در حال تایپ رمان یورِی خدای ارواح | علی آبانی کاربر انجمن رمان ۹۸

فریان · 19/1/23

مبارزان بعدی در زمین حاضر گشتند. «آلیس» دختری جوان که در سمت راست حضور داشت؛ و «هاراث» پسری قد بلند که در سمت چپ بود.
آلیس نگاه وقیحانه ای به او انداخت، زیرا او را همپا و همتای خود نمیدانست. لباس و شلوار هاراث، سرشار از پینه و چرک و کثیفی بود، بعلاوه آن، دور دستان و برخی از نقاط بدنش را با زنجیر های کلفت و سیاه بسته بود.
چشمانش را تنگ...

فریان · 21/1/23

دو دشمن خونی باهم افتاده بودند، این اتفاق به طرز عجیبی اتفاقی و شانسی بود! سیریوس از آرتام تنفر بیشتری داشت، چون خود تام حداقل شاخ و شونه ای نمی کشید و فقط اذیت میکرد؛ ولی آرتام با اینکه دختر است، گردن کلفت تر از اوست!
تام نگاه شیطنت آمیزی انداخت و گفت:
- حالا وقتشه که روت رو کم کنیم!
آرتام گفت:
- چرا جمع بستی؟ تو که فقط نگاه میکنی،...

فریان · 23/1/23

در آن حال بی جانش، ابلیس را دید که در عالم سرخ شیاطین ایستاده. او که دود سیاه و بی چهره ای بیش نبود، دستش را جلو آورد و گفت:
- قلبت رو به من تسلیم کن تا قدرت من از تمام وجودت فوران بزند!
لحن و گویش او، آتش خشم و اشتیاقی را در دلش کاشت، طولی نکشید که همین آتش، رنگ مادی به خود گرفت و تمام زمین مبارزه را در خود بلعید!
آسمان سرخ شده بود و...

فریان · 13/2/23

یوکان، با اشاره دستی، آنها را محو نمود. سپس شمشیرهایش را غیب کرد. با اینکه لباسش حسابی خاکی و کثیف شده بودند، ولی هیچ اهمیتی نداد و با همان حال به جایگاهش برگشت.
دستان تنومندش را درهم قلاب کرد، ابروان زمخت و سرخش را درهم کشید و با چشمان ترسناکش به میدان نبردی خیره شد که از زیر و بم ویران شده!
با اینکه مادر طبیعت، هنوز در وحشت بود،...

فریان · 19/6/23

دراکو و حریفش در صحنه مبارزه حاضر شده اند. مرد جوانی که جلوی اوست بسیار عجیب است، گویی از جهانی دیگر آمده!
کت و شلوار مدرن و مشکی به تن کرده و موهای کوتاهش را با ژل برق انداخته. برخی از نقاط بدنش شیار هایی قرار داشت که عجیب ترش میکرد.
مردمک هایش مانند لنز دوربین با صدای ریزی بزرگ تر شدند. همانظور که شاه اژدر جوان را آنالیر میکرد گفت...

فریان · 19/6/23

از جلو نمی توان به هیچ وجه به او حمله کند، اگر هم بخواهد از پشت ضربه ای بزند، بازهم سپر می سازد. در همین حین بود که به یاد سپر میگل افتاد؛ شاید اگر تعداد ضربات متوالی را بیشتر کند، بتواند سپر را بشکافد. باری دیگر شمشیرش را در دستش گرفت و وجودش را با بادی که از قدرت دستکش اش نشات می گرفت سرشار کرد. قدرت باد را آزاد کرد و همانند تیری که...

فریان · 27/6/23

نوزومی نگاهی به آزکان انداخت و گفت:
- تو هیناتا رو از کجا می شناسی؟
چشمان سفید و چروکیده اش را تنگ کرد و به زمین دوخت؛ موهای افشانش با وزش باد به رقص آمد و آه و اندوه عظیمش را که بر صورتش نقش بسته بود را پنها کرد! تا به اینجای زندگی یک میلیارد ساله اش، نشده بود که سوالی را پاسخ نداده باشد و یا از پاسخ دادن به آن باز بماند ولی این...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

در حال تایپ رمان یورِی خدای ارواح | علی آبانی کاربر انجمن رمان ۹۸

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

فریان

کاربر نیمه فعال

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ | دانلود رمان

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین