خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواب دیده‌ام
خواب یک پل هوایی
روی یک عالمه درخت
بالای جنگل

می‌گویند ادرکنی
چطور می توانی درک کنی
وقتی یکه و تنها
بدون اسب
بدون شمشیر
از پشت این دره بیایی
و جمجمه‌ات
یخ زده باشد

بچسبی به ستونها
ستونهای پل هوایی
بلند بلند
- طوری که فقط خودت بشنوی -
به خدا بگویی
قرارمان این نبود ...


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
گاهی وقتها
سنگریزه ام
در بسـ*ـتر رودخانه
و گاه
رودخانه ام
بر بسـ*ـتری از سنگ

رفته ام یا مانده ام؟


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
جنگل
از شدت درخت
گم شده بود
و ماه
از آن بالا
نگاه می کرد

یاد تو افتادم
موهای سیاهی
که روی صورتت ریخته بود
لحظه ای که چهارپایه را کشیدند
و گریه های مادرت
به جایی نرسید

جنگل
از شدت درخت
گم شده بود
و ابرها
آسمان را گرفته بودند

راه می رفتم و سوت می زدم
و به دست و پا زدنت فکر می کردم
به ناباوری بزرگی
که در چشمهای تو بود


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی عشق
14 ساله بود
زل می زد به ماه
حالا
زن 34 ساله ای است
که باور نمی کند
عکس کسی را
در ماه دیده باشند


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیشب
درخت را
به قتل رساندند
صدای افتادنش را شنیدم
و کشیده شدنش روی خاک
صبح که از کوچه گذشتم
برگها مانده بودند
با براده های چوب


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدفها
مارپیچ های غمگینی هستند
از صدای دریا ...
چه دلتنگی عمیقی
در چشمهای توست
وقتی روبری دریا می نشینی
و چشم انتظار لنج ها می مانی


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابرها
مسافران همیشه اند
در آسمان آبی
به آبادی ها که می رسند
لبخند می زنند
از خرابه ها که می گذرند
اخم می کنند
دلشان که می گیرد
می بارند....


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع

لبالبم
از لبه های پرتگاه
- دلخوش به افتادن-
می خواهم سبک باشم
مانند نقطه ای
پایان خط.


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
جنگ به جنگ
پیش می رفتیم
کشتار پست مدرن
مرگ آنی را پس می زد
و ترس از سلاخی
سوراخ خمپاره را
ناچیز می کرد


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادرم می گوید
زن که باشی
همیشه خسته ای
بارهای سنگین و بی مقدار را
به مقصد می رسانی
و دیگران را می بینی
که پایان خط ایستاده اند
مادرم می گوید
زن که باشی
پس معرکه ای
و همجنسانت
نمک روی زخم می پاشند
دختر که می آوری!

مادرم می گوید و می گوید
من اما می دانم
هیچ مردی
قلب مرا ندارد
و نمی تواند
چون من
برای دشمن خویش بگرید


اشعار آرزو نوری

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :) و Mohadeseh.f
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا