خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

matieh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/1/23
ارسال ها
304
امتیاز واکنش
525
امتیاز
133
سن
19
محل سکونت
پس کوچه‌ های خیس شهر
زمان حضور
3 روز 21 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_9

قصه‌ی من به سر رسیده بود و نوبت حامی بود که قصه‌اش را بازگو کند. خواست شروع به حرف زدن کند که پسر جوانی برای گرفتن سفارش آمد. حامی از قبل قهوه سفارش داده بود. هـ*ـوس بستنی شکلاتی کرده بودم. با خجالتی که نمی‌دانم از کجا سرچشمه می‌گرفت، خواسته‌ام را گفتم و حامی خنده‌ی مردانه‌ای سر داد و دندان‌های سفیدش خودنمایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پی سپار سروادیک | matieh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Mobina.85 و 8 نفر دیگر

matieh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/1/23
ارسال ها
304
امتیاز واکنش
525
امتیاز
133
سن
19
محل سکونت
پس کوچه‌ های خیس شهر
زمان حضور
3 روز 21 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_10

باقی عکس‌ها هم عکس من بودند. هر سه در فکر فرو رفته و هر کدام به گوشه‌ای خیره ماندیم. با صدای حامی رشته‌ی افکارم از هم گسیخت:
- دیگه عکسی نداری؟ حتما باید از نوزادی تا 7 سالگیت یک چیزهایی باشه. امکان نداره!
سارا با چشم‌های ریز شده گفت:
- زیرزمین رو بگردیم؟
فکر خوبی بود. به سرعت از جا بلند شدیم. زیرزمین،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پی سپار سروادیک | matieh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Mobina.85 و 8 نفر دیگر

matieh

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/1/23
ارسال ها
304
امتیاز واکنش
525
امتیاز
133
سن
19
محل سکونت
پس کوچه‌ های خیس شهر
زمان حضور
3 روز 21 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_11
آرام دستانم را روی قاب عکس مردی که نمی‌شناختم کشیدم. هر بار با دیدنش آرام می‌شدم. چشمانش قهوه‌ای بود و مژه‌های بلندی داشت‌. زیبا بود!
صدای حامی بلند شد:
- به چی فکر می‌کنی؟
لبخند مصنوعی تحویلش دادم و گفتم:
- به این‌که جواب سوال‌های ما پیش خودمونه؛ ولی یادمون نمیاد... خیلی بده!
- من یه دوستی دارم که تو این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان پی سپار سروادیک | matieh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، Mobina.85 و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا