دختری که رهایش کردی | جوجو مویز

SelmA · 7/3/23

انسان‌ها قدرت ساختن عشق و زیبایی را دارند و همچنین فلاکت و بدبختی را.

SelmA · 7/3/23

شما می‌دونین ناامیدی چجوریه؟مثل آهن توی قهوه ی سرد می‌مونه.

SelmA · 7/3/23

"سوفی عزیزم ، با اون ایمان و باورت ، با خوش بینی به ذات آٔدما ، کاملا کور شدی!"

SelmA · 7/3/23

حس می‌کرد که زیادی حرف می‌زند. می‌خواست بگوید که فقط دوست دارد چشم انتظار چیزی باشد. این که فقط می‌خواهد لبخند بزند ، بدون اینکه نیازی باشدبه این فکر کند کدام عضله برای لبخند زدن استفاده می‌شود.

SelmA · 7/3/23

"قبل از تو هرگز طعم خوشبختی رو نچشیده بودم"

SelmA · 7/3/23

"من نمی‌خوام نگات کنم موقع رفتن ادوارد. وقتی از جلوی چشمم دور می‌شی ، چشمامو می‌بندم و تورو تو ذهنم تصور می‌کنم"

SelmA · 7/3/23

پل مانند یک کتابٍ باز ،‌ادم رک و صاف و صادقی بود. به همین دلیل بود که بالا رفتن از درجات شغلی در واحد ویژه اش در اداره ی پلیس نیویورک با روحیات او سازگار نبود. این چیزی بود که خودش می‌گفت. "وقتی به مراحل بالاتر می‌رسی ، تمام اون خطوط سیاه و سفید برات خاکستری می‌شن.

SelmA · 7/3/23

پل یک نوع ابهت پنهان داشت: وقتی در خیابان قدم میزد مردم از سر راه او کنار می‌رفتند. اما ظاهرا خودش از این مسئله بی اطلاع بود

SelmA · 7/3/23

فکر می‌کنم برای چیزی که دوست داریم میتونیم قوانین رو زیر پا بذاریم.

SelmA · 7/3/23

همه ش تو این فکر هستم که از دنیای بچگی مون که از این شهر داشتیم چیزی جز جاده هایی پر از گودال ، مردایی پیر و ضعیف و کودکانی قحطی زده ، چیزی باقی نمونده.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

مدیر تالار بیوگرافی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین