خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع


اشعار برگزیده جهان ملک خاتون


دلبرا تا کی مرا داری ز وصل خود جدا
رحمتی کن بر من دلخسته از بهر خدا

نیک زارم در غم عشقت به تاریکی هجر
از من مسکین پیامی بر به یارم ای صبا

با دلارامم بگو تا کی جفا بر من کنی
بی وفا یارا ستم بر ما چرا داری روا

بر امید آنکه بر حال من اندازی نظر
بر سر کویت مقیمم روز و شب همچون گدا

من گدای کوی تو گشتم به بوی لطف تو
بر گدا آخر مکن چندین جفا ای پادشا

گشته ام بیگانه از بود و وجود خویشتن
تا شدم در کوی تو با روی خوبت آشنا

نرگس رعنای تو بر بود از من جان و دل
در جهان یکتا شدم تا دیدم آن زلف دوتا

گفتم ای جان و جهان یک ره به وصلم شاد کن
گفت ای مسکین گدا از سر برون کن این هوا



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع



اسباب جهان نیست میسّر دل ما را
آخر که کند حل به جهان مشکل ما را

بر درد دل خلق جهانی چو طبیبی
از لطف دوایی بکن آخر دل ما را

جانا مگر از روز نخستین بسرشتند
با مهر رخ خوب تو گویی گل ما را

از خاکم و از آب ولی آتش عشقت
بر بادِ جفا داد همه حاصل ما را

بودم به خیال آنکه نگردی ز وفایم
دیدی تو خیالات کج باطل ما را؟

مستغرق بحر غم ایام جفاییم
گویی که وجودی نبود ساحل ما را

در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم
کای دوست نکو دار تو آن واصل ما را​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع



ای خجل از شرم رویت آفتاب
وی ز تاب هجر تو دلها کباب
آتش دل را دوا می خواستم
از طبیب و صبر فرمودم جواب
صبر فرمودی مرا در عاشقی
عشق مشکل صبر گیرد در حساب
در غمت هر چند زاری کرده ام
زان دهن نشنیده ام هرگز جواب
چون میسّر نیست وصلت دلبرا
دولتی باشد گرت بینم به خواب
در جهان ملجاء من درگاه تست
بیش ازین روی از من مسکین متاب
پیر گشت از غصّه دوران دلم
یاد باد آن دولت وقت شباب
چون جهان را جز تو دارایی نبود
از چه رو کردی جهان یک سر خراب
رحم کن بر من که در ایام حسن
رحم بر بیچارگان باشد ثواب​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع




چون مرا هر دو جهان از توبه کامست امشب
پای مرغ شب وصل تو به دامست امشب
گر کنم سر به فدای شب وصلت چه شود
چون دلم را سر زلف تو مقامست امشب
گرچه آن ماه تمامم ز لـ*ـبش کام نداد
هر قدر لطف که فرمود تمامست امشب
خواب در دیده ما نیست نگارا شب وصل
که مرا با رخ تو خواب حرامست امشب
به یکی بـ*ـو*سه دل خسته ی ما را بنواز
چون تو سرمستی و انعام تو عامست امشب
دارم از دولت تو مطرب و سـ*ـاقی و ندیم
لـ*ـب جوی و رخ دلدار مدامست امشب
دلبرا سنگ فراقت به دلم باز مزن
چون دل خسته ی محنت زده جامست امشب
گفتمش مدّت عمریست که تا سوخته ام
در غمت، گفت که اندیشه ی خامست امشب
گفتمش تا به کی این صبر که تلخم شد کام
کام دل ده که مرا نوبت کامست امشب



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع





در غم عشقت دل تنگم بسوخت
بی رخ تو دیده ز عالم بدوخت

نام رخت بردم و در بـ*ـو*ستان
گل ز جفای رخ تو برفروخت

دل نتواند صنما در غمت
یک سر مویت به دو عالم فروخت

ای که چو پروانه به شمع رخت
زآتش عشقت پر و بالم بسوخت

پیرهن وصل تو خیاط بخت
بر قد و بالای دل من بدوخت

خاک سر کوی تو آبم ببرد​
آتش عشق تو جهانی بسوخت


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع





بر منت ای دل و دین این همه بیداد چراست
و این همه جور و جفا راست بگو تا ز چه خاست
دل من خواست که تا شرح غمت عرضه دهد
چه کنم با که بگویم مگر این کار صباست
تا کند حال دلم عرضه بدان سنگین دل
سخنی گوید چون قامت و بالای تو راست
راست پرسی ز من خسته روان در بستان
مثل آن قامت زیباش دگر سرو نخاست
چون مه چاردهم روی تو را دید ز غم
شرمش آمد ز رخ خوب تو زان روی بکاست
نسبت روی تو با ماه فلک می کردم
چون بدیدم به حقیقت ز کجا تا به کجاست
شب روی بی سر و پایی به جهان سرگشته
نسبتش با تو نشاید که کنند این نه رواست
خواب در دیده ی بی خواب نیاید ما را
تا ز دیدار تو ای دوست به ناکام جداست
دل ببردی و نکردی به وفا میل چرا
ای بسا پیرهن جان که ز هجر تو قباست​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع




مرا عشق رخت یاری قدیمست
غم عشق تو دلداری قدیمست

نه امروزست ما را با غمت کار
که بازار تو بازاری قدیمست

نه گل را رنگ و بوی امروز بودست
جهان را بین که گلزاری قدیمست

به روی گل هزار آشوب دارد
گذار او را که بازاری قدیمست

جدیدی نیست ما را عشق رویت
که عشق طلعتت یاری قدیمست

بنای عاشقی از ما ندانید
حدیث عاشقی باری قدیمست



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع





دلبرا سرو قدت شکل صنوبر دارد
که تواند که دل از قامت تو بردارد
دیده ی بخت من از درد فراقت دانی
دایم از خون جگر دامن جان تر دارد
دل بیچاره ی من حلقه صفت دیده جان
ز انتظار شب وصلت همه بر در دارد
این چه فتنه ست که چشمت به جهان افکندست
وین چه شوریست که زلفین تو در سر دارد
سرو قدّت مگر از چشمه ی حیوان برخاست
کاین همه جان جهانست که در بردارد
بلبل جان من خسته به عشق رخ تو
این همه آیت عشقست که از بر دارد
می زند گل به سحر خنده و بلبل گویان
گل خوش بوی مرا بین که مگر زر دارد
شربتی آب به حلق من دلخسته چکان
که لـ*ـب لعل تو سرچشمه کوثر دارد
ما نداریم به جای تو کسی در دو جهان
گرچه دلدار به جایم صد دیگر دارد​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع







دل عاشق چرا شیدا نباشد
به عشق اندر جهان رسوا نباشد

نگویی تا بکی ای شوخ دلبند
تو را پروای وصل ما نباشد

به بستان ملاحت سرو باشد
ولی چون قد او رعنا نباشد

کدامین دیده در وی نیست حیران
مگر چشمی که او بینا نباشد

ز شوقش در جهان یکتا شدم من
ولی با ما دلش یکتا نباشد

نه دل باشد که باشد غافل از یار
نه سر باشد که پر سودا نباشد

به نوعی از جهان دل در تو بستم
که با غیر توأم پروا نباشد





گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
5,714
امتیاز واکنش
21,301
امتیاز
423
زمان حضور
44 روز 23 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع




من از جام غمت مستم دگر بار
ز دست عقل وارستم دگر بار

مرا دل خسته بود از روز هجران
ببرد آن دلبر از دستم دگر بار

من این دانم که آن یار گل انـ*ـدام
به خار هجر خود خستم دگر بار

به وصلم دست نگرفت آن پری زاد
به زلف خویش پا بستم دگر بار

به باد عشق بردادم جهان را
چو خاک ره چرا پستم دگر بار

به دل بسیار بودم داغ هجران
به جان داغی نهادستم دگر بار

دلم بربود و رفت از پیش و جانم
به فتراک غمش بستم دگر بار



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا