خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
پنجره کجا است؟
هوا کجا است؟
تو کجایی بانویِ عزیزم؟!
عکس روبان گرفته‌ات را که دیدم
زیر خنده زدم
و از اتاق بیرون دویدم.
این یک شوخیِ زن‌عمو قشنگ نبود،
باید با او حرف می‌زدم
تا دیگر کارش را تکرار نکند!


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیرِ سینیِ چای زدم
و سرش داد کشیدم.
بی‌چاره گرخید
و باز اشک سر داد!
این‌روزها،
خیلی لوس شده است
و تا چیزی می‌گویم،
بنای گریه می‌گذارد!


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دایه گیان،
با چشم‌های گریان
پیشانی‌ام را غنچه باران کرد و گفت:
«- آرام باش تنیا یادگارم!»
وای که یا دیوانه شده بودند،
یا آلزایمر داشتند!
شاید هم که کابوس می‌دیدم!
شاید...


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخ!
یک چیز را از خاطر بردم،
ریش‌های پدر را دید‌ه‌ای؟
اگر چهره‌ی مغموم
و گودیِ چشمان‌اش را فاکتور بگیریم،
به نگاه‌های مشکی‌اش می‌آید
و اگر تو هم،
در قابِ نگاه‌هایش بدرخشی،
که نورِ علی نور می‌شود!


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاید باورت نشود،
اما خانم معلم به خانه‌یمان آمده بود!
و من چه‌قدر ذوق کردم.
به استقبال‌اش دویدم،
در حصارش حل شدم
و گفتم:
«- خانم جان، چند وقتی‌ است به خاطر سیل، از درس‌مان عقب افتاده‌ایم.»
متفکر شدم و ادامه دادم:
«- الان باید به حرفِ کاف رسیده باشیم!»
با همان گردوی کوچکِ گلویش،
سر تکان داد و بلبل‌زبانی کردم:
«- کاف مثلِ کاژه!»


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌دانم چه‌شد،
که یک‌هو او هم به گریه افتاد؟!
و کاژه گیان؛
به چشمان‌ات قسم،
من حرف بدی نزدم!
شاید که خودش دل‌نازک شده بود!
شاید...
شانه‌هایم را گرفت و گفت:
«- بی‌کاژه شدی روله!»


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
چقدر مسخره حرف می‌زد!
مگر می‌شود من بی‌کاژه شوم؟
کاژه‌ی من تویی،
پناه‌ام تویی،
مامن‌ام تویی،
و عکس روبان گرفته‌ات
چرا دندان نشان داد؟!


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
درِ آهنیِ خانه باز شد،
شیون‌ و زاری‌ها بیش‌تر شدند
و قامتِ رشید و بلندِ بابا گیان،
زیر تابوت‌ات خم شد.
تابوت را زمین گذاشتند
و مقابل‌اش زانو زدم.
سجده‌ات کردم،
اشک ریختم،
مویه کردم،
و شاید که صدایت در خانه پیچید!
شاید...


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
و این‌بار را، من برایت لالایی نواختم:
«- بخواب آروم تو جانم،
نکن هرگز فراموشم
بخواب آروم کنار من،
تو پاییز و بهار من
لالا لالا تو مثل ماه،
بخواب که شب شده کوتاه
لالا لالا گل گندم،
نشی تو بی قراری گم
لالا لالا گل مریم،
چشمات رو هم میره کم‌کم
لالا لالا گل یاسم،
ازت می‌خونه احساسم
لالا لالا گل پونه،
عزیزنم رفته از خونه
لالا لالا گل زردم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر

خاتون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/2/22
ارسال ها
89
امتیاز واکنش
812
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
"پایان"
***
کاژه: پناه- پناه‌گاه
دایه: مادربزرگ
گیان: جان
چاوکانت: چشمانت
روله: فرزند و عزیز
تنیا: تنها


دل نوشته کاف مثل کاژه | خاتون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Mr. Sarmast و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا