خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعضی وقتا تو کافه یهو صدات میکنم و فقط با سکوت و جای خالی ت مواجه می‌شم. می‌می به طبقه بالا میره ،‌در رو باز می‌کنه و طوری داخلو نگاه می‌کنه که انگار انتظار داره تورو پیدا کنه ،‌منتظره تورو پشت میزت ببینه که به فاصله ی جلو چشمات خیره شدی و داری به رویاهات فکر میکنی.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعضی روز‌ها حس می‌کنم تو خودم دفن شده ام و تنها پژواک صدای خودمو می‌شنوم. جز بچه‌ها هر چیزی رو که دوست دارم ، یه جوری ازم دور شده و اصلا نمیدونم شما زنده این یا نه. بعضی وقتا چنان وحشت می‌کنم که حس میکنم زمین گیر شده ام و وسط یه مکان پر سر و صدا و شلوغ هستم یا کنار یه میز خوابیده م و مجبورم خودمو وادار به نفس کشیدن کنم و به خودم بگم ، به خاطر بچه‌ها هم شده ،‌قوی باش.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
این عمل خیرخواهانه که دیوید بنا کرده بود ، در مقابل این همه فقر و محدودیت خیلی ناچیز بود. فرصتی بود تا لیو احساس کند زندگی دیوید هدر نرفته است: این که ایده هایش هنوز دنبال می‌شود.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
سعی می‌کردیم بدترین قسمت زندگی رو از بچه‌ها پنهان کنیم اما چه فایده!


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
درست تو همون لحظه ،‌دلم برای شوهرم تنگ شد. الان سه ماه از آخرین باری که ازش نامه رسیده بود ،‌می گذشت. اصلا نمیدونستم داره چی کار میکنه و چه سختی هایی رو تحمل می‌کنه. وقتی توی همچین تنهایی عجیب غریبی بودم ، فقط میتونستم خودمو قانع کنم که ادوارد حالش خوبه و دور از جهنمی که توش بودم ، داره با همراهانش یه فلاسک نوشیدنی رو تقسیم می‌کنه یا شایدم در ساعت‌های بیکاریش ،‌روی یه تیکه کاغذ ، یه چیزهایی طراحی می‌کنه.
وقتی چشمامو می‌بستم ،‌ادواردی که تو پاریس دیده بودم می‌اومد تو نظرم. اما با دیدن اون فرانسوی هایی که با بدترین وضعیت از جلوی چشمام رد شده بودن ، دیگه حتی تو تصورم هم نگران وضغیت ادوارد بودم. شوهر طفلکی من می‌تونست زخمی ، اسیر یا گرسنه باشه. می‌تونست همون قدر که این مرد‌ها ، رنج کشیده بودن، اونم آسیب دیده باشه.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
"ادوارد اینو کشیده ؟"
"اره وقتی تازه ازدواج کرده بودیم"
"من تا حالا نقاشی‌های ادوارد رو ندیده بودم. این…واقعا انتظار نداشتم."
"منظورت چیه؟"
"خب این یه جورایی عجیب غریبه ، رنگ‌های عجیبی داره ، پوست چهره ات رو سبز و آبی کشیده. پوست تن آدما سبز آبی نمیشه! نگاه کن یه جوریه ، این بی نظمه. اون خطوط رومنظم نکشیده."
"اورلیان بیا اینجا!" رفتم طرف پنجره. "به صورتم نگاه کن چی میبینی ؟"
"یه تصویر عجیب!"
آستینش رو کشیدم. "نه نگاه کن. واقعا نگاه کن. به رنگ هایی که تو پوستم هست دقت کن."
"تو فقط رنگت پریده."
"بیشتر دقت کن. زیر چشمام ، توی گودی گلوم. به من نگو اون رنگ هایی که می‌بینی همون چیزاییه که انتظارش رو داشتی. واقعا نگاه کن و بعدش به من بگو واقعا چه رنگ هایی میبینی." برادرم زل زد به گلوم. نگاه خیرش به آهستگی روی همه ی صورتم می‌چرخید.
گفت: "من آبی میبینم. زیر چشمات آبی رنگه ، آبی و بنفش آره ، همه ی گردنت هم ، سبز رنگه و نارنجی. باید دکتر خبر کنیم! تو صورتت یه میلیون رنگ مختلف هست. شبیه دلقک‌ها شدی!"
گفتم: "ما همه دلقکیم. فقط ادوارد این رنگ‌ها رو واضح‌تر از هر کس دیگه ای دید."


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
خب وقتی برگردی ، قول می‌دم دوباره همونی شم که تو ازش نقاشی کشیدی.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
ادوارد چیزی در من دیده بود که مدت‌ها بود کسی متوجهش نبود ، قدیما همه می‌دیدن؛ نوعی از باهوشی ،یا شایدم چیزی در لبخندی از رضایت که به لـ*ـب داشتم ، از غرور و افتخار حرف می‌زد.
وقتی دوستای پاریسیش از عشقش به من ،‌یه دختر فروشنده ، با خبر شدن ، باورشون نمیشد و ادوارد فقط لبخند می‌زد چون اون از قبل منو شناخته بود. هرگز نفهمیدم ادوارد متوجه شد که همه ی اونا ،‌فقط بخاطر حضور خودش تو زندگیم بود.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
برادرم که احتمالا ترسیده بود نکنه دیوونه شده باشم ، دستمو گرفت و بهم تکیه زد.
اون چهارده سالش بود ، بعضی وقتا مثل مرد‌ها سبیل میذاره و بعضی وقتا که لازمه ، از بچه هم بچه‌تر می‌شه.


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH

SelmA

مدیر تالار بیوگرافی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
11/2/22
ارسال ها
2,312
امتیاز واکنش
42,774
امتیاز
418
سن
18
محل سکونت
قلبِ زی‌زی جونم.
زمان حضور
113 روز 16 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
"من معتقدم زیبایی تو نگاه آدما پنهان شده. وقتی شوهرم بهم میگه من زیبا هستم ، باورم میشه که زن زیبایی هستم ، چون شوهرم نگاه زیبایی داره!"


دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا