خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ĤaŊaŊeĤ~

دستیار تالار کتاب گویا
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
17/7/21
ارسال ها
731
امتیاز واکنش
9,740
امتیاز
263
سن
17
محل سکونت
فضول آباد
زمان حضور
61 روز 11 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سال ۱۷۶۹ در لندن دکتر والتر فارکوار به قلعه‌ای فرا خوانده شد تا همسر بیمار یکی از خدمتکاران قلعه را درمان کند. او را به یکی از اتاق‌ها راهنمایی کردند تا بیمار را آماده کنند. در این حین ناگهان دختری زیبا و با لباس‌های نجیب زادگان وارد اتاق شد. علیرغم ادای احترام فارکوار، دختر جوان هیچ عکس العملی نشان نداد. او بسیار نگران و آشفته به نظر رسیده و دائم دستش هایش را می‌مالید.
سپس دختر جوان از اتاق خارج شد و به سمت راه پله‌ها رفت و در ادامه ناپدید شد. پس از این اتفاق زن بیمار خدمتکار قلعه برای ویزیت به نزد فارکوار آورده شد. روز بعد، دکتر برای دیدن بیمار که به وضوح بهتر شده بود به قلعه بازگشت و ماجرای روز گذشته خود را با شوهر آن زن در میان گذاشت.
خدمتکار که از شنیدن این خبر به شدت نگران شده بود و می‌دانست اتفاق بدی رخ خواهد داد، گفت که دختر صاحب قبلی قلعه از پدر خود باردار شده و پس از زایمان نوزادش را در همان اتاقی که دکتر روز گذشته منتظر بوده خفه می‌کند. سپس فارکوار دریافت که دختر زیبایی که دیروز دیده تنها یک روح بوده که هنگام قریب الوقوع بودن مرگ یکی از ساکنان ظاهر می‌شود.
او قبلاً پیش از غرق شدن پسر خدمتکار نیز دیده شده و او اکنون مطمئن بود که نوبت همسرش است. علیرغم اطمینان دادن فارکوار به او مبنی بر این که حال همسرش بسیار بهتر است و خطری او را تهدید نمی‌کند، همسر خدمتکار همان روز ظهر درگذشت.



منبع: مجموعه داستان‌های ترسناک


شرمندگی قلعه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا