دل نوشته مرگ واژه غریبی است | موعود کاربر انجمن رمان ۹۸

موعود · 10/7/23

موعود گفت:
زمان را یک خدا پنداشته ایم. گویا او یگانه است و چیزی در ذاتش راه ندارد و حالا او بر ما حکم می راند.آیا ساعت های روی دیوار ، روی دستانمان ، روی صفحه های تلفن همراهمان مارا هیپنوتیزم کرده اند ؟.
زمان درون هر یک از ما جریان دارد ، ما به زمان معنی و مفهوم می بخشیم نه او به ما ، اگر افسار زمان...

موعود · 13/7/23

موعود گفت:
مرگ واژه ها در تمامی خط هایی که درذهنم جریان دارند احساس می شوند
خطی صاف که گویا دیگر ضربانی ندارد
محکم بر سـ*ـینه ذهنم می کوبم بلکه دمی دیگر به کلمات جانی ببخشم
ولی انگار خودشان نمی خواهند دیگر جریان داشته باشند
از چیزی خسته اند
شاید هم از کسی

#مرگ...

موعود · 14/7/23

موعود گفت:
تمامی مخلوقات محدوداند و محکوم به نابودی ،اما هستند کسانی که برای مرگ زندگی می کنند همان طور که افرادی از مرگ می ترسند. از آن گریزی نیست و ازآن ترسی نیست چرا که ترس از مرگ هر لحظه را برایت جهنم می کند ولی، قبول آن است که زندگی را برایت هدفمند می کند. مرگ موهبتی است که اگر ارزانی نمی شد...

موعود · 16/7/23

شروع واژه های من
نشان گرفته از دلم
دلم گرفته از لـ*ـبت
نشان بی نشان ها
نگاه من چو موج شد
میان گیسوان تو
دلم هزار تکه شد
برای خنده های تو
تو رفتی و دلم فقط
کمی گرفته ای رفیق
تمام راه های تو
که ختم به نیمه راه شد
تمام سعی من در این
کلام بی نشانه چیست ؟
چشان تو نشان من
دریغ شد نشان ها

#مرگ...

موعود · 20/7/23

موعود گفت:
شروع واژه های من
نشان گرفته از دلم
دلم گرفته از لـ*ـبت
نشان بی نشان ها
نگاه من چو موج شد
میان گیسوان تو
دلم هزار تکه شد
برای خنده های تو
تو رفتی و دلم فقط
کمی گرفته ای رفیق
تمام راه های تو
که ختم به نیمه راه شد
تمام سعی من در این
کلام بی نشانه چیست ؟
چشان تو نشان من
دریغ شد نشان ها...

موعود · 26/7/23

نابینا درکی از موج ندارد

ناشنوا صدای دریا را نمی شنود

لال قدرتی برای بیان زیبایی ندارد

فردی بدون دست از لمس شن ها چیزی نمی داند

کسی بدون پا از قدم زدن در ساحل منع شده است

و آن که او را از دست داده است درکی از هیچ کدام ندارد
#مرگ_واژه_غریبی_است

موعود · 16/8/23

صلیب های یخی آب خواهند شد و تمامی باور هایم را با خود خواهند برد . همچون دژی عظیم از شن که موجی از غرور در دلم به راه می اندازد و با لگد غریبه ای در هم می شکند . عقایدم به تار مویی بند است ولی تعصب اجازه نمی دهد دمی را به بازدمی تبدیل کنم و فریادی از جنس چه کنم سر دهم.گویا تمامی چشم ها منتظرند تا خورد شدنم را تماشا کنند بلکه ذره ای...

موعود · 22/8/23

خط قرمز هایم رها شده ، گوشه ای به خود می لولند.حتی دیگر برای خودم بودن هم تلاشی نمی کنم. انگار تمامی هستی دست به دست هم داده اند که ثابت کنند همه چیز بی ارزش است . چگونه بنویسم وقتی فرا تر از درک بودن را به پای نبودن آن چیز خواهند گذاشت.
#دل_نوشته #مرگ_واژه_غریبی_است #کلمه...

موعود · 7/9/23

چشمانمان را بسته ایم و در پشت پلک هایمان زیبایی را تصور می کنیم ، کار از شستن چشم ها گذشته است سهراب جان . دیگر کسی برای دیدن زحمت به خود نمی دهد . به روزمرگی چسبیده اند تا روزمرگشان فرا رسد.
نه دلیلی برای بودنشان دارند ، نه تلاشی به فهموم بودنشان.
#دل_نوشته #مرگ_واژه_غریبی_است...

موعود · 21/9/23

کور بودن را به دیدن واقعیت ترجیح می دهم.طعم تلخ واقعیت زیاد به مذاقم خوش نمی آید . افراد بینای زیادی را می شناسم،کتاب های فراوانی درباره بینایی گوش دادم و به این نتیجه رسیدم که واقعیت چیز ترسناکی است . گاهی اوقات حتی باعث مرگت می شود یا حتی حالتی بدتر از مرگ که نامش را افسردگی گذاشته اند.پس چه بهتر که کوری را پیشه کرده و پیش بروم ...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

عضو تازه وارد انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین