- عضویت
- 11/2/22
- ارسال ها
- 2,312
- امتیاز واکنش
- 42,786
- امتیاز
- 418
- سن
- 18
- محل سکونت
- قلبِ زیزی جونم.
- زمان حضور
- 113 روز 17 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
جغد هرروز اتفاقاتی که دور و برش می افتاد را تماشا می کرد.
دیروز پسری را دید که به پیرمردی کمک کرد و سبد سنگینش را تا منزلش برد.
امروز دختری را دید که سر مادرش داد میزد.
هرچقدر بیشتر میدید، کمتر حرف میزد.
هرچقدر کمتر حرف میزد، بیشتر میشنید.
میشنید که مردم حرف میزنند و قصه می گویند.
شنید که زنی میگفت، فیلی از روی دیوار پریده است.
شنید که مردی میگفت، هرگز اشتباه نکرده است.
او درباره ی همه ی آدم ها شنیده بود.
بعضی آدم ها بهتر شده بودند.
و بعضی بدتر.
اما جغد هرروز دانا و داناتر شده بود.
آدم ها هم با شنیدن داناتر می شوند.
هر آدمی باید هرآنچه در دنیای اطرافش هست را ببینه و بشنود
چون روزی پیش میاد که بیشتر با دنیای اطرافش ارتباط پیدا می کنه
پس باید بتواند از پس مشکلاتش بر بیاد.
منبع :قلم چی
دیروز پسری را دید که به پیرمردی کمک کرد و سبد سنگینش را تا منزلش برد.
امروز دختری را دید که سر مادرش داد میزد.
هرچقدر بیشتر میدید، کمتر حرف میزد.
هرچقدر کمتر حرف میزد، بیشتر میشنید.
میشنید که مردم حرف میزنند و قصه می گویند.
شنید که زنی میگفت، فیلی از روی دیوار پریده است.
شنید که مردی میگفت، هرگز اشتباه نکرده است.
او درباره ی همه ی آدم ها شنیده بود.
بعضی آدم ها بهتر شده بودند.
و بعضی بدتر.
اما جغد هرروز دانا و داناتر شده بود.
آدم ها هم با شنیدن داناتر می شوند.
هر آدمی باید هرآنچه در دنیای اطرافش هست را ببینه و بشنود
چون روزی پیش میاد که بیشتر با دنیای اطرافش ارتباط پیدا می کنه
پس باید بتواند از پس مشکلاتش بر بیاد.
منبع :قلم چی
داستان کودکانه جغد دانا
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com