فراهم نمودند، و فعالیت روحانیت و دیگر مصلحان اجتماعى را در جامعه محدود کردند و به جاى روحانیان، دانشجویان به فرنگ رفته را وارد صحنه اجتماع ساختند جریان حذف و تبعید اندیشمندان و مصلحانى همچون سیدجمال‏الدین، میرزا کوچک‏خان، شیخ فضل‏الله نورى، آیة‏الله کاشانى، سید حسن مدرس، حضرت امام خمینى و برخى دیگر در همین راستا بوده است.
رضا شاه و پسرش، محمدرضا، به دنبال منزوى کردن روحانیت - این بزرگ‏ترین دشمن خود - و شکست دادن آن‏ها بودند. در سال 1305 شمسى، حقوق‏دانان داراى تحصیلات اروپایى را به جاى روحانیان در وزارت عدلیه گماشتند. (24)


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ایام عزادارى و مراسم مذهبى از حضور روحانیان اصلاح‏طلب در منابر، تکایا و مساجد جلوگیرى به عمل آمد و کلا از حضور اندیشمندان و شخصیت‏هاى اصلاح‏طلب در سطوح گوناگون فعالیت‏هاى اجتماعى ممانعت مى‏گردید. حذف این شخصیت‏ها و جایگزین کردن روشنفکران وابسته و ملى‏گراى مخالف حضور دین در جامعه، به جاى آنان، به راحتى زمینه ورود فرهنگ بیگانه و حذف فرهنگ ملى و دینى را فراهم ساخت. بدین ترتیب، فرهنگ اصیل خودى تضعیف گردید و عناصر فرهنگ بیگانه در آن رخنه کرد.
ج - حکومت‏هاى مستبد داخلى و نقش آن در تضعیف فرهنگ خودى
در تهاجم فرهنگى، تکیه اصلى دشمن بر نقص‏ها و کاستى‏هاى داخلى مى‏باشد و اساسا تهاجم فرهنگى جز از طریق عوامل، شرایط و زمینه‏هاى داخلى امکان‏پذیر نیست. قضیه تهاجم فرهنگى دو طرف وجود دارد: در یک طرف، کشورهاى سلطه طلب قرار دارند که با ابزارها و وسایل گوناگون و پیچیده در صدد استیلاى فرهنگى مى‏باشند و در طرف دیگر، کشورهاى مورد تهاجم قرار دارند که به دلیل نواقص و کمبودهاى گسترده، مورد تاخت و تاز فرهنگى قرار مى‏گیرند. از این رو، نباید تنها به یک طرف قضیه توجه نمود و از طرف دیگر - که به دلایلى از نظر ما مهم‏تر است - غافل شد. زمینه‏هاى داخلى میدان وسیعى است که هر کدام به سهم خود، در تسهیل فرایند تهاجم فرهنگى مؤثراند، ولى بحث و بررسى در مورد تمامى آن‏ها به فرصت و امکانات نیازمند است که در توان این مقاله نیست. بنابراین، به قدر نیاز، به چند مورد از مهم‏ترین عوامل و زمینه‏هاى داخلى که به مستقیم یا غیرمستقیم بر تضعیف فرهنگ و باورهاى مثبت نسبت‏به فرهنگ خودى اثر داشته‏اند، اشاره مى‏شود:
1- ضعف فرایند انتقال فرهنگ
هر فرهنگى براى ادامه حیات خود، به انتقال صحیح ارزش‏ها، باورها، هنجارها و کلیه عناصر فرهنگى به نسل‏هاى جوان‏تر، نیازمند است. هرگاه به عللى فرایند انتقال فرهنگ دچار اختلال گردد، نسل جدید از فرهنگ جامعه خویش فاصله خواهد گرفت. جدایى نسل جدید از فرهنگ خودى، آن‏ها را در مقابل توفان تهاجم فرهنگى دشمن به شدت آسیب‏پذیر مى‏سازد.
اگر چه انتقال فرهنگ فرایندى بسیار گسترده و عام مى‏باشد و به یک معنا، تمام جنبه‏هاى جامعه را در برمى‏گیرد، ولى خانواده، مدرسه و رسانه‏هاى جمعى از مهم‏ترین ابزار و وسایل انتقال فرهنگ به شمار مى‏رود. از این رو، لازم است در این‏جا، خانواده، مدرسه و رسانه‏ها را به عنوان مهم‏ترین عوامل انتقال عناصر فرهنگى به نسل جوان مورد توجه قرار دهیم و ضعف‏هاى آن‏ها را در این مورد مشخص سازیم:
خانواده: خانواده نخستین نهادى است که فرد در آن چشم به جهان مى‏گشاید، مى‏زید و اجتماعى مى‏شود. انسان زبان را، که از مهم‏ترین محصولات تعامل اجتماعى و اساسى‏ترین وسیله ارتباط با دیگران به شمار مى‏رود، در خانواده فرا مى‏گیرد. کودک تمام مایه‏هاى اولیه روابط اجتماعى را از والدین‏خویش مى‏آموزد و خانواده، فرزندان را به صورت غیررسمى تحت آموزش قرار مى‏دهند و او را با ارزش‏ها، هنجارها، قوانین، آداب، سنن و بالاخره، با فرهنگ جامعه آشنا مى‏سازد. خانواده از این طریق، کودک را با جامعه و تاریخ متصل مى‏سازد. بدین ترتیب، مى‏توان گفت که نقش خانواده در انتقال فرهنگ و استمرار آن بى‏بدیل و منحصر به فرد است.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
على‏رغم آنچه در مورد خانواده و نقش آن در انتقال فرهنگ بیان گردید، در رژیم پهلوى، عوامل متعددى پدید آمد که موجب گردید خانواده نتواند آن‏چنان که بایسته است، نقش خود را در این زمینه ایفا نماید. در این دوره، مدارس و رسانه‏هاى گروهى - با آن که به شدت گسترش یافتند - به دلیل سلطه مستقیم دولت‏بر آن‏ها، به جاى آن‏که به بارورى و شکوفایى فرهنگ خودى کمک نمایند، بیش‏تر در مقابل آن جبهه‏گیرى نمودند و از فرهنگ بیگانه تبلیغ کردند. مدرسه و رسانه‏هاى گروهى مبلغ ارزش‏هایى بودند که در خانواده به عنوان «ارزش‏» تلقى نمى‏شد و از این رو، نسل جوان دچار تعارض ارزشى گردید. طبیعى است که نسل جوان وقتى ارزش‏هاى خانواده را با ارزش‏هاى مدرسه و رسانه‏ها در تعارض ببیند، به گمان علمى بودن و جدید بودن ارزش‏هاى نوع دوم، آن‏ها را بر ارزش‏هاى خانواده ترجیح دهد. بدین دلیل، خانواده در مقابل رقباى جدید خود بازنده شده و نقش آن در انتقال فرهنگ کاهش یافت. گذشته از این‏که خود خانواده نیز شدیدا تحت تاثیر رسانه‏هاى جمعى قرار گرفت و از محتواى آن متاثر گردید.
از سوى دیگر، به‏دلیل گسترش روزافزون شهرنشینى در چند دهه اخیر، خانواده دچار تحول عظمیى گردید. خانواده‏هاى شهرى بیش‏تر به کوچک شدن و به اصطلاح، «هسته‏اى شدن‏» تمایل پیدا کرد. خانواده‏هاى هسته‏اى نقش کم‏ترى در انتقال فرهنگ ایفا مى‏نمایند; زیرا در این‏گونه خانواده‏ها، نسبت‏به خانواده‏هاى گسترده، روابط کم‏تر و ساده‏تر مى‏گردد; چرا که خانواده‏هاى هسته‏اى، هم از نظر تعداد، به زن، شوهر و فرزندان نا بالغ محدود مى‏شوند و هم از نظر کارکرد، بسیارى از وظایف خود را به مؤسسات و سازمان‏هاى دیگرى همچون مهد کودک و مدرسه واگذار مى‏کنند. بدین‏ترتیب خانواده نه تنها عملا هیچ نقشى در انتقال فرهنگ خودى ایفاد نکرد بلکه برعکس به دلیل متاثر شدن از رسانه‏هاى ارتباط جمعى، اقدام به ترویج و اشاعه فرهنگ بیگانه مى‏نمود.
مدرسه: آموختن و فراگیرى از جمله ویژگى‏هاى مهم آدمى به شمار مى‏رود و این خصوصیت موجب رشد و تعالى او در تمام زمینه‏هاى مادى و معنوى زندگى گردیده است. تمدن بشرى نتیجه به کارگیرى استعدادى است که در میان تمام حیوانات، تنها انسان ازآن برخوردار مى‏باشد. این استعداد به انسان اجازه داده است که خود را با ناملایمات طبیعت وفق دهد و راه‏هاى استیلاى آن را فرا گیرد و تجربه‏هاى خود را به دیگران نیز بیاموزد. بدین ترتیب، معلومات انسان‏ها روز به روز افزایش مى‏یابد و اهمیت آن‏ها در زندگى فردى و اجتماعى آشکارتر مى‏گردد. روزگاران زیادى بر انسان گذشت تا به آموزش آگاهانه دست‏یافت. ولى متاسفانه تا پیش از انقلاب صنعتى اروپا، این آموزش در هیچ گوشه‏اى از جهان، عامه مردم شامل نگردید و تنها عده‏اى از افراد مى‏توانستند به تعلم و تعلیم علوم و معارف زمان خویش بپردازند. پس از عصر نوزایى در اروپا (رنسانس)، براى افزایش توان کارى نیروى، انسانى تحول عظیمى از نظر کمى و کیفى در آموزش و پرورش ایجاد گردید: از نظر کمى، آموزش و پرورش از انحصار عالمان فضل‏فروش خارج شد و به یک نهاد عمومى و همگانى تبدیل گردید. از نظر کیفى نیز محتواى کتب درسى بر اساس نیازهاى جامعه تنظیم شد و مطالبى که مفید به نظر نمى‏رسید حذف و به جاى آن‏ها، مضمون‏هاى کاربردى و عملى جایگزین گردید.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
از حدود یک قرن پیش، کشورهاى جهان سوم به تبع کشورهاى صنعتى اروپا و امریکا، به تاسیس مدارسى به سبک جدید همت گماردند و به تدریج، آموزش و پرورش را عمومى کردند. این کشورها، که از پیشرفت‏هاى علمى و صنعتى اروپا به شدت شگفت‏زده شده بودند، غالبا سعى مى‏کردند در تمام زمینه‏ها از آن‏ها تقلید و تبعیت نمایند تا بتوانند به تمدنى همانند اروپا دست‏یابند. بدین ترتیب، این کشورها بدون درنظر گرفتن شرایط خاص اجتماعى، اقتصادى و جغرافیایى خود، در سـ*ـیاست، اقتصاد، حقوق، آموزش و... از کشورهاى صنعتى پیروى کردند و در نتیجه، با پیامدهاى نامطلوبى مانند فقر، فلاکت و وابستگى مواجه گردیدند. بر اساس این سـ*ـیاست غلط، آموزش و پرورش در کشورهاى جهان سوم کم‏تر نیازمندى‏هاى جامعه خود را مورد توجه قرار داده بیش‏تر جنبه تقلیدى به‏خود گرفت. این ناهماهنگى نیازها و آموزش موجب بسیارى از گرفتارى‏هاى این کشورها گردید.
در ایران، آموزش و پرورش در میان یک مجموعه بزرگ‏تر قرار داشت که در راس آن، دولت - یا به‏طور اخص، شاه - بود. در حکومت گذشته، تمام نظام به‏سوى غربى شدن و وابستگى به غرب پیش مى‏رفت و آموزش و پرورش به عنوان عضوى از این مجموعه کاملا در همین مسیر قرار داشت. براى تصدیق این مدعا، کافى است‏به پیدایش مدارس جدید در ایران توجه نماییم: نخستین مدارس جدید در ایران از سوى امریکایى‏ها، انگلیسى‏ها و فرانسوى‏ها و تحت اداره مستقیم آن‏ها تاسیس شد. «در 1252، نخستین مدرسه پسرانه امریکایى در ارومیه و در سال بعد، نخستین مدرسه امریکایى در همان شهر به وجود آمد... در1316، جمعیت آلیانس فرانسه مدرسه‏اى به همین اسم در تهران افتتاح نمود. در 1322 جمعیت مذهبى انگلیسى، استوارت مهریال کالج را در اصفهان و بعد، مدارس دیگرى در شیراز و کرمان و یزد برپا کرد». (25) در دوره‏هاى بعد، اگرچه مدارس خارجى کم‏تر و یا بکلى برچیده شدند، اما روند کلى سـ*ـیاست کشور اقتضا مى‏کرد که خواسته‏هاى اروپایى‏ها و امریکایى‏ها در آموزش و پرورش - که مورد عنایت‏شدید آن‏هاقرار داشت - برآورده شود.
در آموزش و پرورش، محتواى کتب درسى نقش اساسى دارد. پس از محتواى کتب، ارزش‏ها و هنجارهاى حاکم بر محیط آموزشى از اهمیت زیادى برخوردارند. در دوران رژیم پهلوى، این دو مساله متاسفانه به شدت در مقابل ارزش‏ها و هنجارهاى فرهنگ خودى قرار داشت و از این رو، نقش آموزش در تضعیف فرهنگ خودى بسیار بود. کتب درسى بر اساس نیازهاى جامعه و مطابق فرهنگ خودى تنظیم نشده، بلکه مرجع آن‏ها بیش‏تر، ارزش‏ها و نیازهاى کشورهاى مسلط بیگانه بود. بدین سبب، دانش‏آموز با بسیارى از محتویات این کتاب‏ها بیگانه بود و کتاب‏هاى درسى براى وى از دنیایى سخن مى‏گفت که هرگز با دنیاى خودش سنخیتى نداشت. (26) اگر در این کتابها، از فرهنگ خودى سخنى هم به میان مى‏آمد، غالبا به مسائلى مربوط مى‏گردید که با وابستگى به غرب و غربزدگى منافاتى نداشت، بلکه حتى آن را تقویت مى‏کرد; مانند تاکید بر حکم‏فرمایى 2500 ساله سلسله شاهان مستبد و مسائلى از این قبیل. از سوى دیگر، در گذشته، ارزش‏ها و هنجارهاى حاکم بر روابط معلمان و دانش‏آموزان در مدرسه، بیش‏تر وارداتى و بیگانه بود. بسیارى از ارزش‏هاى فرهنگ خودى در مراکز آموزشى، به عنوان فرهنگ عقب‏مانده مورد تحقیر قرار مى‏گرفت. در تمام کشورهاى وابسته، جامعه‏پذیر ساختن دانش‏آموزان از راه آموزش زبان، ارزش‏ها و هنجارهاى اروپایى (مسیحیت) و تحقیر تمام آنچه که به مردم بومى تعلق داشت، مورد تاکید قرار مى‏گرفت. (27)


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
بارى، مدرسه و به‏طور کلى، نهاد آموزش به جاى آن‏که به تقویت فرهنگ خودى کمک کند و آن را بارور سازد، در این دوره پهلوى، به دلیل وابستگى شدید رژیم به غرب، صدمات و ضایعات جبران ناپذیرى به آن وارد ساخت و بیش‏تر به نشر و اشاعه فرهنگ غرب همت گماشت.از این رو، آموزش عمومى و دانشگاهى در دوران پیش از انقلاب، على‏رغم جنبه‏هاى مثبت انکارناپذیرى که داشت، باید آن را به عنوان یک عامل مؤثر در تضعیف فرهنگ اسلامى ایرانى مورد توجه قرار داد.
رسانه‏ها: رسانه‏هاى داخلى در دوره پهلوى مانند نهاد تعلیم و تربیت، اثرات مخربى بر فرهنگ خودى بر جاى گذاشت. تمام رسانه‏هاى دولتى از قبیل رادیو، تلویزیون، سینما، تئاتر، مطبوعات و... نسبت‏به‏تبع سـ*ـیاست دولت، به حال فرهنگ این جامعه هیچ‏گونه دلسوزى نشان نداده و از طریق پخش برنامه‏هاى مبتذل، اشاعه فرهنگ مصرف‏گرایى و تبلیغ تقلید و پیروى از غرب، به تضعیف و تحقیر فرهنگ خودى کمک زیادى نمودند. تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، تمام امکانات رسانه‏اى به نحوى در اختیار بیگانگان قرار داشت. بنابراین، نه تنها از رشد وتعالى فرهنگ اسلامى - ملى و بارورکردن و تقویت آن خبرى نبود، بلکه در جهت تضعیف و نابودى آن و تبلیغ فرهنگ و ارزش‏هاى غرب تلاش مى‏گردید. تنها چیزى که براى تبلیغ و تقویت فرهنگ اسلامى در کشور باقى مانده بود، دستگاه ضعیف روحانیت و عده‏اى از دانشگاهیان متعهد بود. این‏ها اگر چند باکمال جدیت و دل‏سوزى براى حفظ اصالت فرهنگ این ملت تلاش مى‏کردند، ولى با توجه به کمى عدد، کمبود امکانات و وجود موانع زیادى که از سوى حکومت ایجاد مى‏گردید، قادر به پاسخ‏گویى نیازهاى واقعى جامعه نبودند. بدین ترتیب، از سویى، فرهنگ بیگانه در کشور ترویج مى‏شد و از سوى دیگر، عوامل و ابزارهاى انتقال فرهنگ تماما در اختیار بیگانه بود و موانع موجود نیز به شدت تضعیف گردیده بود و بدین طریق، با نبودن مانع و مستعد بودن زمینه داخلى، به آسانى فرهنگ داخلى و ملى تضعیف شد و موجبات ضعف خودباورى فرهنگى فراهم مى‏آمد.
2- روشنفکران خود باخته
متاسفانه روشنفکرى در ایران، تاریخ درخشانى ندارد و اساسا «روشنفکرى در ایران بیمار متولد شده است.» (28) بجز اندکى از روشنفکران اصیل که با کمال تعهد و پاى‏بندى به ارزش و باورهاى دینى به منافع این کشور و مردم وفادار ماندند، بقیه غالبا همان‏گونه که تربیت‏شده دست‏بیگانگان بودند، به آن‏ها وفادار بوده و تا آخر، براى آن‏ها خدمت کردند. جلال آل احمد، ویژگى‏هاى روشنفکران ایرانى را به خوبى معرفى مى‏کند. توجه به این ویژگى‏ها نقش آن‏ها را در قبال فرهنگ خودى روشن مى‏سازد:
الف - فرنگى مآبى: کسى که لباس و کلاه و کفش فرنگى مى‏پوشد، ریش مى‏تراشد، کراوات مى‏بندد، لغت فرنگى به کار مى‏برد یا به فرنگ رفته است و یا مى‏خواهد برود و در هر فرصتى، از فرنگ مثال مى‏آورد، سینما مى‏رود، رقص مى‏رود و...
ب - بى‏دینى و سهل‏انگارى نسبت‏به دین: روشنفکر اعتقاد به هیچ مذهبى را لازم نمى‏داند، به هیچ مسجدى نمى‏رود، اگر هم برود به کلیسا مى‏رود، آن هم به خاطر ارگى که در آن مى‏نوازند! اگر هم نماز مى‏خواند براى ورزش بودن آن و اگر هم روزه مى‏گیرد براى لاغر شدن روزه مى‏گیرد.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,239
امتیاز واکنش
64,116
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
ب - بى‏دینى و سهل‏انگارى نسبت‏به دین: روشنفکر اعتقاد به هیچ مذهبى را لازم نمى‏داند، به هیچ مسجدى نمى‏رود، اگر هم برود به کلیسا مى‏رود، آن هم به خاطر ارگى که در آن مى‏نوازند! اگر هم نماز مى‏خواند براى ورزش بودن آن و اگر هم روزه مى‏گیرد براى لاغر شدن روزه مى‏گیرد.
ج - درس خواندگى: یک روشنفکر دیپلمه است‏یا لیسانسیه یا از این‏جا و یا از فرهنگ و البته اگر از فرنگ فارغ‏التحصیل باشد، به ویژه امریکا، روشنفکرتر است. فیزیک و شیمى را مختصرى مى‏داند، اما حتما درباره روان‏شناسى و فروید و جامعه‏شناسى و تحلیل روانى صاحب نظر است!
د - بیگانه بودن نسبت‏به محیط قومى و سنتى: روشنفکران معمولا با تاریخ و مذهب و زبان و فرهنگ بومى بیگانه‏اند و مدام به ترویج مشى، فرهنگ و ارزش‏هاى غربى مشغول‏اند.
ه- جهان‏بینى علمى داشتن: قضا و قدرى نبودن و به اصطلاح، جهان‏بینى علمى داشتن از ویژگى‏هاى دیگر روشنفکران است. (29)
چنان‏که تاریخ روشنفکرى در ایران نشان مى‏دهد، روشنفکران داخلى یکى از عوامل تضعیف فرهنگ ملى و اشاعه فرهنگ بیگانه و از مهم‏ترین اهرم‏ها و عوامل داخلى دشمن است که دشمن از طریق آن‏ها، به ترویج مبانى تفکر و فرهنگ خود و نیز نفى و مسخ فرهنگ خودى و تفکر دینى مى‏پردازد. اصولا تهاجم فرهنگى و باز شدن جاى پاى فرهنگ مهاجم جز از طریق عوامل و پایگاه‏هاى داخلى امکان‏پذیر نیست. این روشنفکران چون خود را محصول غرب مى‏دانند در هر جایى از جهان که باشند، توجه‏شان به غرب و کعبه‏اى است که در آن و با ملاک‏هاى آن پرورش یافته‏اند. این‏ها، اغلب در خدمت اغراض استعمار بوده‏اند تا در خدمت مردم خویش; چرا که پرورش یافته آنجایند و همیشه دلشان هواى آن‏جا را دارد و به آن سرزمین عشق مى‏ورزند. آن‏ها اگر آزادى هم مى‏خواهند، در واقع، مرادشان آزادى از سنت‏هاى دینى، تاریخ و فرهنگ خویش است. این ناشى از بحران هویتى است که گریبانگیر این روشنفکران شده است. روشنفکران و بسیارى از تحصیل‏کردگان ما وقتى خود را در برابر پیشرفت و ترقى علمى و صنعتى غرب مى‏بینند، تردیدى عمیق وجود آنان را فرامى‏گیرد و نسبت‏به گذشته و هویت تاریخى خویش بى‏اعتماد مى‏شوند. آن‏ها وقتى از فرنگ به وطن باز مى‏گردند و در محافل علمى و سیاسى کشور براى خویش جایى باز مى‏کنند، شروع به ترویج اندیشه و فرهنگ غربى مى‏کنند و بدین ترتیب، اندیشه و تفکر ملى و دینى جامعه خود را مورد حمله قرار مى‏دهند.
همان‏گونه که ملاحظه گردید، یکى از عوامل داخلى تضعیف فرهنگ خودى، روشنفکران وابسته داخلى است که در لباس علمى و سیاسى همگام و هماهنگ با استعمار به جنگ فرهنگ دینى و ملى مى‏آیند. از آنچه گفته شد، این نکته بر خوانندگان پوشیده نمى‏ماند که در این بحث، روشنفکران غرب زده و خودباخته مورد نظرند، نه روشنفکران اصیلى که همیشه و در هر حال، براى این مرز و بوم دل سوزانده و در پى پیشرفت و ترقى کشور هستند.
بجاست در این‏جا، به چند تن از روشنفکران داخلى که در گذشته، از مبلغان پیشتاز فرهنگ غرب بوده‏اند، اشاره شود. پیش از آن، تذکر این نکته لازم است که روشنفکران وابسته به این چند نفر و یا روشنفکر گذشته منحصر نیستند، اکنون نیز بوده و هستند روشنفکران وابسته‏اى که بسیار زیرکانه و در چهره و نقاب دین، به ترویج و اشاعه فرهنگ و تفکرات نادرست‏بیگانگان مشغول‏اند و این افراد به راحتى هم شناخته نمى‏شوند. تنها گذشت زمان است که پرده از چهره نفاق‏گونه آنان برخواهد داشت.


عوامل تضعیف خودباورى فرهنگى

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا