خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




عشق بازی با چنان یاری چه خوش باشد دگر
ور بود همچون تو دلداری چه خوش باشد دگر

قامتش سرویست در بستان جان دانی که چه
روی او دیدن به گلزاری چه خوش باشد دگر

گفته بودی جان بده با عشق تا از جان بود
گر بفرمایی چنان کاری چه خوش باشد دگر

بار عشقش بود بر خاطر مرا باری مدام
گر نهد بر یاد سرباری چه خوش باشد دگر

مدّتی باشد ز چشمم غایب آن چشم و چراغ
گر نماید روی را باری چه خوش باشد دگر

سخت بازارم نمی دانم من مسکین ز عشق
گر نهد آن دوست بازاری چه خوش باشد دگر

بود ما را صحبتی با دوستان معتقد
وین زمان با چست عیاری چه خوش باشد دگر

دل به طرّاری ز دست ما ببرد اندر جهان
صحبتی با شوخ طرّاری چه خوش باشد دگر

ما ز جور چرخ نافرمان بسی آزرده ایم
بر دل مجروح آزاری چه خوش باشد دگر






گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: Mobina.85

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
«آیینه جمال تو از آه من گرفت
یا ناله‌های زار سحرگاه من گرفت

ما هم جواب داد که معهود در جهان
اینست بی‌راه دلت ماه من گرفت

با این گرفتگی که تو بینی رخ مرا
خور روشنی ز پرتو درگاه من گرفت

رفتم که پای مرکب عالی ببوسمش
اشکم به رو دوید و سر راه من گرفت

در معرکه که قلب و جناحست و میسره
شیران شرزه پنجه روباه من گرفت

فریاد و الغیاث که داندان مدعی
بر رغم حال من لـ*ـب دلخواه من گرفت»


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و Mobina.85

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
پیش روی تو دلم از سر جان برخیزد
جان چه باشد؟ ز سر هر دو جهان برخیزد
گر گذاری قدمی بر سر خاک عاشق،
از دل خاک سیه رقص کنان بر خیزد
چند در خواب رود بخت من شوریده
وقت آن است که از خواب گران برخیزد
فتنه برخیزد و آن گلبن نو بنشیند
سرو بنشیند و آن سرو روان برخیزد
در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب،
با کنار آی …. که آن هم ز میان برخیزد
گر کنم شرح پریشانی احوال جهان
ای بسا نعره که از پیر و جوان بر خیزد


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و Mobina.85

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
شب های دراز تا سحر بیدارم
نزدیک سحر، روی به بالین آرم
می پندارم که دیده بی دیدن دوست
در خواب رود …. خیال می پندارم
آن دوست که آرام دل ما باشد
گویند که زشت است، بهل تا باشد
شاید که به چشم کس نه زیبا باشد،
تا باری از آن ِ من ِ تنها باشد


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و Mobina.85

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
یاد باد آنکه عزیزان همه با هم بودیم

همه دم با غم و شادی همه همدم بودیم

نیش زنبورصفت بر دل هر کس نزدیم

به وفا عهد سپر کرده و محکم بودیم

به زکات و صدقات و به بناهای بزرگ

شکر معبود که مشهور به عالم بودیم

سال ها در چمن ذوق به بستان طرب

همچو گل خنده زنان خوش دل و خرم بودیم

با همه خلق جهان خلق و تواضع کردیم

چون صبا با همه کس یک دل و محرم بودیم

تا که خورشید صفت بر همه کس تافته ایم

در سر مهر جهان دافع شبنم بودیم


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و Mobina.85

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,858
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 22 دقیقه
در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم

از سر بگذشتیم و به سامان نرسیدیم

جان کرده فداییم به راه غم عشقش

دل برد به دستان و به جانان نرسیدیم

در ظلمت هجران به لـ*ـب آمد دل تنگم

فریاد که در شمع شبستان نرسیدیم

دیدیم جهان و را و بگشتیم سراپای

در سایه ات ای سرو خرامان نرسیدیم

گل رفت دریغا که نکردیم گل افشان

در وقت گل سرخ به بستان نرسیدیم

از گلشن وصل رخت ای دیده نصیبم

خار است از آن رو به گلستان نرسیدیم

خار است به جای گل و زاغ است قرینش

بلبل ز چمن رفت و به دستان نرسیدیم

فریاد رسم پیشتر از آنکه دریغا

گویی که به فریاد ضعیفان نرسیدیم


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: moh@mad و Mobina.85

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع



عشق را آغاز و انجامیش هست
هرچه می بینی سرانجامیش هست

هر زمان نقشی برآرد روزگار
تا نپنداری که آرامیش هست

نام نیکو ماند از ما یادگار
نیک بخت آن کاو نکونامیش هست

هدهد بیچاره می نالد مدام
از سبا گویی که پیغامیش هست

زینهار ای مرغ دل هشیار باش
کانکه دارد دانه ای دامیش هست

گوش کن نیکو که از وی بشنوی
کوکو آنکس کز جهان کامیش هست

شادمان آنکس که او را در جهان
گوشه ی باغ و لـ*ـب جامیش هست

پخته باشد جان آن کس کاو مدام
در میان مجلس ار خامیش هست





گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع


باز دل را به غم عشق تو خوش بازاریست
زآنکه بر روی گلت بلبل جان با زاریست

طرّه ی زلف تو بربود دلم را ناگاه
راست گویم سر زلف تو عجب طرّاریست

چشم جادوی تو با من چه خطاها که نکرد
که گمان برد که او نیز چنین عیاریست

خون ما خورد دلا غمزه ی او، نیست عجب
عجب آنست که خون خواره ی ما بیماریست

تا به کی خون دل خلق خوری راست بگو
تو مپندار که خون خوردن دلها کاریست

نکهت زلف تو بشنید دماغ دل ما
گفت کاین مشک نه در کلبه ی هر عطّاریست

یار با ما چو ندارد سر یاری چه کنم
ای دل خسته نه یاریست که او اغیاریست

آخر ای شادی جان روی نمای از در غیب
که جهان بی رخ خوبت به جهان غمخواریست​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا