خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع


اشعار برگزیده جهان ملک خاتون


دلبرا تا کی مرا داری ز وصل خود جدا
رحمتی کن بر من دلخسته از بهر خدا

نیک زارم در غم عشقت به تاریکی هجر
از من مسکین پیامی بر به یارم ای صبا

با دلارامم بگو تا کی جفا بر من کنی
بی وفا یارا ستم بر ما چرا داری روا

بر امید آنکه بر حال من اندازی نظر
بر سر کویت مقیمم روز و شب همچون گدا

من گدای کوی تو گشتم به بوی لطف تو
بر گدا آخر مکن چندین جفا ای پادشا

گشته ام بیگانه از بود و وجود خویشتن
تا شدم در کوی تو با روی خوبت آشنا

نرگس رعنای تو بر بود از من جان و دل
در جهان یکتا شدم تا دیدم آن زلف دوتا

گفتم ای جان و جهان یک ره به وصلم شاد کن
گفت ای مسکین گدا از سر برون کن این هوا



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع



اسباب جهان نیست میسّر دل ما را
آخر که کند حل به جهان مشکل ما را

بر درد دل خلق جهانی چو طبیبی
از لطف دوایی بکن آخر دل ما را

جانا مگر از روز نخستین بسرشتند
با مهر رخ خوب تو گویی گل ما را

از خاکم و از آب ولی آتش عشقت
بر بادِ جفا داد همه حاصل ما را

بودم به خیال آنکه نگردی ز وفایم
دیدی تو خیالات کج باطل ما را؟

مستغرق بحر غم ایام جفاییم
گویی که وجودی نبود ساحل ما را

در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم
کای دوست نکو دار تو آن واصل ما را​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع



ای خجل از شرم رویت آفتاب
وی ز تاب هجر تو دلها کباب
آتش دل را دوا می خواستم
از طبیب و صبر فرمودم جواب
صبر فرمودی مرا در عاشقی
عشق مشکل صبر گیرد در حساب
در غمت هر چند زاری کرده ام
زان دهن نشنیده ام هرگز جواب
چون میسّر نیست وصلت دلبرا
دولتی باشد گرت بینم به خواب
در جهان ملجاء من درگاه تست
بیش ازین روی از من مسکین متاب
پیر گشت از غصّه دوران دلم
یاد باد آن دولت وقت شباب
چون جهان را جز تو دارایی نبود
از چه رو کردی جهان یک سر خراب
رحم کن بر من که در ایام حسن
رحم بر بیچارگان باشد ثواب​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




چون مرا هر دو جهان از توبه کامست امشب
پای مرغ شب وصل تو به دامست امشب
گر کنم سر به فدای شب وصلت چه شود
چون دلم را سر زلف تو مقامست امشب
گرچه آن ماه تمامم ز لـ*ـبش کام نداد
هر قدر لطف که فرمود تمامست امشب
خواب در دیده ما نیست نگارا شب وصل
که مرا با رخ تو خواب حرامست امشب
به یکی بـ*ـو*سه دل خسته ی ما را بنواز
چون تو سرمستی و انعام تو عامست امشب
دارم از دولت تو مطرب و سـ*ـاقی و ندیم
لـ*ـب جوی و رخ دلدار مدامست امشب
دلبرا سنگ فراقت به دلم باز مزن
چون دل خسته ی محنت زده جامست امشب
گفتمش مدّت عمریست که تا سوخته ام
در غمت، گفت که اندیشه ی خامست امشب
گفتمش تا به کی این صبر که تلخم شد کام
کام دل ده که مرا نوبت کامست امشب



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع





در غم عشقت دل تنگم بسوخت
بی رخ تو دیده ز عالم بدوخت

نام رخت بردم و در بـ*ـو*ستان
گل ز جفای رخ تو برفروخت

دل نتواند صنما در غمت
یک سر مویت به دو عالم فروخت

ای که چو پروانه به شمع رخت
زآتش عشقت پر و بالم بسوخت

پیرهن وصل تو خیاط بخت
بر قد و بالای دل من بدوخت

خاک سر کوی تو آبم ببرد​
آتش عشق تو جهانی بسوخت


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع





بر منت ای دل و دین این همه بیداد چراست
و این همه جور و جفا راست بگو تا ز چه خاست
دل من خواست که تا شرح غمت عرضه دهد
چه کنم با که بگویم مگر این کار صباست
تا کند حال دلم عرضه بدان سنگین دل
سخنی گوید چون قامت و بالای تو راست
راست پرسی ز من خسته روان در بستان
مثل آن قامت زیباش دگر سرو نخاست
چون مه چاردهم روی تو را دید ز غم
شرمش آمد ز رخ خوب تو زان روی بکاست
نسبت روی تو با ماه فلک می کردم
چون بدیدم به حقیقت ز کجا تا به کجاست
شب روی بی سر و پایی به جهان سرگشته
نسبتش با تو نشاید که کنند این نه رواست
خواب در دیده ی بی خواب نیاید ما را
تا ز دیدار تو ای دوست به ناکام جداست
دل ببردی و نکردی به وفا میل چرا
ای بسا پیرهن جان که ز هجر تو قباست​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




مرا عشق رخت یاری قدیمست
غم عشق تو دلداری قدیمست

نه امروزست ما را با غمت کار
که بازار تو بازاری قدیمست

نه گل را رنگ و بوی امروز بودست
جهان را بین که گلزاری قدیمست

به روی گل هزار آشوب دارد
گذار او را که بازاری قدیمست

جدیدی نیست ما را عشق رویت
که عشق طلعتت یاری قدیمست

بنای عاشقی از ما ندانید
حدیث عاشقی باری قدیمست



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع





دلبرا سرو قدت شکل صنوبر دارد
که تواند که دل از قامت تو بردارد
دیده ی بخت من از درد فراقت دانی
دایم از خون جگر دامن جان تر دارد
دل بیچاره ی من حلقه صفت دیده جان
ز انتظار شب وصلت همه بر در دارد
این چه فتنه ست که چشمت به جهان افکندست
وین چه شوریست که زلفین تو در سر دارد
سرو قدّت مگر از چشمه ی حیوان برخاست
کاین همه جان جهانست که در بردارد
بلبل جان من خسته به عشق رخ تو
این همه آیت عشقست که از بر دارد
می زند گل به سحر خنده و بلبل گویان
گل خوش بوی مرا بین که مگر زر دارد
شربتی آب به حلق من دلخسته چکان
که لـ*ـب لعل تو سرچشمه کوثر دارد
ما نداریم به جای تو کسی در دو جهان
گرچه دلدار به جایم صد دیگر دارد​


گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع







دل عاشق چرا شیدا نباشد
به عشق اندر جهان رسوا نباشد

نگویی تا بکی ای شوخ دلبند
تو را پروای وصل ما نباشد

به بستان ملاحت سرو باشد
ولی چون قد او رعنا نباشد

کدامین دیده در وی نیست حیران
مگر چشمی که او بینا نباشد

ز شوقش در جهان یکتا شدم من
ولی با ما دلش یکتا نباشد

نه دل باشد که باشد غافل از یار
نه سر باشد که پر سودا نباشد

به نوعی از جهان دل در تو بستم
که با غیر توأم پروا نباشد





گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,965
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 3 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع




من از جام غمت مستم دگر بار
ز دست عقل وارستم دگر بار

مرا دل خسته بود از روز هجران
ببرد آن دلبر از دستم دگر بار

من این دانم که آن یار گل انـ*ـدام
به خار هجر خود خستم دگر بار

به وصلم دست نگرفت آن پری زاد
به زلف خویش پا بستم دگر بار

به باد عشق بردادم جهان را
چو خاک ره چرا پستم دگر بار

به دل بسیار بودم داغ هجران
به جان داغی نهادستم دگر بار

دلم بربود و رفت از پیش و جانم
به فتراک غمش بستم دگر بار



گزیده اشعار جهان ملک خاتون

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا