خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
هرکه آمد در این میان ناچار

رود از این جهان چه شه چه گدا



یک جهان دگر خدای آراست

که بود نام آن جهان بقا


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
روزگار تو دگر گردد و کار تو دگر
که ز روز بد تو بر تو شدم یاد آور
ای تو در دیده ی من ابهی من نور بصر
همه اعضایت تغییر کند پا تا سر
نه دگر مدح کند کس لـ*ـب لعلت به شکر
نه دگر ماند قد تو به سرو کشمر
چشمت آن چشمست اما نبود چون عبهر
سـ*ـینه ات سـ*ـینه ی قلبست ولی کو مرمر ؟
خار آهن نکند دفع هجوم از سنگر
نه دگر کس به هوای تو ستد در معبر
که تو باز ایی و برخیزد و گیردت به بر
خادم و حاجب او عذر تو خواهد بر در
پیش کاین مو به رخت چون مور آرد لشکر
طفل باهوش نه خود رای بود نه خود سر
آخر حال ببین ،‌ عاقبت کار نگر
در هتل ها نتوان برد همه عمر به سر
این شرافت را از سلسله ی خویش مبر

فکر آن باش که سال دگر ای شوخ پسر
و بسته به مویی است ز من رنجه مشو
بر تو این موی بود اقرب من حبل ورید
موی آنست که چون سرزند از عارض تو
نه دگر وصف کند کس سر زلفت به عبیر
نه دگر باشد روی تو چو ماه نخشب
گوشت آن گوشست اما نبود همچو صدف
طره ات طره پیشست ولی کو زنجبر ؟
همچو این مو که کند منع ورود از عشاق
نه دگر کس ز قفای تو فتد در کوچه
آنکه بر در بود امسال دو چشمش شب و روز
سال نو چون بهع در خانه ی او پای نهی
نه کم از موری در فکر زمستانت باش
من تو را طفلک باهوشی انگشاته ام
گر جوانیست بس ، از خوشگذرانیست بس است
در کلوپ ها نتوان کرد همه وقت نشاط
تو به اصل و نسب از سلسله ی اشرافی


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
داد معشـ*ـوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌
كه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌

هركجا بیندم‌ از دور كند
چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند
بر دل‌ نازك‌ من‌ تیر خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ یكدل‌ و یكرنگ‌ ترا
تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌
باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌

روی‌ و سـ*ـینه‌ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سـ*ـینه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌
تا برد زاینه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌
سـ*ـینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌
و اندكی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از كف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

دید كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
ابليس شبي رفت به بالين جواني
آراسته با شكل مهيبي سر و بر را

گفتا كه: «منم مرگ و اگر خواهي زنهار
بايد بگزيني تو يكي زين سه خطر را

يا آن پدر پير خودت را بكشي زار
يا بشكني از خواهر خود سينه و سر را

يا خود ز مي ناب كشي يك دو سه ساغر
تا آن كه بپوشم ز هلاك تو نظر را


لرزيد ازين بيم جوان بر خود و جا داشت
كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را

گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

ليكن چون به مي دفع شر از خويش توان كرد
مي نوشم و با وي بكنم چاره ي شر را»

جامي دو بنوشيد و چو شد خيره ز مستي
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

اي كاش شود خشك بن تاك خداوند
زين مايه ي شر حفظ كند نوع بشر را


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علی مردان خان
کلفت خانه ز دستش به امان

هر چه می گفت له له لج می کرد
دهنش را به له له کج می کرد

هر چه می دادند می گفت کم است
مادرش مات که این چه شکم است

هر کجا لانه گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

پشت کالسکه مردم می جست
دل کالسکه نشین را می خست

هر سحرگه دم در بر لـ*ـب جو
بود چون کرم به گل رفته فرو

بس که بود آن پسره خیره و بد
همه از او بدشان می آمد

نه پدر راضی بود از او نه مادر
نه معلم نه له له نه نوکر

ای پسر جان من این قصه بخوان
تو نشو مثل علی مردان خان


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوسِ مفت

مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه

هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشة نیک و بدست

بعد که مُردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند

زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند

دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مر د


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
عید نوروز و اول سالست

روز عیش و نشاط اطفالست



همه آن روز رخت نو پوشند
چای و شربت به خوشدلی نوشند



پسر خوب روز عید اندر
روز اول به خدمت مادر



دست برگردنش کند چون طوق
سرو دستش ببوسد از سر شوق



گوید این عید تو مبارک باد
صد چنین سال نو ببینی شاد



بعد آید به دست بـ*ـو*س پدر
بـ*ـو*سه بخشد پدر به روی پسر



پسر بد چو روز عید شود
از همه چیز نا امید شود



نه پدر دوست داردش نه عمو
نه کسی عیدی آورد بر او



عیدی آن روز حق آن پسرست
که نجیب و شریف و با هنرست


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید


این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم


مدفن عشق جهانست اینجا
یک جهان عشق نهانست اینجا

آنچه از مال جهان هستی بود
صرف عیش و طرب و سرخوشی بود


عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من


هرکه را روی خوش و خوی نکوست
مرده و زنده من عاشق اوست


من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات


تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود


بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم


گرچه امروز به خاکم مأواست
چشم من باز به دنبال شماست

بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی

گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
گویند مرا چو زاد مادر به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست



ایرج میرزای قرن ۲۱

گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

شب ها بر ِ تـلـویـزیـون تا صبــح بنشست و فـیـلـم دیدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت

با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت

آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های جدید، چتیدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب و روز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت


گزیده اشعار ایرج میرزا

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
درِ تجديد و تجدد وا شد

ادبيات، شلم شوربا شد



تا شد از شعر برون وزن و رَوي

يـافت کاخ ادبيات نوي



مي‌کنم قافيه‌ها را پس و پيش

تا شوم نابغة دورة خويش



همه گويند که من استادم

در سخن دادتجدد دادم



اين جوانان که تجدد طلبند

راستي دشمن علم و ادبند

...

بسکه در ليوِر و هنگام لِتِه

دوسيه کردم و کارتن تِرِته



بسکه نُت دادم و آنکِت کردم

اشتباه بروت و نت کردم


گزیده اشعار ایرج میرزا

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا