خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,247
امتیاز واکنش
64,014
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
انشا به زبان عادی و ادبی در مورد تابستان در این قسمت نوشته شده است و مناسب برای دانش آموزانی است که می خواهند یک انشا ادبی ساده در مورد فصل تابستان بنویسند توصیه می کنیم انشا ادبی و عادی در مورد تابستان را در این مطلب بخوانید:

تابستان یکی از چهار فصل خداوند است که به برکت و سرسبزی و گرمای زیادش در بین فصل های دیگر شناخته شده است و من تابستان را خیلی دوست دارم.

تابستان را دوست دارم به خاطر اینکه همه جای زمین را سبزه پوشانده، میوه های رنگارنگ روی درخت ها به ما چشمک می زنند، روزهای آن آنقدر طولانی است که می توانیم به همه کارهایمان برسیم و شب هایش معمولا دورهمی های شادی با دوستان خانوادگی مان داریم.

تابستان فصل تعطیلات است، فصل دوچرخه سواری، فصل مسافرت به شهرهای خنک تر ایران و من به خاطر همین عاشق این فصل زیبا هستم. اگرچه بعضی اوقات به خاطر گرمای بیش از حد، هـ*ـوس زمستان و برف و باران می کنم و این گرما ما را در خانه زندانی می کند اما به خاطر خنکی کولر این گرما خیلی زود از یادمان می رود و به خوبی می دانم همین گرما است که باعث می شود دانه های درختان به میوه تبدیل بشوند و آماده چیدن شوند.

من و خانواده ام بسیاری از شب های تابستان بخصوص آخر هفته ها به پارک نزدیک خانه مان می رویم، دور هم می نشینیم، بازی می کنیم، شام می خوریم و از هوای خنک شب های تابستان لـ*ـذت می بریم.

هر ماه تابستان را هم چند روز در خانه پدربزرگ می گذرانیم که باغ میوه سرسبز دارد. گشتن و بازی کردن در آن جا، کمک به برداشت محصول و انگور چینی و خوابیدن در پشت بام هنگام شب ها خیلی خیلی خوش می گذرد.

تابستان با این که خیلی خوب است اما همیشه بعد از مدتی که می گذرد دلم برای مدرسه، معلم و دوستانم تنگ می شود و دوست دارم زودتر تابستان تمام شود و دوباره به مدرسه بروم.

مادرم همیشه می گوید من در بهار زندگی ام هستم و وقتی به سن و سال او برسم وارد تابستان زندگی ام خواهم شد. به قول مادرم آدم ها در تابستان زندگی پخته می شوند و تجربه های زیادی به دست می آورند.


انشای تابستان | نگارش

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,247
امتیاز واکنش
64,014
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
توصیف ادبی فصل تابستان و متن انشا در مورد تابستان را تعریف کنید در این نوشتار از سایت سرگرمی سماتک بخوانید. اگر می خواهید یک انشای اختصاصی در مورد فصل تابستان بنویسید توصیه می کنیم انشا در مورد تابستان را تعریف کنید که در این قسمت آماده شده است را بخوانید و یادداشت کنید. نخستین انشا ادبی در مورد تابستان را در اینجا بخوانید:

تابستان فصل خوب و داغی است من فصل تابستان را خیلی دوست دارم ، چون در آن فصل می توانم درس نخوانم البته اگر تجدیدی نداشته باشم . در تابستان بعضی ها استخر می روند من تا به حالا استخر ندیدم چون ما پول نداریم به استخر برویم البته پدرم که خودش اوستا همه کارهااست می گوید استخر جای مزخرفی است و ما هر وقت هـ*ـوس استخر می کنیم پدرمان با کاسه در حیاط رویمان آب می پاشد و می گوید اینم استخر و ما هم می فهمیم استخر چقدر مزخرف است که با کاسه روت اب بریزند و پول بگیرند . در این فصل هوا گرم است ما کولر نداریم یک پنکه داریم که پدرمان می گوید برق یارانه ای است روشن نکنید یک روز که کسی خانه نبود من و برادرم پنکه را روشن کردیم و خیلی کیف داد ولی زری خواهرم ما را لو داد و شب پدرم ما را کتک زد و سیم پنکه را کند . در این فصل میوه های زیادی وجود دارد ولی ما پول نداریم بخریم گاهی که پدرم با افتخار میوه می اورد میوه هایش گندیده است و می گوید میوه تابستان همینه ولی نمی دانم چرا میوه های تیمور پسر همسایه که تو کوچه می خورد گندیده نیست . چون یک بار من تا سر کوچه کولش کردم تا به من یه سیب داد . در تابستان مادرم یه باد بزن دارد که مادر بزرگش 10 سال پیش از مشهد برایش سوغاتی اورده و مادرم همیشه منتظر تابستان است تا جلوی اقدس خانم خودش را با آن باد بزند و پز بدهد . در تابستان ما گوشت نمی خوریم پدرم می گوید گوشت در گرما ضرر دارد ولی من به پدرم گفتم که آخه زمستان هم سرد بود گوشت نخوردیم و پدرم گفت خفه شو توله سگ و من فهمیدم که حتما زمستان هم گرم بوده و من نفهمیدم.من تابستان خوشحالم چون از داخل سوراخ کفش های من آب نمی رود و سردم نمی شود . اخه کفش های من دو تا سوراخ بزرگ دارد البته یه سوراخ ریز هم دارد که مهم نیست پدرم که اوستای همه کارهاست می گوید سوراخ برای کفش لازم است و هو ا کش است و پا را خنک می کند یه شب که پدرم خواب بود من برای کفش هایش دو تا هوا کش درست کردم تا او را خوشحال کنم که صبح با کمربند حسابی کتک خوردم و فهمیدم کفش آدم های بزرگ هوا کش نمی خواهد . در تابستان بعضی ها لباس ندارند و من دلم برای ان ها می سوزد . مثل جایی که پدرم کار می کند او در خانه های بزرگ باغبانی می کند یک روز من را برای کمک با خودش برد من دیدم که دختر صاحب خانه لباس ندارد و لـ*ـب استخر لـ*ـخت زیر آفتاب خوابیده و تازه پوستش هم سیاه شده من که دلم برایش سوخت لباس خودم را که 8 تا سوراخ داشت و کمی بو می داد – چون مادرم می گفت اگه بشورش کلا پاره می شه- در آوردم و انداختم روش اون هم جیغ کشید و فرار کرد . و نمی دانم چرا این فداکاری من باعث شد پدرم اخراج شود و من هم کتک سیری بخورم آخه معلم کلاس سوم ما در مدرسه در مورد دهقان فداکار خیلی حرف زده بود و می گفت فداکاری خوب است . و من نتیجه گرفتم فداکاری برای آدم های لـ*ـخت خوب نیست . یکی ازسرگرمی های ما در تابستان رفتن به پارک است که من خیلی دوست دارم پارک ما یک دستشویی دارد که پدرم با افتخار می گوید رئیسش هست و ما دم دستشویی می شینیم و از مردمی که می روند و شاش میکنند پول می گیریم که خیلی مزه دارد ، یک بار که پدرم حواسش نبود و یک آقایی که آمده بود 500 تومان به من و داداشم داد . البته من نفهمیدم که چرا پول زیاد داده ولی برادرم که بزرگتر است و همه چی را می داند گفت حتما خیلی شاش داشته که پول زیاد داده است . ما با این پول دو تا بستنی خریدیم که خیلی مزه داد البته زری دید و ما مجبور شدیم بقیه بستنی را به زری بدهیم تا ما را لو ندهد چون پدرم می گوید بستنی خطرناک است و انسان را مریض می کند ولی من یک بار پرسیدم پس چرا همه بستنی می خورند که پدرم یک پس گردنی جانانه به من زد و من فهمیدم که بستنی خیلی بد است .


انشای تابستان | نگارش

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا