خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
حرف های نگفته ای دارم
مثل هر آدمی که در شهر است
مردمانی عبوس در بن بست
اجتماعی که با خودش قهر است


اشعار علیرضا آذر

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
در این خانه فقط رو به زمستان باز است
خطری هست اگر،از قفس و پرواز است
پشت این میله مگر مرگ خلاصم بکند
چشم تو کاری اگر محضِ هراسم بکند


اشعار علیرضا آذر

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
دست و پا بسته، دهان بسته، جهان هم بسته
ثانیه میرود و باز نمی گردد هیچ
لحظه وقتی برود تا که به پایان برسد
ته نشین می شود، آغاز نمی گردد هیچ


اشعار علیرضا آذر

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
تبِ اندوه بگیرد بدنت را مُحکم
تک و تنها سفری رو به نهایت باشی
زیر دستانِ لَحَد غرق خجالت بشوی
تازه فکرِ قدغن های خدایت باشی


اشعار علیرضا آذر

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
حق و ناحق شدنِ عمر مساوی بشود
کی قدم در گذرِ معرکه کافیست عزیز
هر چه کردی به خودت کردی و در خود بنویس
ساعتِ خواب شده، وقت تلافیست عزیز


اشعار علیرضا آذر

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لـ*ـب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم...


اشعار علیرضا آذر

 
  • تشکر
Reactions: unknown :)
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا