خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
فَلسَفه شکل معرب واژه‌ی یونانی فیلوسوفیا و به معنای «دانش دوستی» است.

فلسفه شامل مطالعه ی مسائلی کلی و اساسی، درباره‌ی موضوعاتی همچون هستی، واقعیت، آگاهی، ارزش، خِرَد، ذهن و زبان است.

تفاوت فلسفه با دیگر راه‌های پرداختن به چنین مسائلی، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمان یافته‌ی فلسفه و تکیه آن بر استدلال‌های عقلانی و منطقی است.

در تعبیرهای غیرتخصصی به طور گسترده‌تر فلسفه به بنیادی‌ترین عقاید، مفاهیم و رویکردهای یک فرد یا گروه اشاره دارد. واژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد. در واقع فلسفه به دنبال کشف ماده المواد عالم است که جهان هستی از چه چیز به وجود آمده است. همچنین واژهٔ فلسفه به معنای دوستدار دانش نیز هست و ریشهٔ یونانی (به یونانی: φιλοσοφία) دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافته است.

نخستین بار سقراط واژه مذکور را به کار بـرده است؛ زمانی که از او پرسیدند: «آیا تو فردی خِرَدمند هستی؟» وی پاسخ داد: «نه، اما دانش دوست (Philosopher) هستم.».

اگرچه فلسفه پژوهشی تخصصی است؛ اما ریشه اش در نیازهای مشترک مردمی است که هرچند فیلسوف نیستند، به این نیازها آگاهند.

تعاریف گوناگونی برای فلسفه وجود دارد:

▪ویتگنشتاین می‌گوید: فلسفه نبردی است علیه افسون‌زدگی ذهن توسط زبان.

▪ارسطو: فلسفه علم به موجودات است از آن سو که وجود دارند

▪
در تاریخ فلسفه اسلامی: فلسفه عبارت است از علم به موجود بماهو موجود. (که همان نظر ارسطوست-البته به یاد داشته باشیم در مفاهیم عقلی، تقلید ممکن نیست. یعنی اگر دو شخص از راه عقل به چیزی دست یافتند، نمی‌توان گفت که یکی از دیگری تقلید کرده، بلکه هر دو یک مفهوم را درک کرده‌اند)

▪کانت: فلسفه شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد

▪افلاطون: فلسفه لذتی گرامی است. خاستگاه فلسفه حیرت در برابر جهان است

▪فیشته: فلسفه علم علم یا علم معرفت است

▪هربارت: فلسفه تحلیل معانی عقلی است.

▪فلسفه مدرن: فلسفه یک روش سیّال و تغییرپذیر در مطالعه پدیده‌ها و افکار است


فلسفه چیست؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Tiralin

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
فلسفه به بسیاری از رشته‌های فرعی تقسیم شده است که می‌توان از معرفت‌شناسی، منطق، متافیزیک، اخلاق و زیبایی شناسی و غیره نام برد.

برخی از حوزه‌های عمده مطالعه به صورت جداگانه در زیر آمده است:

شعر:
فلسفه در شعر به گذشته‌هایی دور برمی گردد و می‌توان در این باب از شاعران کهن ایران خیام و مولوی نام برد. البته با ظهور پست مدرنیته در هنر و بخصوص شعر شاهد جان گرفتن دوبارهٔ فلسفه در این فضا شده‌ایم


معرفت شناسی:
معرفت‌شناسی به ماهیت و دامنه دانش مربوط می‌شود، همانند روابط بین حقیقت، باور و نظریه‌های توجیه.

منطق:
منطق مطالعه اصول استدلال درست است

ماوراالطبیعه یا متافیزیک:
متافیزیک مطالعه ویژگی‌های عمومی واقعیت همانند وجود، زمان، رابـ ـطه بین ذهن و بدن، اشیاء و خواص آنها، کل و اجزای آن، وقایع، فرایندها، و علت و معلول است.

فلسفه‌ی اخلاقی:
اخلاق و یا «فلسفه اخلاق» در درجه اول با سؤال «بهترین راه برای زندگی» روبرو است، و ثانیاً با این سؤال که «آیا این سؤال را می‌توان پاسخ داد».

فلسفه‌ی سیـاس*ـی:
فلسفه سیـاس*ـی به مطالعه دولت و رابـ ـطه افراد (یا خانواده و قبیله) با جوامع و از جمله دولت می‌پردازد

فلسفه‌ی زیبایی شناسی:
زیبایی شناسی به زیبایی، هنر، لـ*ـذت، ارزش‌های حسی، عاطفی، ادراک، و مسائل مربوط به ذوق و احساسات می‌پردازد.

شاخه‌های تخصصی:
▪فلسفه زبان به بررسی ماهیت، ریشه و استفاده از زبان می‌پردازد.

▪فلسفه حقوق به بررسی نظریه‌های مختلف که توضیح دهنده طبیعت و تفاسیر قانون در جامعه است، می‌پردازد.

▪فلسفه ذهن به بررسی ماهیت ذهن و رابـ ـطه آن با بدن می‌پردازد. در سال‌های اخیر شباهت بین این شاخه از فلسفه و علوم شناختی افزایش یافته است.

▪فلسفه دین

▪فلسفه علم

▪ابرفلسفه

بسیاری از رشته‌های مطالعاتی نیز داری جستارهای فلسفی هستند که می‌توان به تاریخ، منطق و ریاضیات اشاره نمود


فلسفه چیست؟

 

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
سنت‌های فلسفی:

۱) ایدئالیسم آلمانی:
اشکال آرمان‌گرایی در فلسفه از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم رایج بوده است. آرمان‌گرایی استعلایی (Transcendental Idealism) که امانوئل کانت از طرفداران آن بود، دیدگاهی است که بر محدودیت در مورد آنچه می‌تواند درک شود تأکید دارد، چرا که مسائل بسیاری وجود دارند که نمی‌توان تحت شرایط قضاوت عینی آورده شوند.


۲)پراگماتیسم:
عمل‌گرایی (پراگماتیسم) در جریان یافتن یک مفهوم علمی از حقیقت که بر بینش شخصی (الهام) و یا ارجاع به برخی از حوزه‌های متافیزیکی مبتنی نباشد، پایه‌گذاری شد


۳) پدیدارشناسی:
پدیدارشناسی مطالعه فلسفی ساختار تجربه ذهنی و آگاهی می‌باشد

۴)اگزیستانسیالیسم:
اگزیستانسیالیسم اصطلاحی است که به کارهای تعدادی از فلاسفه اواخر قرن ۱۹ و ۲۰ اطلاق می‌شود که با وجود تفاوت‌های عمیق، بر این باور است که تفکر فلسفی با موضوع انسان آغاز می‌شود، البته صرفاً نه موضوع تفکر، بلکه عمل کردن، احساس کردن و زندگی فردی انسان.


۵)ساختارگرایی و پساساختارگرایی:
ساختارگرایی که بـ*ـو*سیله زبان‌شناس سویسی فردینان دوسوسور بنیان‌گذاری شده، درپی روشن کردن سیستم‌هایی از نشانه‌ها از طریق تحلیل کردن گفتمان‌ها می‌باشد.


۶) فلسفه تحلیلی:
اصطلاح فلسفه تحلیلی تقریباً اشاره به گروهی از روش‌های فلسفی دارد که بر استدلال دقیق، توجه به معناشناسی‌ها، استفاده از منطق کلاسیک و منطق غیر کلاسیک و روشن کردن معنا تأکید می‌کند.


فلسفه چیست؟

 

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
فلسفه‌های مضاف (فلسفه خاص) :

فلسفه‌های خاص یا فلسفه‌های مضاف به شاخه‌هایی از فلسفه گفته می‌شود که یک حوزه یا پدیده خاص را به طور تخصصی از دیدگاه فلسفی مورد مطالعه قرار می‌دهند.

از جمله فلسفه‌های خاص می‌توان به فلسفهٔ کنش،زیست‌شناسی، شیمی، آموزش، اقتصاد، مهندسی، زیست‌بوم، فیلم، جغرافیا، اطلاعات، بهداشت، تاریخ، طبیعت انسان، شادی، زبان، حقوق، ادبیات، ریاضیات، ذهن، موسیقی، وجود، فرهنگ، فلسفه، فیزیک، سـ*ـیاست، روان‌شناسی، دین، علم، جامعه‌شناسی، فناوری، جنگ و جنسیت اشاره کرد.

علی‌اصغر مصلح معتقد است با توجه به آنکه اصطلاح «مضاف» در سنت فلسفه اسلامیو ایرانی سابقه‌ای ندارد و اغلب اهل فلسفه با شنیدن اصطلاح «مضاف»، معنای فقهی آن را در نظر می‌گیرند، اصطلاح «فلسفه خاص» در برابر «فلسفه عام» برای اطلاق به این حوزه‌های فلسفی مناسب‌تر می‌نماید.

جواد طباطبایی دربارهٔ اصطلاح «فلسفه مضاف» می‌گوید: «در ده بیست سال گذشته رایج شده که می‌گویند فلسفه‌های مضاف و فلسفه سـ*ـیاست را جزو فلسفه‌های مضاف می‌دانند. در سالهای اخیر کلمات و ترکیبهای زشت و نابهنجار بسیاری کشف و جعل کردند و به کار می‌برند که این هم یکی از آنهاست. فلسفه‌های مضاف در هیچ جای دنیا معنا ندارد، جز در میان بخشی از جماعت ظاهراً فلسفی ایران. معلوم نیست که فلسفه مضاف یعنی چه؟ این را از آب مضاف قیاس گرفتند. اگر کتابی به این اسم دیدید حتماً نخرید و اگر هم این اصطلاح را تا حالا به کار می‌بردید دیگر به کار نبرید. فلسفه مضاف نداریم، بلکه یک فلسفه داریم، وقتی به یونان بر می‌گردیم، در سالهای سقراطی و افلاطونی یک فلسفه بیشتر وجود ندارد و آنها این تقسیم‌بندی این گونه‌ای را انجام ندادند.»


فلسفه چیست؟

 

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
تفاوت فلسفه و علوم تجربی:
فلسفه مجموعه نتیجه‌گیری‌هایی نیست که دربارهٔ آن‌ها توافق وجود داشته باشد.
در سده ششم قبل از میلاد مسیح که فلسفه در یونان باستان پیدا شد، به همه مطالعات نظری فلسفه می‌گفتند، و فیلسوفان نخستین در موضوعاتی کاوش می‌کردند که اکنون باید آن‌ها را موضوعات علم به شمار آورد؛ اما علوم گوناگون که به نتایجی رسیدند که درباره‌شان همرایی پدید آمد، از فلسفه جدا شدند و به رشته‌ای مستقل تبدیل گردیدند. ناممکن نیست که علوم دیگری از فلسفه جدا شوند، مثلاً منطق در راهی گام برمی‌دارد که به شاخه‌ای مستقل از فلسفه تبدیل گردد.

از همین روست که فلسفه را مادر علوم نامیده‌اند. بحث فلسفی بیش تر متوجه تفکر محض است. هدف این بحث در اصل آن است که اشتباهات برطرف گردد و دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها از میان برداشته شود. آن‌گاه که از این وظیفه فراغت حاصل شود، آنچه برای فلسفه به جا می‌ماند، پیامدهای نتیجه نیست؛ بلکه از میان رفتن چیزهایی است که پیش از آن مشکل و مسئله قلمداد می‌شده‌است.

فلسفه، مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه‌ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته‌اند. به عنوان نمونه، علم فیزیک دربارهٔ اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست‌شناسی دربارهٔ موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می‌پردازد؛ ولی در فلسفه کلی‌ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود؛ موضوع تفکر قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می‌گردد. به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می‌گوید: «فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند».

به طور خلاصه فلسفه مجموعه نتیجه‌گیری‌ها نیست، بلکه بیش تر راه و روش تفکر است؛ از همین روست که فلاسفه تحصّلی، کارکردهای فلسفه را در سه حوزه منطقی، زبان‌شناختی و کاربردی (فلسفه علم، اخلاق، سـ*ـیاست و…) دانسته‌اند.


تاریخ فلسفه به یک معنا خود موضوع فلسفه است
تاریخ فلسفه به سان تاریخ علوم زائده فرعی موضوع اصلی نیست. بلکه به یک معنا خود موضوع است. مثلاً دانستن تاریخ زیست‌شناسی، پایه دانستن زیست‌شناسی نوین نیست. زیست‌شناسی شاخه‌ای از دانش است، تاریخ زیست‌شناسی توضیح چگونگی دست یافتن به این دانش است، و این دو موضوعاتی جداگانه‌اند.

اما مطالعه فلسفه بیش تر مطالعه سیر داد و ستد اندیشه‌ها دربارهٔ موضوعات فلسفی است؛ و همین داد و ستد اندیشه‌هاست که تاریخ فلسفه را تشکیل داده‌است

فرایند فلسفه ورزی خود بخشی از موضوع فلسفه است
فلسفه مدعی جهت دار بودن و جهت‌دهی است
دانشمند از دانشش نتایج اخلاقی و فرجام گرایانه نمی‌گیرد، یعنی داوری نمی‌کند که کار جهان درست است یا خراب. حال آن که یکی از وظایف سنتی فلسفه که در آن تردید نکرده‌اند؛ رهنمود دادن است. رهنمود در این باب که چگونه باید زیست، و این وظیفه موضوع علم نیست.

گذشته از جهت دهی‌های کلی قسم دیگر جهت دهی مختص به هر یک از دانش پژوهان فلسفه است. به دشواری می‌توان تصور کرد که رشته دیگری (البته به جز دین) بتواند آن دگرگونی عمیقی را که فلسفه در دیدگاه دانش‌پژوه ایجاد می‌کند به وجود آورد.

فیزیکدانی بزرگ شما را می‌خواند تا تصوراتی را که دربارهٔ نحوه پیدایش کهکشانها دارید تغییر دهید؛ اما فیلسوفی بزرگ در واقع شما را فرا می‌خواند تا زندگیتان را دگرگون سازید.


اعتبار علوم وابسته به قلمرو فلسفه است
علم پیش فرض‌هایی دارد که قبلاً در فلسفه مورد توجه قرار گرفته‌اند. گزاره‌هایی مانند این‌که: طبیعت مادی واقعیت دارد؛ طبیعت دارای قوانین ثابت علت و معلولی است؛ طبیعت قابل فهم و از منابع معرفت بشری است؛ علمی نیستند، بلکه لازمه پرداخت به علم می‌باشند.

درست است که برای مثال دانشمندان علوم لزوماً از دلالت‌های فلسفه علم بر کارشان آگاهی ندارند، و فلسفه قادر بر تحت تأثیر قرار دادن نحوه کارشان نیست، اما بی‌تردید فلسفه علاوه بر آنکه می‌تواند تفکر دانشمندان را نسبت به آنچه انجام می‌دهند تغییر دهد؛ پیش فرض هرگونه علم ورزی است

تفاوت دین با فلسفه:
در دین، معرفت متکی بر وحی است، و حقایق نهایی در پرتوی وحی فهمیده می‌شوند؛ اما در فلسفه، وحی نیز باید به محک منطق و استدلال آزموده شود. البته در منابع شیعی دو حجت برای انسان مطرح شده یکی وحی و دیگری عقل


فلسفه چیست؟

 

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
فلسفه گرچه نسبت بسیار نزدیکی با نقد دارد، اما هرگز خود از نقد کاملاً مصون نبوده است. دیکتاتورها معمولاً یکی از بزرگ‌ترین دشمنان فلسفه و فیلسوفان بوده‌اند

دین هم به طور کلی با فلسفه ارتباط خوبی نداشته است

گروهی دیگر گرچه از فلسفه به عنوان یک علم حمایت می‌کنند اما نسبت به آسیب‌های آن هشدار می‌دهند

رنه دکارت هم معتقد است که هر چقدر یک فیلسوف بزرگ‌تر باشد، امکان خطای او بیشتر است

منطق و تفکر

منطق چیست؟
پیدایش علم منطق
مردم یونان باستان علاقه ی زیادی به علم فلسفه داشتند، اما در آغاز هیچ علمی یا دانشگاهی در آتن و دیگر شهرهای یونان وجود نداشت. نیاز و گرایش روزافزون مردم سبب شد که عده ای از دانشمندان دوره گرد که از شهری به شهری می گشتند، کار آموزش و تعلیم مردم را به عهده بگیرند و با دریافت مزد، تعالیم خود را عرضه کنند.
این دانشمندان دوره گرد بعد ها به نام سوفیست یا سوفستایی نامیده شدند.
لفط سوفیست در یونان باستان به معنای حکمت آموز یا صاحب معرفت بود و نزد مردم مترادف استاد یا معلم یا دانشمند و حکیم به کار می رفت.
سوفیست ها قدرت زیادی در ارائه ی خطابه و سخنرانی داشتند و با همارستی که در فنون بلاغت و سخن سرایی پیدا کرده بودند می توانستند با بیانات زیبای خود هر عقیده ای را به مخاطبان بقبولانند.
یکی از کارهای سوفیست ها حضور در دادگاه ها به عنوان وکیل مدافع افراد مجرم بود که سعی می کردند به هر نحو ممکن از موکل خود دفاع کنند و اورا بیگناه جلوه دهند. موفقیت سوفیست ها در این کارها موجب شد که بازار و رونقی بیابند؛ به طوری که علاوه بر حضور در دادگاه ها، کلاس هایی برای آموزش خطابه و فنون جدل تشکیل دادند. برای درک بهتر عملکرد سوفیست ها توجه به داستان زیر مفید است:
نقل شده است که در یونان باستان، جوانی نزد یکی از سوفیست های مشهور رفت تا فن سخنوری را بیاموزد و اقناع مخاطب برایش راحت شود. آن ها قرار گذاشتند که نیمی از حق الزحمه ی استاد در آغاز و نیم دیگر در پایان پرداخت شود. پس از گذشت چندماه استاد بقیه ی اجرت خود را مطالبه کرد و ادعا نمود که جوان سخنوری را به طور کامل آموخته. جوان از پرداختن آن پول خودداری کرد و مدعی شد فنون را ناقص به او یاد داده اند. کار استاد و شاگرد به دعوا کشید و راهی دادگاه شدند.
در دادگاه استاد و شاگرد هرکدام برای دفاع از حق خود به سخنرانی پرداختند. آن گاه استاد رو به قاضی کرد و به عنوان نتیجه گیری گفت: ای قاضی نتیجه ی دادگاه از دو حالت خارج نیست. یا به سود من است و یا به سود این جوان و در هر دو حالت من باید باقی پول خود را دریافت کنم چون اگر به سود من باشد مسئله واضح است و اگر به سود جوان باشد این امر نشان می دهد اون او سخنوری را یاد گرفته که شما را تحت تاثیر قرار داده و باز هم حق بامن است.
جوان هم بلافاصله برخواست و گفت: اتفاقا طبق گفته ی استادم در هردو حالت من نباید پولی بدهم چون اگر به سود او باشد یعنی من چیزی نیاموخته ام و اگر به سود من باشد که مسئله روشن است.
توانایی سوفیست ها بیشتر تنها بر این اصول پایه شده بود که طرف مقابل را محکوم کند و کم کم سیر منطقی خود را از دست می داد و تنها سعی بر غلبه به حریف داشت.


فلسفه چیست؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
سقراط و افلاطون

مردم عادی یونان باستان توانایی پاسخگویی به مغالطه های سوفیست هارا نداشتند و این امر موجب تقویت وضع آنها می شد تا این که سه حکیم بزرگ یونانی سقراط، افلاطون و ارسطو به مقابله با آنها پرداختند.
از آن جا که یکی از شیوه های سوفیست ها بازی با الفاظ و تغییر معانی کلمات بود، سقراط در مواجهه با آنها سعی می کرد از چنین خطایی جلوگیری کند و لذا به تعریف دقیق الفاظ و کلمات اصلی مورد بحث می پرداخت. علاوه بر تعریف، شیوه ی بحث سقراط نیز مهم است.
او نخست از مخاطب خود پرسش هایی می کرد و مطلب مورد قبول اورا مبنا و اساس قرار می داد و با سئوال های بیشتر مخاطب را به نادرستی افکارش آگاه می کرد.
شعار سقراط این بود:
( من هیچ نمی دانم!)
و از این رو خود را نه سوفیست( صاحب حکمت) بلکه فیلسوف( دوستدار حکمت) می نامید.
سقراط استاد رسمی نبود و حوزه ی درسی نداشت و کتابی ننوشت. آن چه از او می دانیم از طریق شاگرد او افلاطون است که بعدها راه خود را ادامه داد و با تالیف چندین کتاب موجب ماندگاری عقاید او شد.
افلاطون علاوه بر عقاید مسترکش با استاد خود، دیگاه خاصی نیز داشت و از جمله برای اجتناب از لغزش در شناخت و اندیشه بین جنبه ی ثابت و متغیر پدیده ها فرق گذاشت و بر این اعتقاد بود که حقیقت هر چیز همان جنبه ی ثابت و تغییر ناپذیر اشیا است و برای شناخت باید آن را در نظر گرفت.
افلاطون در آثار خود همواره به مغالطه کاری های سوفیست ها اشاراتی دارد و حتی رساله ای به نام سوفیست نوشته است.

ارسطو و تدوین علم منطق

- منطق اسلام

- ارسطو با تدوین و تنظیم اصول و قواعد ضربه ای سخت بر پیکرتعلیمات سفسطی وارد آورد و در مجموع آثار منطقی خود که بعدها از فنون نامیده شد انواع حیله های آنان را برملا ساخت و رساله ای در رد سوفسطیان نوشت.

- ارسطو نخستین کسی است که علم منطق را بنیان نهاده است و هرگاه سخن از منطق قدیم یا منطق صوری به میان می آید مراد همان منطق ارسطویی است.

- می توان منطق را بازار درست اندیشیدن دانست و آن را به شاقول تشبیه کرد.


فلسفه چیست؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
تصور و تصدیق
علم بر دو قسم است:
1- تصور: صورت ذهنی است که اسناد چیز دیگر نباشد مثل: خرگوش، خورشید، درخت چنار و...
2- تصدیق: نسبت دادن چیزی به چیز دیگر یا سلب کردن چیزی از چیز دیگر. مانند: انسان عجول است، خرگوش پرنده نیست و ...

- طرز تشخیص تصدیق بدیهی از تصدیق غیربدیهی این است که: تصدیق بدیهی اثبات پذیر نیست و برعکس.

- اقسام تصور و تصدیق
هریک از تصور و تصدیق بر دو قسم است: 1- بدیهی ضروری 2- غیر بدیهی یا اکتسابی یا نظری!
الف) تصور:
1- تصور بدیهی یا ضروری یا غیر اکتسابی: تصوری است که خود به خود معلوم و روشن باشدو از تصور دیگر حاصل شده باشد. مانند: آب، دریا، فلز، جزیره و...

تصور جزیره از تصور ( زمین و آب و احاطه شدن اطراف) به دست می آید.
تصور آب از ( نایع- شفاف- بی رنگ- بی بود) حاصل می شود.
پس هر دو غیر بدیهی هستند.

ب) تصدیق:
1- تصدیق بدیهی یا ضروری: خود به خود روشن و آشکار است، احتیاجی به استدلال و اثبات ندارد. مانند: عسل شیرین است- یخ سرد است و...
2- تصدیق نظری یا اکتسابی: تصدیقی است که خود یه خود روشن و محقق نیست و باید به وسیله ی نظر و تامل یعنی به کمک تصدیق های دیگر به اثبات می رسد. مانند: زمین کروی است- مجموع زوایای مثلث 180 درجه است و...

جهت مطالعه ی بیشتر:
آدمی را حیوان ناطق گفته اند. ناطق در اینجا یعنی عاقل و متفکر.

تعریف و منطق
علمی است که اصول و قواعد درست اندیشیدن را به ما می آموزد. به تعبیر دیگر مجموعه دستورها و قواعدی است که هرگاه شخص به کار ببندد از لغزش و خطای فکر مصون می ماند.

منطق برای یک عالم یا تفکر مثل شاقول یا ترازو است که بنا از وجود آن برای راست بودن دیوار استفاده می کند. لذا در تعریف گفته اند: منطق ابزاری است از نوع قانون که مراعات کردن و به کار بردن آن ذهن را از خطا نگه می دارد.


فلسفه چیست؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
چرا فلسفه می‌خوانیم؟

پاسخ دادن به پرسش فوق بی‌شک در این مجال مختصر (و حتی شاید در مجال‌های بسیار مفصل‌تر نیز) نمی‌گنجد. اما در اینجا خواهم کوشید تا به نحو سلبی دست کم، دو انگیزه از مطالعه فلسفه را مورد انتقاد قرار دهیم.
الف) تفنن: یکی از بزرگ‌ترین آفات فلسفه‌خوانی که البته به جامعه ما نیز محدود نمی‌شود، مطالعه فلسفه برای سرگرمی و تفنن است. افراد می‌کوشند تا در کنار تفریح‌های دیگر روزانه‌شان نوعی تفریح فرهنگی یعنی مطالعه را نیز ترتیب دهند و چه مطالعه‌‌ای لـ*ـذت‌بخش‌تر از خواندن کتاب‌های لـ*ـذت‌بخش و سرگرم‌کننده فلسفی که از پرستیژ فرهنگی و روشنفکرانه هم برخوردارند.
ب) ارتقای دانش: یکی دیگر از انگیزه‌های مطالعه متون فلسفی، بالا‌تر بردن سواد و دانش فرد است. هدف اصلی این کتابخوانان دانستن همه‌چیز و آشنایی با کل مباحث فلسفی، همچون یک لغتنامه است. از این حیث، شاخص فرد نه لـ*ـذت‌بخش بودن این یا آن نکته خاص، بلکه بیشتر حجم و میزان اطلاعات داده شده در یک کتاب یا مقاله است.
لازم به ذکر است که دو انگیزه فوق‌الذکر (تفنن و ارتقای دانش)، تقریبا متناظر با دو راه‌حل مورد اشاره در ابتدای بحث (مطالعه کتب ساده و لـ*ـذت‌بخش و مطالعه مکانیکی تاریخ فلسفه) هستند. رفتن به سراغ فلسفه با انگیزه تفنن، باعث می‌شود تا فرد بدون درگیری با خود فلسفه، اندکی در این شاخه یا آن بحث پیش رفته، حظی ببرد، یکی دو کتاب بخواند (یا دست‌کم تورق کند)، جملات یا اصطلاحاتی یاد بگیرد، خسته شود و سپس سراغ موضوعی دیگر برود. از همه خطرناک‌تر اما دچار شدن به پدیده رایج «توهم فهم» است. فرد با خواندن یکی دو عبارت یا حتی کتاب درباره یک موضوع چنان دچار خوداندیشمندپنداری می‌شود که می‌تواند ساعت‌ها و چه بسا سال‌ها راجع به آن داد سخن بدهد.
از سوی دیگر میل به خواندن تاریخ فلسفه به صورت داستان‌وار، نتیجه‌‌ای جز انباشتن ذهن فرد از داستان‌ها، مفاهیم و جملات فلسفی ندارد. نمونه اعلای این رویکرد را می‌توان در دانشگاه‌ها یافت که عمدتا می‌کوشند تا با فلسفه همان‌گونه برخورد کنند که مثلا با زمین‌شناسی و جغرافیا. دانشجویان در طول چند سال بناست تا کل تاریخ فلسفه را خوانده و امتحان دهند و در این میان نیز قوی‌ترین حافظه‌ها پیروزترند. نتیجه آن نیز حجم عظیم خروجی رشته‌های فلسفی است که عمدتا پس از فارغ‌التحصیلی، یا به کلی فلسفه را کنار می‌گذارند یا با توجه به بازار کار محدود این رشته، خودشان بدل به اساتید فلسفه می‌شوند و این چرخه ادامه می‌یابد.

پروبلماتیک
ارسطو در ابتدای کتاب متافیزیک می‌گوید هدف اصلی آدمیان از روی آوردن به فلسفه، حیرت است. انسان در مواجهه با جهلش نسبت به جهان و به ویژه مسائل کلی، کلان و فراتجربی (مانند خدا، روح، اختیار و غیره) به فلسفه متوسل شده و کوشیده است تا بر حیرتش فایق آید. در نتیجه، بنیان فلسفه، داشتن مساله یا پروبلماتیک است. فرد باید یک مساله یا پرسش اصلی داشته باشد تا برای پاسخ گفتن به آن به وادی فلسفه گام بگذارد و حتی چه بسا در‌‌ همان لحظه‌‌ای که پرسش برایش مطرح می‌شود، از پیش در وادی فلسفه قرار گرفته است. در نتیجه انگیزه راستین تمایل به فلسفه نه تفنن و نه حتی باسواد‌تر شدن، بلکه داشتن مساله یا درد است. در اینجا مسائل حل‌ناشده نقش زخم‌های یک ذهن را ایفا می‌کند که فرد برای حل یا ترمیمشان به سراغ فلسفه می‌رود.
حال می‌توان به پرسش اصلیمان که «فلسفه را باید از کجا آغاز کرد؟»، چنین پاسخ گفت که فلسفه باید از زخم‌ها و مسائل آغاز شود. پس برای مطالعه فلسفه، باید یکراست سراغ فیلسوفی رفت که به این زخم پرداخته و سپس به صورت پیش‌نگرانه و برای فهم موضوعات و مفاهیم به عقب بازگشت و باز هم به عقب و باز هم به عقب. در یک کلام، خود همین فرآیند «به عقب بازگشتن»، فلسفه است. فلسفه را باید از «کمر»، از میانه آن، آغاز کرد. روشن است فردی که مساله ندارد، فردی که زخم ندارد‌‌ همان بهتر که وقت خود را در وادی فلسفه تلف نکند و چه برای لـ*ـذت بردن و چه برای باسواد‌تر شدن به سراغ کار‌ها و حوزه‌هایی رود که هم لذیذترند و هم مفید‌تر.
در اینجا حیرت، زخم و مساله نشان از یک حقیقت دارند و البته به مشتاقان فلسفه باید این خبر ناامیدکننده را نیز داد که فلسفه نهایتا هیچ زخمی را ترمیم نمی‌کند، هیچ مساله‌‌ای را حل نمی‌کند و هیچ حیرتی را از بین نمی‌برد. فلسفه مسائل را تعمیق می‌کند، بر زخم‌ها نمک می‌پاشد و بر حیرت ما می‌افزاید. پس اگر درد و مرضی ندارید به سراغش نیایید و اگر دردمندید فلسفه را از‌‌ همان جا آغاز کنید که از دردتان سخن می‌گوید.


فلسفه چیست؟

 

~narges.f~

مدیر آزمایشی تالار گویا
مدیر آزمایشی
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
5/9/18
ارسال ها
1,126
امتیاز واکنش
9,013
امتیاز
333
محل سکونت
In my dreams:)
زمان حضور
41 روز 19 ساعت 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
چكيده


تفكر عقلى و فلسفى در اثبات وجود خدا و فهم اساسى‏ترين معارف دين نقشى بى‏بديل و تعيين‏كننده دارد. موضوعات اساسى دين، مثل اثبات وجود خداى متعال و ضرورت نبوت و مشتمل بودن دين بر معارفى كه براى رسيدن انسان به سعادت و كمال ضرورت دارد، از جمله مسائلى هستند كه عقل مستقلاً به آنها پى مى‏برد و تمام آنها، تنها از راه عقل اثبات مى‏شوند. بنابراين، شناخت عقلى و فلسفى يگانه پشتوانه اساسى‏ترين معارف دين است، به گونه‏اى كه بدون استدلال‏هاى عقلى و فلسفى بخش اصلى دين از دفاع عقلى بى‏بهره مى‏ماند. بر همين اساس قرآن مردم را به تفكر و تعقل فرامى‏خواند. اين فراخوانى، ابتناى معارف دين را بر استدلال‏هاى عقلى و فلسفى تأييد مى‏كند. بر اين اساس ادعاى مذهب تفكيك مبنى بر اينكه شناخت معارف دين مبتنى بر فطرت است و از تفكر و استدلال‏هاى عقلى و فلسفى بى‏نياز هستيم، سست و ناصواب است.


مقدّمه


واژه فلسفه كم‏وبيش براى همگان آشناست و با شنيدن آن، جايگاه بلند فلسفه در ميان علوم انسانى به ذهن تداعى مى‏شود. انديشه‏وران براى فيلسوف شأن و منزلت برترى قائل‏اند. واژه فلسفه از «فيلسوف» و فيلسوف از واژه يونانى آن «فيلاسوفوس» به معناى دوستدار علم و حكمت اقتباس شده است. فلسفه ابتدا بر همه علوم حقيقى مثل فيزيك و شيمى و... ـ در مقابل علوم اعتبارى مثل لغت صرف و نحو و دستور زبان ـ اطلاق مى‏شد.
1.در قرون وسطى فلسفه مفهوم و قلمرو وسيع‏ترى يافت، به نحوى كه ادبيات و معانى نيز جزء فلسفه محسوب مى‏شد.
2.ولى امروز فلسفه به معناى معرفت‏هاى عقلى غيرتجربى به كار مى‏رود.


در اين نوشتار برآنيم كه رابـ ـطه فلسفه ـ به عنوان شناخت‏هاى عقلى ـ با معارف دينى و توقف معارف دينى بر شناخت‏هاى عقلى فلسفى را بررسى كنيم. قبل از ورود به بحث اصلى شناخت توضيح داده مى‏شود. واژه «شناخت»، معادل كلمه «معرفت»، كاربردهاى مختلفى دارد كه عام‏ترين آنها مساوى با مطلق علم و آگاهى است و آن عبارت است از حضور خود شى‏ء يا صورت جزئى يا مفهوم كلى آن نزد موجود مجرد.
3.علم آن حيث انكشاف حقائق و ظهور آنها براى عالِم است بدون آنكه بين عالم و معلوم حجابى باقى ماند.
4. انسان در فرايند علم در پى كشف حقائق عالَم وجود است و درصدد است تا از واقعيت امر آگاه شود. علم تمثل حقيقت شى‏ء در نزد عقل است.
5. آن‏گاه كه نفس به يك صورتى علم پيدا مى‏كند، حقيقت آن صورت و از جمله ذاتيات آن، كه اختلاف و تخلف‏ناپذير است، در ذهن حضور به هم مى‏رسانند.
6.در نتيجه انسان به آن شى‏ء شناخت پيدا مى‏كند. به نظر مى‏رسد معناى علم و شناخت روشن است و اين مطلب نيز روشن است كه آن حقيقتى كه انسان را بر شناخت قادر مى‏سازد، عقل است. خداى متعال عقل را به عنوان محبوب‏ترين و زيباترين مخلوق خودش بر انسان ارزانى داشت تا با شناخت حقايق عالم هستى ـ در حدى كه مقدور اوست و در راستاى سعادت انسان نقش دارد ـ به موجودى برتر و در نهايت به مقام خليفه‏اللهى برسد. بنابراين، عقل در فرانيد شناخت عنصرى اصلى است و علم و معرفت نيز قائم به آن است.


فلسفه چیست؟

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا