خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر که جز پیمانه با من بست پیمانی، شکست
نیست بیجا گر که می بـ*ـو*سم لـ*ـب پیمانه را
با وجود عشق از من عقل می خواهد فقیه
وای بر آنکس که بـ*ـو*سد دست این دیوانه را عماد خراسانی


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
دم به دم حلقه این دام شود تنگتر و من
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
سرپر شور مرا نه شبی ای دوست به دامان
تو شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم
ساز بشکسته ام و طائر پر بسته نگارا
عجبی نیست که این گونه غم افزاست فغانم
نکته عشق ز من پرس به یک بـ*ـو*سه که دانی
پیر این دیر جهان سرخوش کنم گر چه جوانم ...
گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی
نیم شب سرخوش چو بر تـ*ـخت خیالت بنشانم
که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیست
"آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانم؟


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا
درس غم داد در این مدرسه استاد مرا
دل من پیر شد از بس که جفا دید وجفا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد
وآنچه بیزار از آن بود دلم ،داد مرا
غم مگر بیشتر از اهل جهان بود که چرخ
دید و سنجید وپسندید وفرستاد مرا
در دلم ریخت بس بر سر هم غم سر غم
دل مخوانید،خدا داده غم آباد مرا
زندگی یک نفسم مایهء شادی نشده است
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا
ترسم از ضعف،پریدن ز قفس نتوانم
گر که صیاد،زمانی کند آزاد مرا
آرزوی چمنم کم کمک از خاطر رفت
بس در این کنج قفس بال و پر افتاد مرا
یک دل و این همه آشوب و غم و درد عماد
کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا عماد خراسانی

منبع: shere.blog.ir


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر چه خواهم که سر خویش کنم گرم به کاری
گل به چشمم گل آتش شود و باده بلایی...
هیچ کس نیست در این دشت مگر کوه که آن هم
انعکاس غم ما هست گرش هست صدایی...
ماکه رفتیم به دریای غم و باده ولی نیست
این همه جور سزای دل پرخون ز وفایی...
هر چه کردم که بدانم چه سبب گشت غمش را
نه من و نی دل و نی عقل رسیدیم به جایی... عماد خراسانی

منبع shere.blog.ir


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصه کوتاه کن ای ناصح و از ما بگذر
یکدم از عمر گرانمایه هدر نتوان کرد عماد خراسانی


دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
دمبدم حلقه این دام شود تنگتر و من
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم... عماد خراسانی



منبعshere.blog.ir


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای آسمان مگر دل دیوانه منی /// کین گونه شعله می‌کشی و نعره می‌زنی

نالان و اشکبار مگر عاشقی و سرخوش /// با خویشتن چو ما مگر ای دوست، دشمنی؟

طبعِ بتانی، ای که چنین در تغیّری /// یا خاطرات عمر که تاریک و روشنی

چون من رواست هرچه بسوزی که بی سبب /// بدنام دهر گشته‌ای و پاکدامنی

ای سقفِ محبسِ بشر، این آه و ناله‌ها /// نگشوده است ای عجب اندر تو روزنی

بدنامی تو بود و غمِ ما هر آنچه بود /// شد وقتِ آنکه خیمه از این خاک بَرکَنی

این‌قدر بار خاطر زندانیانِ خاک /// نشکسته است پشت تو، سنگی تو آهنی؟

وقت است کز تحمل این بار بگذری /// خود را بر این گروه پریشان درافکنی

من مستم و تو نعره‌زن امشب، حکایتی است /// میخانه‌ات کجاست که سرخوش‌تر از منی؟

چون زیر خاک تیره شدم یاد من بکن /// هر جا که حلقه دیدی دستی به گردنی

دانی که آگه است ز حال دل عماد؟ /// آن برزگر که آتشش افتد به خرمنی
منبع: ایرنا


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست

حرم و دير يكي، سبحه و پيمانه يكي است

اينهمه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظريست

گر نظر پاك كني، كعبه و بتخانه يكيست

هر كسي قصه شوقش به زباني گويد

چون نكو مي‌نگرم، حاصل افسانه يكيست

اينهمه قصه ز سوداي گرفتارانست

ورنه از روز ازل، دام يكي، دانه يكيست

ره هركس به فسوني زده آن شوخ ار نه

گريه نيمه شب و خنده مستانه يكيست

گر زمن پرسي از آن لطف كه من مي‌دانم

آشنا بر در اين خانه و بيگانه يكيست

هيچ غم نيست كه نسبت به جنونم دادند

بهر اين يك دو نفس، عاقل و فرزانه يكيست

عشق آتش بود و خانه خرابي دارد

پيش آتش، دل شمع و پر پروانه يكيست

گر به سرحد جنونت ببر عشق عماد

بي‌وفايي و وفاداري جانانه يكيست
منبع: asaf


اشعار عماد خراسانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,931
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
باز آهنگ جنون می‌زنی ای تار امشب
گويمت رازی، در پرده نگه دار امشب

آنچه زآن تار سر زلف كشيدم شب و روز
مو به مو جمله كنم پيش تو اظهار امشب

عشق ، همسايه ی ديوار به ديوار جنون
جلوه گر كرده رخش از در و ديوار امشب

هر كجا می‌نگرم جلوه كند نقش نگار
كاش یک بـ*ـو*سه دهد زين‌همه رخسار امشب

از فضا ، بوی دل سوخته ای می آيد
تا كه شد باز در آن حلقه گرفتار امشب

سوزی و ناله ی بی‌جا نكنی ای دل زار
خوب با شمع شدی همدل و همكار امشب

ای بسا شب كه به روز تو نشستيم ای شمع
كاش سوزيم چو پروانه به يكبار امشب

آتش است اين نه سخن بس كن ازين قصه (عماد)
ورنه سوزد قلمت ، دفتر اشعار امشب


اشعار عماد خراسانی

 

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,931
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
گر چه مستيم و خرابيم چو شب‌های دگر
باز کن سـ*ـاقی مجلس سر ِ مينای دگر

امشبی را که در آنيم غنيمت شمريم
شايد ای جان نرسيديم به فردای دگر

سرخوش مستم ، مشکن قدر خود ای پنجهٔ غم
من به ميخانه‌ام امشب ، تو برو جای دگر

چه به ميخانه چه محراب حرامم باشد
گر به‌ جز عشق توام هست تمنای دگر

تا روم از پی يار دگری ، می‌بايد
جز دل من دلی وجز تو دلارای دگر

نشينده ست گلی بوی تو ای غنچه ی ناز
بوده ام ورنه بسی همدم گل های دگر

تو سيه چشم چو آیی به تماشای چمن
نگذاری به ‌کسی ، چشم تماشای دگر

باده پيش آر که رفتند ازین مکتب راز
اوستادان و فزودند ، معمای دگر

اين قفس را نبود روزنی ای مرغ پريش
آرزو ساخته بستان طرب زای دگر

گر بهشتی ست رخ توست نگارا که در آن
می‌توان کرد به هر لحظه تماشای دگر

از تو زيبا صنم اين‌قدر جفا زيبا نيست
گيرم اين دل نتوان داد به ‌زيبای دگر

می فروشان همه دانند (عمادا) که بوَد
عاشقان را حرم و دير و کليسای دگر


اشعار عماد خراسانی

 

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,931
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
سرم بر سينه ی يار است ، از عالم چه میخواهم ؟
به چنگم زلف دلدار است ، از عالم چه ميخواهم ؟

تو را می‌خواستم ، افتاده ای چون گل به بالينم
فراغم از گل و خار است از عالم چه ميخواهم ؟

تو بودی آنکه من می‌خواستم روزی مرا خواهد
دگر کی با کس‌ام کار است از عالم چه ميخواهم ؟

مرا پيمانه عمری بود خالی از می عشرت
کنون اين جام سرشار است از عالم چه ميخواهم؟

بيا بر چشم بی‌خوابم نشين ، گل گوی و گل بشنو
تو يارم شو ، خدا يار است از عالم چه ميخواهم ؟

اگر ناليده بودم ، حاليا از بخت می‌بالم
وز آنم شکر بسيار است از عالم چه ميخواهم ؟

دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته ی هجران
طبيب اکنون پرستار است از عالم چه ميخواهم ؟

نميکردم گمان روزی شود بيدار بخت من
کنون اين خفته بيدار است از عالم چه ميخواهم ؟

مرا طبعی‌ست چون دريا و دريایی‌ست گوهر زا
چه باک از سهل و دشوار است از عالم چه ميخواهم؟

نگارم می‌نويسد ، مستم و تب کرده ی شوقم
سرم بر سينه‌ی يار است ، از عالم چه ميخواهم ؟


اشعار عماد خراسانی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا